eitaa logo
کانال روضه دفتری ایتا وتلگرام
4.9هزار دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
2.6هزار ویدیو
333 فایل
بروزترین کانال روضه دفتری👇 ایتا وتلگرام ••✾•🌿🌺🌿•✾•• @rozeh_daftari1 ارتباط با مدیران کانال👈 @msoghandi@y_a_m_h 👈
مشاهده در ایتا
دانلود
قسمت نشد که گاه به گاهی ببینمت حتی به قدر نیم نگاهی ببینمت تکلیف بی‌قراری این دل چه می‌شود؟! اصلاً شما اگر که نخواهی ببینمت ای کاش یک سه شنبه شبی قسمتم شود در راه جمکران سر راهی ببینمت...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸🌸مولای عالم در شنبه ترین روزِ جهان از تو سرودم تا جُمعه ترین ثانیه همراه تو بودم یک هفته پر از هلهله ی نام تو گشتم یک هفته پراز وسوسه گردید وجودم گرچه دل تو سختتر از سخت ترین بود راهی به دماوندترین کوه گشودم ! از پنجره ی اشک به قلبِ تو رسیدم آیینه تَرَک خورد به هنگام ِ ورودم ! با آنکه قناری تر از آواز، تو بودی من غیرِ سکوت از لبِ لَعلت نشنودم نام از تو نبردم نکند شهر بداند از بس که من از بُردنِ نام تو حسودم! رودی شده ام وازَده در معرضِ توفان از زلزله ی آبیِ این عشق، کبودم ! تو شعرترین شعرترین شعرِ جهانی من شاعرِ گُنگی که فقط از تو سرودم!
15.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🪴 | بــــد زبــــانــــی مـــــا را از امـیـرالـمـؤمـنـیـن دور مـی‌کـنـد!
🌿🌺پیامبر اكرم(ص) به امیرالمومنین (ع) فرمودند: 🍃نماز را با وضوی كامل و شاداب در وقتش به جای آور 🍃 كه تأخیر انداختن نماز بدون جهت، باعث غضب پروردگار است نماز_اول_وقت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آقا بیا تا زندگی معنا بگیرد شاید دعای مادرت زهرا بگیرد آقا بیا تا با ظهور چشمهایت این چشم‌های ما کمی تقوا بگیرد آقا بیا تا این شکسته‌کشتی ما آرام راه ساحل دریا بگیرد آقا بیا، تا کی دو چشم انتظارم شب‌های جمعه تا سحر احیا بگیرد پایین بیا، خورشید پشت ابر غیبت تا قبل از آن که کار ما بالا بگیرد آقا خلاصه یک نفر باید بیاید تا انتقام دست زهرا را بگیرد ✍
در مدح و مرثیه مادرم زهرا سلام الله علیها به امید نگاهی به فرزندش . خوشا زهرا که سیمای محمد بود قرآنش حسین اشکش، حسن صبرش، علی تنها علی جانش . خوشا زهرا که والا مادری مثلِ خدیجه داشت و زینب بود تصویرِ حیایش، شکلِ ایمانش . کنیزش فضه بود، آیات قرآن بر لبش جاری به تعبیرِ نبی "سلمان منا" بود سلمانش . کنیزی داشت اما باز کم‌تر زحمتش می‌داد کنیزی داشت اما پینه می‌بستند دستانش . چه بانویی که می‌چرخاند وقتی آسیابش را فلک انگار می‌چرخید دورِ گندمِ نانش . چه عطری داشت نانِ خانه‌ی زهرا که از بالا به شکلِ آدمی هر دم ملک می‌گشت مهمانش . یتیمی می‌رسید از راه، اسیری، گاه مسکینی که باشد تا ابد شرمنده‌ی ایثار و احسانش . به‌جز زهرای مرضیه مگر داریم در عالم که مثلِ "انما" از حق بیاید وحی در شانش؟ . در این عالم به‌جز زهرا مگر هم بوده بانویی که از خیلِ ملک باشند در انصار و اعوانش؟ . نبوده هیچکس مانند زهرا ورنه در دنیا هزاران بار می‌آمد اگر می‌رفت امکانش . محیطِ خانه‌اش مانندِ باغی بود، باغی که فقط حمدِ خدا می‌گفت هر برگِ درختانش . محیط خانه‌اش مانند ابری بود، ابری که صدف بود و پر از در نجف می‌گشت دامانش . و با او ذوالفقارِ حضرتِ مولا سخن می‌گفت که تیغ انگار هدهد می‌شد و زهرا سلیمانش . نه تنها ذوالفقارِ حضرتِ مولا که جبرائیل به زهرا حرف‌هایی از خدا می‌گفت و فرمانش . پر است از اتفاقاتی که در آینده می‌افتد عجائب‌نامه‌ای که "مصحفِ زهرا"ست عنوانش . کتابی که پر از احوالِ شاهان است در عالم و هر وقتی که لازم بود، می‌خواندند امامانش . کتابی که فقط قرآن از آن بالاتر است و بس کتابِ دیگری هرگز نشد هم سنگ و میزانش . اگر در داستانِ خود ببیند شخصِ زهرا را بیابد بهتر از صد آسیه موسیِ عمرانش . چرا از آه و از نفرینِ زهرا سخت ترسیدند اگر که بهتر از مریم ندیدند اهلِ نجرانش . اگرچه هجده سالش بود اما حضرتِ زهرا به عصرِ قبلِ حوا می‌رسید آغازِ دورانش . اگرچه هجده سالش بود اما حضرت آدم نبود و هم نخواهد بود جز طفلِ دبستانش . سرِ خوانِ عمل یا علم تا روز ابد باشند تمامِ عالمانِ با عمل از ریزه‌خوارانش . به مسجد می‌رود تا پس بگیرد حقِ حیدر را و می‌گوید خلافت را به مولایم بگردانش . به هنگامِ جدل با منطقِ آیاتِ قرآنی نباشد کس حریفِ ذوالفقارِ تیزِ برهانش . به هنگامِ جدل با حضرتِ زهرا حریفِ او چنان خس می‌شود هر دم سبک‌تر پیشِ توفانش . چنان می‌خواند از آیاتِ آن انگار قرآن را برای نصرت زهرا فرستاده‌ست یزدانش . فدک را غصب کرد آن فرد از انسیه حورا وگرنه در غضب هرگز نمی‌دیدند این سانش . فدک را پس گرفت از پیرمرد آن روز مرضیه ولی این قصه تلخ و تلخ‌تر گردید پایانش . که هنگامی که بر می‌گشت سوی خانه‌اش زهرا رسید از راه آن کودک‌کشِ معروفِ دورانش . سند را پاره کرد و روزگاران دید با حیرت که بی‌رحمانه سیلی می‌زند آن نامسلمانش . و سیلی صورتِ چون برگِ گل را می‌کند مجروح و مروارید اشکی می‌نشیند روی مژگانش . نمی‌بارد دگر ابری پس از این بر سرِ دنیا مگر رخصت بگیرد از دو چشمِ خیس و گریانش . به چشمِ دل تماشا کن زمین و آسمان سرخ است خداوندا! مگر خون می‌چکد از هر دو چشمانش . هزاران بار ابر آمد، هزاران بار سیل آمد فراموشِ زمین هرگز نشد اشکی چو بارانش احمد شهریار
🌸✨تـوسـل روز سـه‌شنبـه 🌸بِسْـمِ ٱللهِ ٱلْرَّحْمٰـنِ الْرَّحیـمْ🌸 🌸🍃یا اَبَا الْحَسَـنِ یا عَلِىَّ بْنَ الْحُسَیْـنِ یا زَیْنَ الْعـابِدینَ یَابْنَ رَسُـولِ اللهِ یا حُجَّـةَ اللهِ عَلى خَلْقِـهِ یا سَیِّـدَنـا وَ مَـوْلانـا اِنّـا تَوَجَّهْنـا وَاسْتَشْفَعْنـا وَ تَوَسَّلْنـا بِکَ اِلَى اللهِ وَ قَـدَّمْنـاکَ بَیْـنَ یَـدَىْ حاجاتِنـا یا وَجیهـاً عِنْـدَاللهِ اِشْفَـعْ لَنا عِنْـدَالله 🌸🍃یا اَبا جَعْفَـرٍ یا مُحَمَّـدَ بْنَ عَلِی اَیُّهَـا الْباقِـرُ یَابْنَ رَسُـولِ اللهِ یا حُجَّـةَ اللهِ عَلى خَلْقِـهِ یا سَیِّـدَنـا وَ مَـوْلانـا اِنّـا تَوَجَّهْنـا وَاسْتَشْفَعْنـا وَ تَوَسَّلْنـا بِکَ اِلَى اللهِ وَ قَـدَّمْنـاکَ بَیْـنَ یَـدَىْ حاجاتِنـا یا وَجیهـاً عِنْـدَاللهِ اِشْفَـعْ لَنا عِنْـدَالله 🌸🍃یا اَبا عَبْـدِاللهِ یا جَعْفَـرَ بْنَ مُحَمَّـدٍ اَیُّهَـا الصّـادِقُ یَابْنَ رَسُـولِ اللهِ یا حُجَّـةَ اللهِ عَلى خَلْقِـهِ یا سَیِّـدَنـا وَ مَـوْلانـا اِنّـا تَوَجَّهْنـا وَاسْتَشْفَعْنـا وَ تَوَسَّلْنـا بِکَ اِلَى اللهِ وَ قَـدَّمْنـاکَ بَیْـنَ یَـدَىْ حاجاتِنـا یا وَجیهـاً عِنْـدَاللهِ اِشْفَـعْ لَنا عِنْـدَالله
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#⃣ #⃣ #⃣ اُم البنین تازه عروسِ،تازه عروس رو با رسم و رسوم میارن،وقتی هم قبیله ای هاش،طایفه کلابیه،با سر و صدا داشتن عروس رو میآورن،نزدیکا که رسیدن گفت:دیگه برید،از این جا به بعد نمیخوام کسی بیاد...چی شده فاطمه؟ گفت:این کوچه حرمت داره،این همون کوچه ای است که فاطمه رو زدن...لحظه ی وارد شدنش به خونه ی امیرالمؤمنین چارچوب خونه رو بوسه زد... رسید دم در خانه،چرا تو نمیای؟ گفت: بگید خانوم خونه بیاد...خانم خونه کیه؟ بگید زینب بیاد... دوبار با زینب اینجور رو برو شد،یه بار اینجا روبرو شد،منتظر شد زینب رسید،یه بار دیگه هم دم دروازه ی مدینه،هی دنبال حسین می گشت،چرا مرد تو این کاروان نیست،پس جوونا کوشن؟ یکی اومد گفت:ام البنین! پسرات رو کشتن...حسین کجاست؟ یه وقت دید یه پیرتر ازخودش.. مگه پیر زن میدوه؟دید یه پیرتر از خودش داره میدوه،نزدیک شد،ای وای زینبِ،بغلش رو باز کرد،افتاد تو بغل ام البنین،مادر!مادر!...کتکم زدن...گفت:مادر امونم رو بریدن،بغض کرده بود،ام البنین می زد به کمرش،گریه کن دخترم، چی شده؟ گفت: نامحرم.....پرده ی محملم رو.... ام البنین یه فریادی زد،مگه بچه ام مرده بود؟ صدا زد نه اتفاقاً داشت می دید،رباب دوید صدا زد:خوب شد نبودی اُم البنین،آره نگاه می کرد،اما از رو نیزه... صدا زد رباب:ام البنین! دوتا سر رو نیزه وانمی ایستاد،یکی شیر خوار.....یکی سر علمدار... گفت: رباب!سر شیرخوار،سر علمدار.... گفت: مگه خبر نداری؟ عباس عمود تو سرش اومد،سر واشد شد،هر کار کردن سر رو نیزه وانمی ایستادبا روسری سر رو.... سر بچه ی من هم که از نوک نی کوچک تر بود، با هر سنگ می افتاد.حسین....
vafat_hazrate_ommolbanin.mp3
1.81M
#⃣ حضرت ام البنین...س #⃣ #⃣ ...سنگین 🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴