eitaa logo
روضه حاج عباس طهماسب پور
420 دنبال‌کننده
289 عکس
493 ویدیو
11 فایل
کانال تخصصی روضه همراه با متن با نوای دلنشین #حاج_عباس_طهماسب_پور هیئت محبان الزهرا سلام الله علیها #بابل ارتباط با خادم کانال @youssof_62
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔹لحظه ی ناب شکوفا شدنم در روضست 🔹هرکجا حرف بهار است، بهارم این است 🔸اشک چون باده ی نابیست که سرمستیه آن 🔸با وجود همه ی تلخیه آن، شیرین است 😔بر خلاف همه امسال، لباسم… قلبم 😔با سیاهیه غم مادر تو، رنگین است 😞به چه سالی شود امسال که از آغازش 😞نایم از نغمه ی یا ، آهنگین است 🔘باغبان دور کن از حائل در، یاسَت را 🔘اینکه پشت در باغ است، خدا گلچین است 〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰 〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰 🔻روز ازل خلقتشو نموده داور 🔺قباله ی پیمبر و آل پیمبر ⚪️عالم همه مست می خم غدیرش ⚪️عنوان سقاییشو زد بنام حیدر 🔵علی شه دین و امیرالمومنین شد 🔵صفدر آسمون و حیدر زمین شد 🔆فقط یه همتا داشت،زهرا که رسید و 🔆سیده النسا کل عالمین شد ❇️اوناکه عقدشون رو بست حضرت یزدان ❇️همون دو دریا صدف لؤلؤ و مرجان ✴️زهرا علی حسن حسین زینب و کلثوم ✴️شش نفر و شش دانگ جنت،خاک ایشان 🍃طبق فرمایش نبی، قسمت همین شد 🍃کار خونه زهرا، بیرون با شاه دین شد 🍂هنوز نشد خشک، آب کفن رسول الله 🍂زهرا تو کوچه و علی خونه نشین شد 🍁یک شب بغض و کینه، هیزم شده بود وای 🍁مادرمون بین آتیش گم شده بود وای 🎋در که شکست تموم خونه پر اشک 🎋رد پای خونیه مردم شده بود وای 🔥خونه ای که درش سوخت 🔥یاسی که گلپرش سوخت 🔥بچه با مادرش سوخت 😭😭😭😭 ☄هیزم که شعله ور شد ☄وقت لگد به در شد ☄فاطمه بی پسر شد 😭😭😭 🥀وقتی که فاطمه در اون هنگامه افتاد 🥀زیر گلوی علی رد جامه افتاد 🥀طوری کشیدن دیدن عمامه افتاد 🍀علی که بی عمامه شد 🍀تو خونمون هنگامه شد 🍀غم نامه ی فاطمه شد 😭😭😭 😡 😭حسین به زیر دست و پا 😭حسن فریاد میزد بابا 😭زینب میگفت فضه بیا 😭 😭😭😭 ⚡️باید که در احیای حق، بدون شک رفت ⚡️فاطمه باز با درد اونهمه کتک رفت ⚡️علی رو از مسجد که برگردوند دوباره ⚡️چند روز بعد با حسنش، برا فدک رفت 🌾با منطقش فدک رو داد اولیه پست(لعنت الله علیه) 🌾دومی(لعنت الله علیه) فهمید تو کوچه، راهشونو بست 🌾از دو طرف دستاشو تا گذاشت رو دیوار 🌾حسن جلوی مادرش، وا کرد دوتا دست جلو نیا… مادر بریم خوبه حیا… مادر بریم تورو خدا… مادر بریم 💢دستای بازتو ببند، تا مادرم باهام بیاد 💢مگه که ناموس نداری، بزار با احترام بیاد 💢اگه الان کنار نری، داد میزنم بابام بیاد 😭😭😭 سیلیش نزن، منو بزن شد خون دهن، منو بزن جون حسن،منو بزن ✳️خجالتم خوب چیزیه، دستو رو زن کردی بلند ✳️حالا فدک که پاره شد، برو تو کوچمون نخند ✳️الهی دستت بشکنه، گوشوار مادرمو کند 🆔 http://eitaa.com/rozehajabbas
🔸ساعات عمر من،همگی غرق غم گذشت 🔸دست مرا بگیر که آب از سرم گذشت 🔹مانند مرده ای متحرک شدم بیا 🔹بی تو تمام زندگیم در عَدَم گذشت 🔅میخواستم که وقف تو باشم،تمام عمر 🔅دنیا خلاف آنچه که میخواستم،گذشت 🔅دنیا که هیچ،جرعه ی آبی که خورده ام 🔅از راه حلقِ تشنه من، مثل سَم گذشت 🔅تا کی غروب جمعه ببینم،که مادرم 🔅یک گوشه بغض کرده، که این جمعه هم گذشت 🔅مولا، شمار درد دلم،بینهایت است 🔅تعداد درد من از رقم گذشت 🔅حالا برای لحظه ای آرام میشوم 🔅ساعات خوب زندگیم در حرم،گذشت 〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰 〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰 ⬅️باید اینجا حرم درست کنند ⬅️چهارتا مثل هم درست کنند ◀️با امام حسن سزاوار است ◀️چند باب الکرم درست کنند 🔘با طلا دور مرقد سجاد 🔘بیتی از محتشم درست کنند 🔻به تولای باقر و صادق 🔺صحن دار القلم درست کنند ▪️نزد ام البنین نمادی از ▪️مشک و دست قلم درست کنند ◻️دو دمه نه… در این مکان شاعران ◻️ باید چهار دم درست کنند ♦️با کریمان، کریمخانی ها ♦️ قطعه ی آمدم درست کنند ✅با کریمان، کریمخانی ها ✅ قطعه ی آمدم درست کنند 〽️دور گنبد چهار گلدسته 〽️ولی از داغ، خم درست کنند ♻️کاش هر چیزی را نمیسازند ♻️کوچه را دستکم درست کنند 😭😭😭 🔰کوچه را در ادامه ی طرح 🔰از حرم تا حرم درست کنند 💠از صفای ضریح دم نزنید 💠حرفی از بیرق و علم نزنید ❌گریه های بلند ممنوع است ❌روضه که هیچ، سینه هم نزنید ⛔️کربلا رفته ها کنار بقیع ⛔️ حرفی از صحن و از حرم نزنید ✴️زائری خسته ام نگهبانان ✴️به خدا زود میروم نزنید ☑️امام حسینی اگه مدینه رفته باشی میفهمی چی میگم ☑️تا میخوای درد دل کنی، یهو میبینی یکی زدت برو سریع از اینجا بیرون ☑️گریه هم نمیزارن بکنی 🔥زائری خسته ام نگهبانان 🔥به خدا زود میروم نزنید ♨️زائری داد زد که نامردان ♨️تازیانه به مادرم نزنید ✳️غربت ما بدون خاتمه است ✳️مادر ما همیشه فاطمه است 🔴کاش درهای صحن، وا بشود 🔴شوق در سینه ها به پا بشود 🔵کاش با دست حضرت مهدی 🔵این حرم نیز، باصفا بشود 🌾کاش با نغمه ی حسین حسین 🌾این حرم،مثل کربلا بشود 👌در کنار مزار ام بنین 👌طرحی از علقمه بنا بشود ☄پس بسازیم پنجره فولاد ☄هر قدر عقده هست، وا بشود ⚡️چهار تا گنبد طلایی رنگ ⚡️چهارتا مشهد الرضا بشود 🍁این بقیع که اینچنین، خاکیست 🍁رَشک پروانه های افلاکیست 🍂در هوایش ستاره میسوزد 🍂سینه با هر نظاره میسوزد 🍃هشتم شوال، آسمان لرزید 🍃دید صحن و مناره میسوزد 🥀بارگاه بقیع ویران شد 🥀دل بی راه چاره میسوزد 🎋این حرم مثل چادر زهراست 🎋که در اینجا دوباره میسوزد ⭐️این حرم مثل خیمه ی زینب ⭐️که در اوج شراره میسوزد 🍀سالها بعد قدری آن سو تر 🍀چند قرآن پاره میسوزد 〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰 〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰 🌷حسن شدی که غریبی همیشه ناب بماند 🌷ردّ دو دست ابالفضل، روی آب بماند 🌱حسن شدی که سوال غریب کیست در عالم 🌱میان کوچه و گودال، بی جواب بماند 💔حسین نیز غریب است اگر شبیه برادر 💔ولی بناست بقیع حسن، خراب بماند 💙کسی ز غصه تو رخنه کرده است به بیرون 💙تفاوت زن چون جوده و رباب بماند 👈به احترام حسین، سه روز مانده به گودال 👈بناست زائر تو، زیر آفتاب بماند .. 😭😭😭
یه گریزی بزنم… ☑️امشب مدینه ای دلت پشت دیوار بقیع باشه میخوام امام حسنی گریه کنی امشب… ☑️امام حسنی زار بزنی برا مادرش فاطمه گریه کنی 😡اون روز اومدن به آقا امیرالمومنین خبر دادن که قراره یه عده بی حیا،،، 😡دومی نامرد(لعنت الله علیه) همرو جمع کرد… که میخوان خانم فاطمه زهرا رو نبش قبر کنن به خیال خودشون دوباره نماز بخونن برا دختر پیغمبر مثلا احترام کنن 👍امیرالمومنین دستمال زرد بست به پیشانی ذوالفقار گرفت رفت سمت بقیع ✔️همه دیدن امیرالمومنین با یه بغضی اومده این حال علی رو تو جنگ ها دیدن که احدی نمیتونست از دست امیرالمومنین فرار کنه ✔️اگه قدم از قدم بردارید، احدی زنده از اینجا نمیره اگه خاکی جابجا بشه، خون تک تکتونو میریزم اگه اون روز صبر کردم، جلو چشام اونهمه بی احترامی کردید، قضیه فرق داشت ◀️دومی رفت. امیرالمومنین اون بی حیارو چنان خوابوند… انگشت رو حلقومش گذاشت داشت خفه میشد یه عده نامرد از اون اومدن جلو نزاشتن 🔷دست برداشت یه گوشه ای نشست. شروع کردن به گریه کردن گفت این نامرد مَرده، هنوز که بلایی سرش نیومده 😭شما اومدید نذاشتید ادامه پیدا کنه با قسم هرجوری بود منو جدا کردید میدونید یاد چی افتادم?? چهل نفر… 😭😭😭😭😭 😭اینقده نامردا با تازیانه زدن 😭اینقده نامردا با لگد زدن یکی از شماها نبود بیاد جلو بگه این زنه دختر پیغمبرِ 😭😭😭😭😭😭 میخوای باز کنم روضه رو?? غیرت مردی نشان مردی است زن زدن در کوچه ها نامردی است یهو از خواب پا میشد، میگفت نزنید مادرمو 😭😭😭😭 گفتند اگه میشد کوچه هارو درست میکردن کدوم کوچه?? همون کوچه ای که این آقا، دستش تو دست مادرش بوده از کوچه های تنگ بنی هاشم میرفته یه بی حیایی اومد،،، سد راه شده فدکُ خواست از حضرت زهرا… خانم امتناع کرد همونجوری که گفتم، زنهای محجبه، با نامحرم حرف میزنن چشم تو چشم نمیشن سرشون پایینه امام حسن میگفت تا یه چشم بهم زدم دیدم مادرم نقش زمین شده 😭😭😭😭 چنان بی هوا تو گوش مادرم زده… 😭😭😭😭😭 هروقت این جای روضه رسیدم، خود به خود دلم رفت یکی دیگه رو هم میشناسم بی هوا تو گوشش میزنن بگم دیگه ها?? هی گفتم بهش میاد میاد میام موهامو نکش، میام میام میام حرف بد میزد با لگد میزد 😭😭😭 🆔 http://eitaa.com/rozehajabbas
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹 🔸 ۱۶ مهر، سالروز شهادت حیدر سپاه اسلام، شهید و یارانش در نبرد مستقیم با استکبار جهانی در خلیج فارس
تصور کن سه ساله باشی و لب تشنه باشی و میان خیمه ات، دردانه هم باشی خودت شمع همه باشی، خودت پروانه هم باشی برادرها نباشند و تو باشی،،، خسته هم باشی تمام دلخوشیه عمه و اهل حرم باشی عمویت رفته باشد، بی عمو باشی کنار عمه ی خود، بارها هم شاهد تیر و گلو باشی تصور کن علی اکبر آنوقتی که راز تشنگیش برملا شد بعد رفت و ارباً ارباً شد تو بابا را کنار جسم او دیدی گویا داشت جان میداد، علی اش را تکان میداد تو در خیمه دعا کردی و بابا از سر نعش پسر برگشت پدر، تا جان بگیرد یا رقیه گوییا زیر لبش میگفت در برگشت همینکه خوب دقت میکنم میبینمت آنجا کنار نجمه هم بودی درون گوش نجمه لحظه ی آخر، چه فرمودی?? که قاسم را خودش آماده کرد و سوی میدان برد عسل را نجمه در ظرفی گرانقیمت به دکان برد عسل، لب های قاسم را به هم چسبانده بود و پیکرش چندین برابر شد همینکه قاسم، اکبر شد رقیه دید قاسم بی کس است آنجا برایش مثل خواهر شد رقیه داد لداری به نجمه،نجمه تاب آورد برای یاریش ازخیمه زینب را به همراه رباب آورد شب سوم نمی خواهم بخوانم روضه ی باز گلویی را كه شش ماهه است گلویی كه سپر شد،آه… راه تیر را بر قلب بابا بست سری پرتاب گشت و ماند قنداقه به روی دست غرض این است این طفل سه ساله روضه ی باز گلو را دید ز روی کتف اصغر، صحنه ی جانسوز پرواز گلو را دید پدر آمد ایندفعه رقیه برد بالا، دست هایش را در گوش خدای خود چیزی خواند نمیدانم چه شد اما ورق را دست های کوچک این طفل برگرداند پر از تشویش، رباب آمد ولی چیزی نپرسید از حسین خویش میان اینهمه کودک چرا این دخترکوچک همیشه لحظه ی حساس می آمد یاری وقت رفتن عباس تمام بچه هارا توی خیمه جمع کرد و گفت باید آبرو داری کنیم و تشنگی را پشت لب پنهان نگه داریم همه با هم عمو را بین نخلستان نگه داریم تمام بچه ها را جمع كرد و خویش را از جمع منها كرد عمو را گوشه ای دور از نگاه جمع پیدا كرد به سقا گفت: بین آب با تو، بچه ها گفتند: تنها تو عمو را گوشه ای دور از نگاه جمع پیدا كرد به سقا گفت: بین آب با تو، بچه ها گفتند: تنها تو همیشه تو، دوباره تو، جواب تشنگی ها تو، تو مثل آب ، دریا تو عمو جانم كجا??… ما آب را بی تو نمیخواهیم قرار و تاب را بی تو نمیخواهیم بماند اینکه یک دفعه میان حرفهاشان گریه ی یک کودک شش ماهه باعث شد که در لشکر سکوتی تلخ، حادث شد عمو انگار اول از رقیه بعد از آن هم از علی اصغر در اینجا اذن میدان خواست سپس از چشم بابا، اذن میدان خواست عمو رفت تا همانطوریکه میدانست این طفل سه ساله نه خودش آمد نه آب آمد نه در خیمه قرار آمد نه تاب آمد همه رفتند، وقت رفتن باباست در روضه دوباره کودکی در لابلای گریه ها،پیداست در روضه همانکه پرچمش بالاست در روضه به شدت بعد بابایش ولی تنهاست،در روضه بابا هم رفت، دم رفتن گرفته سخت پای ذوالجناحش را پدر از اسب پایین آمد و بوسید روی ماهش را همین سرباز مانده از سپاهش را رقیه ظاهراً اینجا ز بابا آب میخواهد ولی دراصل آغوش پدر را بوسه را یعنی قرار و تاب میخواد پس از اینها پدر هم رفت سه ساعت بعد، سر هم رفت سپس پیراهن و انگشتر و انگشت و خلخال و زیور ،خیمه ،گهواره ،دست قمر هم رفت رسیده روضه حالا در بیابان،موقعی كه گوشواره هست بر گوش رقیه جان هنوز انگار آویزان،نگو راوی چه میخواهی بگویی اینکه طفلی میدود دنبال او مردیست و بعدش گوش،،، بعدش گوشواره در رخ نیلی این رنگین کمان سرخی پر از زردیست رنگین کمان دیدین،،، شکست خار در پا کودکی بی گوشواره در بیابان، تشنه، بی یاور خدا این اوج نامردیست ، بزن سیلی به خود ای گریه کن امشب بزن این بهترین ابراز همدردیست رسیده روضه حالا خسته تر از بیش پیش تشت سر، در شام نمیدانی چه آمد بر سر ما ای پدر در شام رقیه جان به بابا میرسد امشب سحر در شام انقده گریه کرد خواب بوده خواب میدیدیم باهم، مدینه بودیم من روی زانوهای تو نشستم موهامو شونه کردی و با لبخند مث قدیم بوسه زدی به دستم نوازشم کردی و گفتی بابا یکم برام زبون بریز دوباره یکم بخند تا دوباره بتابن دندونای شیریت مث ستاره چه خواب خوبی بود ولی چقد حیف بیدار شدم از خواب، با تازیونه رو دست من اونجارو که بوسیدی گلای زخم بازم زده جوونه روی سرم اونجا که دست کشیدی دستای سفت بی حیا، نشست از دندونام نپرس بابای خوبم با سیلیه زجر، چنتایی شکسته دلم میخواد رو زانوهات بشینم خواب خوشم کابوس شد دوباره ببخش که بی هوا میرم باباجون زجر اومده باز موقع فراره هر کاری کردن دیدن نیزه ای که سر امام حسین روشه، نمیتونن از جاش تکون بدن خدایا چه اتفاقی افتاده اومدن خدمت آقا زین العابدین… عمه بچه هارو بشمار بچه هارو شمارش کرد، جای این نازدانه خالیه هرچی گشتن نتونستن پیداش کنن تو جمعیت زجر بی حیا گفت خودم پیداش میکنم گشت تو این بیابون، هرچی گشت نتونست پیداش کنه یه ساعت دوساعت سه ساعت…
غضب غلبه کرد به وجودش تو حالت عادی هم غضبناک بودن، وحشی بودن همه اون نامردا گفت اگه دستم به این دختر برسه، میدونم چیکارش کنم این دختر تو عالم رویا بغل مادرش خوابیده خانم فاطمه داره موهاشو شونه میزنه داره نوازشش میکنه همچین که رسید دید این دختر یه گوشه ای کز کرده اول کاری که کرد موهاشو گرفت از موهای کم پشت دیگه چی مونده?? 😭😭😭 صحنه رو تجسم کن… خودش سواره،، دختر پیاده صحرا پر از خار مغیلان موهای رقیه خانم تو دست اون نانجیبِ پاها، لنگان لنگان چقد خار مغیلان تو پاهاش شکسته 😭😭😭 🆔 http://eitaa.com/rozehajabbas
👈در حال انتخاب و ان شاالله آماده سازی روضه های جدید 🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام صبحتون بخیر ان شاالله صوت جلسه تو کانال نوای حاج عباس، بارگزاری میشه 🆔@navayehajabbas