eitaa logo
🌱درگاه شاعران روضه نشینان🌱
2.2هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
386 ویدیو
67 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
هدیه به حضرت علی اکبر زمینه یا شور داغ تو انداخته من و علی از پا میونه این لشگر نزار من و تنها افتادی روی خاک با تنی غرق خون به روی دست من‌ می زنی دست و پا می کشی روی زمین پا اکبر می کنی خون دله بابا اکبر ای عصای وقت پیریه من از غمت شدکمرم تا اکبر وای من وای من ای حسین حرمتم و این قوم نگه نمی دارن ببین می خندن به اشکای من بابا چقدر زدن ضربه به فرق تو اکبر با کینه ی حیدر این ابن ملجم ها می کشم از بدنت نیزه من از لای پیروهنت نیزه من‌ نفست حبس شده توی سینه می کشم از دهنت نیزه من وای من وای من ای حسین هر جایی می بینم از تو نشونی هست پیکر تو ریخته رو خاک این صحرا ای غیرتیه من بعد تو می شه باز پای حرومیان به خیمه ی زن ها بی تو نطقم از بیان می افته نبض من از ضربان می افته تو نباشی طرف خیمه گاه نگاه خیره سران می افته رضا نصابی
هدیه به حضرت عباس صلوات شور یا زمیپه حضرت عباس اب اورم عباس دلاورم عباس ای یاورم عباس می روی از دستم یک تنه هستی تو همه سپاه من ای لشگرم عباس می روی از دستم پیچیده خبر که سر دار افتاد علم از دست علمدار افتاد برسه تا کنار عباسش رو زمین حسین هزار بار افتاد امون ای وای امون از غربت دیدم سر تو خرد عمودو افتادی برابرم‌ عباس می روی از دستم‌ دیدم رو خاک افتاد دست علمدارت برادرم عباس می روی از دستم‌ سر تو تا بین ابرو واشد کنار پیکر تو بلوا شد همه از تو می برن یک سهمی دور تو معرکه ای بر پا شد امون ای وای امون از غربت بدونه تو می شه خیلی جسارت ها به این حرم عباس می روی از دستم نباشی تو می شه همسفر خولی که خواهرم عباس می روی از دستم تو نباشی می ره بین انظار گذرش می افته توی بازار تو نباشی زینبم پیر می شه می بینه بعد تو خیلی ازار امون ای وای امون از غربت رضا نصابی
هدیه به ارباب صلوات شور یا زمینه سیاه پوشان و محرم سبک م زمانه گریه بر ارباب عالم شد مشکی بپوشید که بازم محرم شد دوباره باز شعرو نوحه ی محتشم نقش به روی هر بیرق و پرچم شد اسم تو دوباره تکثیر می شه باز هوای شهر نفس گیر می شه بیاد هر کسی تو روضت اقا از گناه و زشتی تطهیر می شه وای من وای من ای حسین به تن کنید رخته عزای ارباب و فبک علی الحسین موقع ماتم شد کنار قتلگاه با سوزو اشک و اه روضه خونت زهرا با قامته خم شد تورو وقتی تک و تنها دیدن به حال زار تو می خندیدن توی فرصت کم و کوتاهی عبا و عما مت و دزدیدن وای من وای من ای حسین تا افتادی بر خاک روی لبه زینب نوای محزونه حسین حسینم شد زیر سم مرکب اخر تنه پاکت چه نامرتب شد چه نا منظم شد هر چی داشتی به غنیمت بردن همه ی تنت رو غارت بردن تا دیدن به روی خاک افتادی اهل خیمه رو اسارت بردن وای من وای من ای حسین رضا نصابی
هدیه به ارباب صلوات شور یا زمینه سیاه پوشان و محرم سبک م زمانه گریه بر ارباب عالم شد مشکی بپوشید که بازم محرم شد دوباره باز شعرو نوحه ی محتشم نقش به روی هر بیرق و پرچم شد اسم تو دوباره تکثیر می شه باز هوای شهر نفس گیر می شه بیاد هر کسی تو روضت اقا از گناه و زشتی تطهیر می شه وای من وای من ای حسین به تن کنید رخته عزای ارباب و فبک علی الحسین موقع ماتم شد کنار قتلگاه با سوزو اشک و اه روضه خونت زهرا با قامته خم شد تورو وقتی تک و تنها دیدن به حال زار تو می خندیدن توی فرصت کم و کوتاهی عبا و عما مت و دزدیدن وای من وای من ای حسین تا افتادی بر خاک روی لبه زینب نوای محزونه حسین حسینم شد زیر سم مرکب اخر تنه پاکت چه نامرتب شد چه نا منظم شد هر چی داشتی به غنیمت بردن همه ی تنت رو غارت بردن تا دیدن به روی خاک افتادی اهل خیمه رو اسارت بردن وای من وای من ای حسین رضا نصابی
انا لله و انا الیه راجعون استاد جواهری فکور؛ فقدان دایی بزرگوارتان ما را نیز اندوهگین ساخت. غفران و رحمت الهی برای آن عزیز از دست رفته و سلامتی و طول عمر با عزت برای جناب عالی و سایر بازماندگان از پروردگار متعال خواهانیم. مجموعه ادبی فرهنگی روضه نشینان
در جهانی که همه مُدعی اند در جهانی که پُر از حَرّافیست منم و بی کسی و تنهایی وَ خدایی که به شدت کافیست عیدِ قربان شد و قربان کردم پای لبخندِ خدا دنیا را به خودش رو زده ام تا زین پَس نَکِشَم منَتِ آدم ها را خواندم اورا که اجابت کُنَدَم که بگویم ز همه بیزارم بوسه زد روی مرا با لبخند چه خداوندِ رفیقی دارم رفتم و دَر زدم و دَر وا کرد دیدم آن چَشمِ خطاپوشش را اصلا انگار نه انگار که من بارها پَس زدم آغوشش را آن خدایی که برایَم یک عُمْر از سَرِ باغ خودش گُل می چید هدیه ها داد به من اما گاه هدیه را بینِ بَلا می پیچید از همان دم که خدا را دیدم دل به شاهانِ جهان نسْپُردم نانِ یک عدّه به نرخِ روز است من فقط نانِ دلم را خوردم پُشتِ من گرم به خونی داغ است تیغ ها بُغضِ مرا داشته اند گُرده ام باغچه ی خَنجرهاست دوستانم همه گُل کاشته اند نیستم بینِ شما ، معتقدم که خدا کرده مرا غَربالم خوب هاتان اگر اینند چه خوب! من به بد بودنِ خود می بالم بگذارید مرا طَرد کنند راهِ من سخت از این قشر جداست چون که عمریست نیاموخته اند که قضاوت فقط ازآنِ خداست نشدم من به نقاب آلوده هرچه هستم خودمَم باکی نیست غُسل دادم دلِ خود را با اَشک دین به جز پاکی و دل پاکی نیست خسته ام خسته از این شهری که حرف ها ساخته پُشتِ سرِ من مهربان بودم و تاوان دادم نیست با هیچکَسَم میلِ سخن چای مینوشم و با یاسِ حیاط خانه ام یکسره عطرآگین است شعر و مداحی و سجاده و اشک خلوت ساده ی من شیرین است هرکه را شهر خرابَش کرده ست می کند دستِ خدا آبادَش آن خدایی که در این تنهایی دلم آرام شده با یادَش...! 🔸شاعر: https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️ ╰┅────────————