هدایت شده از 🌱درگاه شاعران روضه نشینان🌱
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعرین روضه نشینان ☝️☝️☝️🌸
✅ اشعار #شب_هشتم_محرم
________________________________
#حضرت_علی_اکبر
تنها اگر ماندم ندارم غم علی دارم
حتی اگر باشد سپاهم کم، علی دارم
شکر خدا که قلب اهل خیمه آرام است
وقتی که هم عباس دارم هم علی دارم
شکر خدا که پرچمم در دست عباس است
از دست او افتاد اگر پرچم، علی دارم
آری عصای دست دارم، قامتم روزی
از داغ عباسم اگر شد خم علی دارم
با خویش میگفتم اگر روزی نباشم هم
زنها نمی مانند بی محرم، علی دارم
دور و برم کم کم شد از اصحاب هم خالی
اما دلم خوش بود میگفتم علی دارم
میخواستم عالم پر از نام علی باشد
حالا به روی خاک یک عالم علی دارم
🔸شاعر:
#سیدمحمدمهدی_شفیعی
________________________________
درگاه شاعران روضه نشینان 👇
https://eitaa.com/rozeneshinan
✅ اشعار #شب_هشتم_محرم
_______________________________
#حضرت_علی_اکبر
تماشا میکند با حسرتی جانسوز اکبر را
تماشا میکند آئینه ی روی پیمبر را
به ذکر یاعلی تعویذ میخواند بر اندامش
به میدان میفرستد اینزمان ثانی حیدر را
تلاوت میکند آیه به آیه قامت او را
به آتش میکشد امًّ یجیبش قلب مضطر را
عجب دلشوره ای دارد نگاه زاده ی زهرا
گرفته دست بر پهلو ، به یاد آورده مادر را
عجب دلشوره ای دارد حسین آنجا که نی بیند
به مسلخ میکشاند دست شب خورشید خاور را
عجب بُغضی نشسته بر گلوی تشنه ی مولا
که حتّی جان ندارد سر دهد الله اکبر را
بیایید ای جوانان بنی هاشم که نتوانم
به سوی خیمه برگردانم این صدپاره پیکر را
من از بغض گلوگیری که اصغر داشت فهمیدم
برادر مرده میداند غم مرگ برادر را
🔸شاعر:
#اسماعیل_پورجهانی
______________________________
درگاه شاعران روضه نشینان 👇
https://eitaa.com/rozeneshinan
✅ اشعار #شب_تاسوعا
________________________
#حضرت_عباس
علقمه گفتم و دیدم دلم از پا افتاد
یاد لبهای علی اصغر و دریا افتاد
علقمه گفتم و دیدم که سواری بی دست
تیر آنقدر به او خورد که از نا افتاد
علقمه گفتم و دیدم که عمودی آمد
ناگهان در وسط معرکه سقا افتاد
شیری افتاد ز پا و همگی شیر شدند
گذر گرگ به آهوی حرم ها افتاد
وسط این همه سرنیزه و شمشیر و سنان
ناگهان چشم علمدار به زهرا افتاد
روضه ی دست بریده وسط علقمه بود
روضه خوان دست بدون رمق فاطمه بود
🔸شاعر:
#محسن_عرب_خالقی
________________________________
درگاه شاعران روضه نشینان 👇
https://eitaa.com/rozeneshinan
✅ اشعار #شب_تاسوعا
__________________________
#حضرت_عباس
عمود خوردی و سرو و صنوبرم پاشید
صدا زدی که بیا کاسه ی سرم پاشید
همینکه تا برسم قطعه قطعه ات کردند
قد بلند امیر دلاورم پاشید
کنار علقمه تا لشگر کمانداران
تورا به نخل که بستند لشگرم پاشید
چهار هزار کماندار پیش چشمانم
چقدر تیر به جسم برادرم پاشید
دم وداع که رفتی ز خیمه پشت سرت
دو کاسه گریه ی افسوس دخترم پاشید
همینکه دست تو بر روی خاکها افتاد
به دست حرمله حلقوم اصغرم پاشید
رقیه فاتحه ی گوشواره اش را خواند
خبر رسید که افتاده ای "حرم" پاشید
عليِّ اکبر من... قاسم ام... ابالفضلم...
برای حفط النگوی خواهرم پا، شید
پس از تو امنیت یک قبیله در خطر است
کفیل زینب کبری ، "عقیله" در خطر است
🔸شاعر:
#رضا_قربانی
________________________________
درگاه شاعران روضه نشینان 👇
https://eitaa.com/rozeneshinan
✅ اشعار #شب_تاسوعا
_________________________
#حضرت_عباس
آب آور را زدند
ناله ای پیچید در خیمه که لشگر را زدند
در میان نخل ها
دستها تا شد قلم گفتند حیدر را زدند
باز هم از پشت نخل
حرمله یک چشم،خولی یک چشم دیگر را زدند
خورد تا روی زمین
دید بر دیوار کوچه روی مادر را زدند
تا که کوتاهش کنند
تیغ ها از سمت پا بدجور پیکر را زدند
یک نفر مو را گرفت
یک تبر محکم به پایین آمد و سر را زدند
آستین شد موی سر
دزدهای قافله این بار معجر را زدند
روی تیغِ نیزه ها
ابتدا عباس را و بعد اصغر را زدند
چند باری او فتاد
باز محکمتر به روی نیزه حنجر را زدند
بار دیگر سر نماند
وای از پهلو نوکِ نیزه برادر را زدند
خواهرش با پارچه
بست سر را تا نیافتد حیف خواهر را زدند
🔸شاعر:
#حسن_لطفی
________________________________
درگاه شاعران روضه نشینان 👇
https://eitaa.com/rozeneshinan
هدایت شده از 🌱درگاه شاعران روضه نشینان🌱
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعرین روضه نشینان ☝️☝️☝️🌸
✅ اشعار #شب_تاسوعا
_________________________
#حضرت_عباس
آب آور را زدند
ناله ای پیچید در خیمه که لشگر را زدند
در میان نخل ها
دستها تا شد قلم گفتند حیدر را زدند
باز هم از پشت نخل
حرمله یک چشم،خولی یک چشم دیگر را زدند
خورد تا روی زمین
دید بر دیوار کوچه روی مادر را زدند
تا که کوتاهش کنند
تیغ ها از سمت پا بدجور پیکر را زدند
یک نفر مو را گرفت
یک تبر محکم به پایین آمد و سر را زدند
آستین شد موی سر
دزدهای قافله این بار معجر را زدند
روی تیغِ نیزه ها
ابتدا عباس را و بعد اصغر را زدند
چند باری او فتاد
باز محکمتر به روی نیزه حنجر را زدند
بار دیگر سر نماند
وای از پهلو نوکِ نیزه برادر را زدند
خواهرش با پارچه
بست سر را تا نیافتد حیف خواهر را زدند
🔸شاعر:
#حسن_لطفی
________________________________
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعرین روضه نشینان ☝️☝️☝️🌸
✅ اشعار #شب_تاسوعا
__________________________
#حضرت_عباس
اى علمدار رشيدم چه بهم ريخته اى
مثل اكبر چقدر دورو برم ريخته اى
سرو رعناى برادر چِقَدَر كم شده اى
دست و پا مى زنى و غم به دلم ريخته اى
چشم هاى تو شده آينه ى مادر من
با اخا ادرك اخا بال و پرم ريخته اى
خودت افتاده و افتاده زمين پيكر تو
متلاشى شده اى و اثرم ريخته اى
حرمله پيش نگاه تو به من مى خندد
مى زند داد به خنده..چه بهم ريخته اى
🔸شاعر:
#آرمان_صائمی
________________________________
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعرین روضه نشینان ☝️☝️☝️🌸
✅ اشعار #شب_تاسوعا
__________________________
#حضرت_عباس
جانم فدای مرثیۀ دل کباب کن
یا دیدگان و گونه پُر از دُرّ ناب کن
قربان آن لبی که ز اخلاص دم زند
یا آن زبانِ مدحِ مَهِ بوتراب کن
عباس آن که از ادب خود، حسین را
دائم امام و سید و مولا خطاب کن
بین هوای نفس و هواداری حسین
فرمانبری و یاری او انتخاب کن
خود را به پیش شمس حسینی چو ذره، بین
کاخ دلش ز عشق حسینی خراب کن
در روز کارزار به یک جلوه اش ز خشم
دریای فوج لشکر دشمن سراب کن
با روی شرمسار و به چشمان اشکبار
در آب، نقش گریۀ طفل رباب کن
از غربت برادر و از تیر نابکار
یک دیده غرق خون و دگر غرق آب کن
از خون دیده و سر بشکسته از عمود
موی سر و محاسن خود را خضاب کن
در حشر دوستان گنهکار خویش را
با دستهای گشته قلم، بی حساب کن
رأس نشسته اش به سرِ نی به خواهرش
سایه ز غیرتش به سرِ آفتاب کن
انبوه آرزوی «فقیر» و دعای او
از روی لطف و مرحمتش مستجاب کن
🔸شاعر:
#سیدعلی_احمدی
_______________________________
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعرین روضه نشینان ☝️☝️☝️🌸
✅ اشعار #شب_تاسوعا
____________________________
#حضرت_عباس
🙏 یا کاشف الکرب عن وجه الحسین
روشنی بخش شب تار مرا بر گردان
بیش از این سخت نکن کار مرا ، برگردان
رفت آن مشک به دوشی که امید حرم است
بی سپاهیم ، سپهدار مرا برگردان...
دل یک خیمه به آن قول ابالفضل خوش است
به حرم یار وفادار مرا برگردان....
مادری گفت به طفلش که عمو می آید
آبرو دارترین یار مرا برگردان
کاشف الکرب من است اینکه، زمین افتاده
کمرم خم شده، غمخوار مرا برگردان
جنگ با قد خمیده ، به نظر دشوار است
به تن ،انگیزه ی پیکار مرا برگردان
لشگری آمده تا دست به غارت بزند
حرف معجر شد، علمدار مرا برگردان
قبل ازآنکه به حرم، پای حرامی برسد
علقمه ، حیدر کرار مرا برگردان
🔸شاعر:
#ناصر_دودانگه
________________________________
درگاه شاعران روضه نشینان 👇
https://eitaa.com/rozeneshinan
✅ اشعار #شب_تاسوعا
___________________________
#حضرت_عباس
نگاه علقمه خندید و در سجود افتاد
همین که سایۀ سروش به روی رود افتاد
قدم به آب که زد موج موج طوفان شد
عروس آب به پای مهِ وجود افتاد
عطش ز رنگ نگاه و لبش نمایان بود
به یاد یار غریبی که تشنه بود افتاد
دو دست پر شده از آب را ز هم وا کرد
بلور آب ز دستی که می گشود افتاد
لبان خشک به «الله اکبر»ی تر کرد
ادب چشید زبانش که در شهود افتاد
به دست مشک و به دل شوق آب آوردن
ولی چه حیف، که مشکش در آن حدود افتاد
چه صحنه ها که ندیدند نهر و نخلستان
دو دست خیس علمدار را که زود افتاد
کمی جلوتر از آن تیر و چشم شهلایش
و ضربه ای به سرش خورد تا که خُود افتاد
طنین نالۀ «ادرک اخا»ش جاری شد
دگر به خیمه نیامد عمو، عمود افتاد
🔸شاعر:
#سیدحسن_رستگار
________________________________
درگاه شاعران روضه نشینان 👇
https://eitaa.com/rozeneshinan
✅ اشعار #شب_تاسوعا
____________________________
#حضرت_عباس
در كنار شریعه غوغا شد
سر یك تن ببین كه بلوا شد
قمری بود و شد خسوف از خون
چقَدَر این خسوف زیبا شد
حرمله با سه شعبه ای آمد
و بـرای زدن مهیــا شـد
تیر بر چشم و خود افتاده
كه عمود آمد و سرش وا شد
هر چه تیر آمده به جسمش خورد
نیزه ها هم یكی یكی جا شد
پیكری زیر دست و پا بود وُ
بر سر قتل او چه دعوا شد
هر كه آمد یكی دو تا می زد
آنقـَدَر كه تنـش معما شد
قطعه قطعه تمام قرآنش
علقمه، قتله گاه سقا شد
یك برادر تنش مقطعه شد
دیگری از كمر قدش تا شد
دست های بریده را بوسید
حال دیگر غریب و تنها شد
تشنه لب بود و لب نزد بر آب
باعـث آبـروی دریــا شـد
مادری آمده كنار پسـر
كربلا غرق عطر زهرا شد
🔸شاعر:
#مصطفی_گودرزی
________________________________
درگاه شاعران روضه نشینان 👇
https://eitaa.com/rozeneshinan
✅ اشعار #شب_تاسوعا
___________________________
#حضرت_عباس
ماه ، می گویند پشت ابر پنهان می شود
ماهت ای بانو شبی بر نیزه تابان می شود
مادر سقا ! اگر باران نمی بارد چه باک
آب درس اول ما در دبستان می شود
دامنت عباس پرور شد تعجب هم نداشت
مور هم باشد کنار تو سلیمان می شود
در عرب را که نمی دانم ولی ام البنین!
هرچه ایرانی است با عباس سلمان می شود
می کند فرزندت ای بانو مگر پیغمبری
ارمنی هم روز تاسوعا مسلمان می شود
خانه ی عباس تو دارالشفای دردهاست
درد بی درمان هم اینجا زود درمان می شود
پیرهن ها خونی اند و یوسفانت رفته اند
این گلستانی که دیدم بیت الاحزان می شود
🔸شاعر:
#محسن_ناصحی
_______________________________
https://eitaa.com/rozeneshinan
✅ اشعار #شب_تاسوعا
___________________________
#حضرت_عباس
چشم تو دیدم و چشم تر من ریخت به هم
حال با وضع سر تو،سر من ریخت به هم
نه علمدارِسپاهم،که سپاهم بودی
تا تو پاشیده شدی،لشکر من ریخت به هم
مادرم آمده بالای تن بی دستت
از به هم ریختنت،مادر من ریخت به هم
قبل از آنی که تنم زیر سم اسب رود
ازتماشای تنت،پیکر من ریخت به هم
صحبت از معجر زینب شده از جا برخیز
حرف معجر شده و خواهر من ریخت به هم
بی تو ناموس مرا در ملاءعام برند
غیرت الله ببین دختر من ریخت به هم
🔸شاعر:
#محمود_اسدی
________________________________
https://eitaa.com/rozeneshinan
✅ اشعار #شب_تاسوعا
___________________________
#حضرت_عباس
بعد از تو، غم به سینه ی لیلا پناه برد
مجنون دل شکسته به صحرا پناه برد
برخیز ای پناه حرم ، گوشواره ای
با دلهره به زینب کبری پناه برد
پُرکرده حرمله همه جا، شاه بی سپاه
از بی کسی به خیمه ی زنها پناه برد
قولت چه می شود؟به تو امید بسته است
دیدی خودت رباب به سقا پناه برد
بعد از تو،خیمه های حرم زود گُر گرفت
زینب همین که سوخت،به زهرا پناه برد
با احترام قافله برگشت تا حجاز!
در خواب هم رقیه به رویا پناه برد
بعد از تو،حرف از سرِبازار می زنند
هشتادوچار کودک و زن زار می زنند
🔸شاعر:
#وحید_قاسمی
_______________________________
https://eitaa.com/rozeneshinan
✅ اشعار #شب_تاسوعا
___________________________
#حضرت_عباس
برای لشکر دشمن شدی شراب ای آب
چرا به چشم حرم میشوی سراب ای آب ؟!
میان موجِ تو عکسست، از کویر و عطش
چقدر، تشنه کشیدی میان قاب ای آب
اگر چه مهریهی مادرِ حسینی؛ آه
شدی حرام، بر اولاد بوتراب ای آب
در آرزوی نَمی از تو خشک شد؛ بی رحم !
برس به دادِ لبِ کودکِ رباب ای آب
شنیدی العطشِ اهلِ خیمهی ما را
و باز هم نشدی از خجالت آب ای آب
بیا و شانه به شانه به خیمهها برویم
اگر که رو بزنم میشوی مُجاب ای آب ؟!
شبیه کودکِ خود مشک، را بغل کردم
بیا و در دل گهوارهات بخواب ای آب
نمیرسیم به اصغر ؟؛ نه میرسیم آری
نُفوس بد نزنی !؛ دارم اضطراب ای آب
کسی ندیده که سقا بدون آب، شود
بنای آبرویم را نکن خراب ای آب
چرا نماندی و رفتی ؟ چرا بخار شدی ؟
سئوالهای مرا میدهی جواب ای آب ؟!
🔸شاعر :
#رضا_قاسمی
_______________________________
https://eitaa.com/rozeneshinan
✅ اشعار #شب_تاسوعا
___________________________
#حضرت_عباس
زلف تو روی نیزه به دستان باد بود
دور و بر عقیله حرامی زیاد بود
آتش گرفت پیش نگاه تو خیمه ها
شعله به شعله چشم تو شرح معاد بود
می خواستی که دین حقیقی بیان کنی
اما سپاه شمر در صدد ارتداد بود
هر کس رسید ضربه به قصد ثواب زد
قرآن بی علی ثمرش، این فساد بود
بعد از مصاف سعد لعین در خیال ری
می زد شراب و در دل خود شاد شاد بود
گهواره را به قیمت ارزان فروختند
بازار چوب کوفه از این رو کساد بود
بغض علی ست علت این ظلم آشکار
در قتلگاه جنگ سره اعتقاد بود
🔸شاعر:
#علی_اصغر_یزدی
______________________________
درگاه شاعران روضه نشینان 👇
https://eitaa.com/rozeneshinan
✅ اشعار #شب_تاسوعا
___________________________
#حضرت_عباس
چشم بر راه تو ماندند پریشانی چند
ناله دارند تو را دست به دامانی چند
کاش باران بزند تا که بشویَد ما را
شرم دارد زِ شما چشم پشیمانی چند
به کجا این سرِ شب خاک به سر میریزی
تا کنارِ تو گشاییم گریبانی چند
گریه کردیم در این خیمه و آرام شدیم
چه لطیف است هوا در پسِ بارانی چند
من که از روضهی تان هیچ نمیفهم هیچ
تا به پایم نرود خار مغیلانی چند
غیر تو حال حرم را چه کسی میفهمد
کاش آواره شوم بین بیابانی چند
هرچه داریم حسین است حسین است حسین
خوشبحال جگر بی سر و سامانی چند
حتم دارم که بیایی شب عباسِ شماست
بشنوم از لبت ای کاش " عموجانی" چند
🔸شاعر:
#حسن_لطفی
_______________________________
https://eitaa.com/rozeneshinan
✅ اشعار #شب_تاسوعا
_______________________
#حضرت_عباس
در بین این شب ها شب تو فرق دارد
چون بین ما اصلا تب تو فرق دارد
از پرچمی که روی دوشت فخر میکرد
معلوم شد که منصب تو فرق دارد
مثل علی مرد خدا مرد دعایی
در سجده یارب یارب تو فرق دارد
عباسیون را به بصیرت می شناسند
آقا اصول مکتب تو فرق دارد
تو پیر عشقی میر عشاق الحسینی
با کل عالم مذهب تو فرق دارد
با دست دادن عشق را اثبات کردی
طرز بیان مطلب تو فرق دارد
وقتی که زانو میزنی در پای محمل
یعنی رکاب زینب تو فرق دارد
در دست هایت آب بود اما نخوردی
از تشنگی زخم لب تو فرق دارد
وقتی به تو آقا به نفسی انت را گفت
در آسمان جبرئیل فورا مرحبا گفت
🔸شاعر:
#سیدپوریا_هاشمی
__________________________
درگاه شاعران روضه نشینان 👇
https://eitaa.com/rozeneshinan
✅ اشعار #شب_تاسوعا
_______________________
#حضرت_عباس
باز دور و بر ما معرکه برپا شده است
یا سر قامت رعنای تو دعوا شده است
تو مگر وعده ندادی به حرم آب بری
پس چرا جایگهت سینه صحرا شده است
تیرهایی که همه از پس نخلستان ریخت
با چه نظمی به میان بدنت جا شده است
جگرم پاره نکن پای نکش روی زمین
به خدا پشت و پناهم کمرم تا شده است
چون که در بین حرم خوش قد و بالا بودی
باورم نیست که اینگونه سرت وا شده است
چقدر فاصله افتاد به ابروهایت
از چه رو خورده به هم حالت گیسوهایت
خواستم بعد ظفرهای تو تکبیر کشم
مرهمی بر جگر مادر بی شیر کشم
حال باید بنشینم به کنار بدنت
با دلی سوخته از چشم ترت تیر کشم
مانده ام فرق تو با تکه عبایی بندم
یا که از پیکر تو نیزه و شمشیر کشم
باید اینبار به زینب عوض پاسخ خود
جسم صد چاک در آیینه به تصویر کشم
کودکان تا خبر از حال عمو پرسیدند
عکس شیر حرمم بسته به زنجیر کشم
تیر ها یک به یک از پای درت آوردند
ای برادر چه بلایی به سرت آوردند
باز برخیز که در معرکه گرداب کنی
لب خشکیده بر علقمه سیراب کنی
تو قرار است که با آب حرم برگردی؟
یا دل از زینب ماتم زده بی تاب کنی
یا بچسبان به رکاب علمت را بردار
تا که مشک حرم و قلب مرا آب کنی
چشم بر راه تو بر خیمه رباب است هنوز
تا به آغوش خودت اصغر او خواب کنی
شک ندارم که قرار است تو در خلستان
داغ خود را وسط سینه من قاب کنی
درصدد بود که دشمن بزند هست تو را
قرعه افتاد که اول بزند دست تو را
التماست بکنم تا نروی از بر من
ای امید حرم و قوت بال و پر من
تا که با قامت خم سوی تو را افتادم
هو کشیدند مرا ساقی آب آور من
باید اینبار تو را جمع کنم بین عبا
ارباً اربا شده ای مثل علی اکبر من
بوی یاس بدن و خنده بر لب از چیست؟
مادرت آمده دیدار تو یا مادر من؟
ای برادر غضب گوشه چشمت کافی است
تا که دشمن نرود دور و بر خواهر من
باید اول بدنت دور ز مرکب بکنم
فرصتی نیست تنت را که مرتب بکنم
شمر اینجاست که با خنده تماشات کند
قد رعنای تو در علقمه خیرات کند
سر ماهت ترکی دارد و ماندم که چه سان
زینبم با تو سر نیزه ملاقات کند
غیرت الله رجز سر بده شاید دشمن
نتواند به حرم چشم خودش مات کند
این جماعت به سرش نیت بد دارد تا
خواهرم راهی دروازه ساعات کند
شمر در دور و برت پرسه زنان میخندد
مادرم آمده ای کاش مراعات کند
زخم های بدنت با چه مداوا بکنم
کاش میشد کفنی بر تو مها بکنم
🔸شاعر:
#مجید_قاسمی
__________________________
https://eitaa.com/rozeneshinan