🏴 اشعار #شب_تاسوعا #شب_نهم_محرم
____
#حضرت_عباس
تا سایه ی تو از سر این کاروان رفت
از ترس رنگ از صورت نیلوفران رفت
اینکه به من خواهر نگفتی بر دلم ماند
حسرت به دل از پیش تو این قد کمان رفت
تیرِ کمان هم داشت شوق ابرویت را
که پر درآورد از کمان تا آن کمان رفت
دست تو که افتاد ، دستِ کوفه سمت
پوشیه ی حوریه ی این خاندان رفت
تو علقمه بودی ندیدی من که دیدم
با خنجری سمت حسینم ساربان رفت
من را به جبرِ کعب نی بردند آخر
بلبل کجا با میل خود از بوستان رفت؟!
فهمیدم از طرز نگاهت روی نیزه
تیری که تیرانداز زد تا استخوان رفت
ای محرم زینب خبر داری که زینب
وقتی نبودی مجلس نامحرمان رفت؟!
ام البنین باور نکرد اما پس از تو
زینب به کوفه با سنان بد دهان رفت
🔸شاعر:
؟؟؟
_____
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️
╰┅────────————
🏴 اشعار #شب_تاسوعا #شب_نهم_محرم
____
#حضرت_عباس
تو آن ماهی که خورشیداست محو روی تابانت
خداوند آسمان هارا درآورده به فرمانت
مگر مانند پبغمبر تو هم شق القمر کردی
که میخوانند خود را ارمنی ها هم مسلمانت
حسین ابن علی(ع)که عالمی هستند قربانش
به تو گفته برادر جانِ من، جانم به قربانت
همه دیدند دست از هر تعلق در جهان شستی
همینکه رفت در آب فرات آن روز دستانت
به دوش خود کشیدی بار سنگین امانت را
دو دستت را فدا کردی و ماندی پای پیمانت
نداری دست در پیکر ولی بنگر که این لشکر
هراسان است سرتاسر ز چشمان رجز خوانت
همان وقتی که تیر آمد به سوی مشک میدیدی
گره کور است و حتی وا نخواهد شد به دندانت
عجب حسن ختامی داشتی که در دم آخر
به جای مادرت ام البنین، زهراست مهمانت
از اول جان تو تنها برادر بود تا آخر
که گفته در دل میدان گذشتی راحت از جانت؟
برای اینکه در راه حسین ِفاطمه باشم
الهی که بماند تا ابد دستم به دامانت
🔸شاعر:
#احمد_نوآبادی
_____
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️
╰┅────────————
🏴 اشعار #شب_تاسوعا #شب_نهم_محرم
____
#حضرت_عباس
منم ماه بنی هاشم که عباس است نام من
بود ام البنین مام و، علی باب کرام من
من آن سرباز جانبازم که از لطف خداوندی
لبالب از می حب حسینی گشته جام من
من آن مرد سلحشورم که بهر کشتن دونان
بود شمشیر تیز شاه مردان در نیام من
من آن شیرم که چون افتد به دامم دشمن قرآن
نباشد بهر او راهی که بگریزد ز دام من
من آن علمدارم که اندر عرصۀ هیجا
سر دو نان، چو گویی، نرم گردد زیر گام من
بود این افتخارم بس، که گوید خسرو خوبان
بود عباس نام آور نگهبان خیام من
غلام و جان نثار و چاکر و عبدم به دربارش
که اندر رتبه شاهانند در عالم غلام من
ندادم تن به زیر بار ظلم و ذلت و خواری
که بر ذرات عالم گشته واجب احترام من
نکردم بی وفایی با حسین، آن خسرو خوبان
به عالم گشت ثابت زین فداکاری مقام من
نخوردم آب و، دادم تشنه جان و، در درون آب
ز سوز تشنگی می سوخت بهر آب کام من
نگردد خوار و زار و زیردست ظالمان هرگز
نماید پیروی کردار هر کس بر مرام من
رسان (ژولیدۀ ) محزون درورد گرم و بی پایان
به نزد دوستان من پس از عرض سلام من
🔸شاعر:
#استاد_ژولیده_نیشابوری
___
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️
╰┅────────————
🏴 اشعار #شب_تاسوعا #شب_نهم_محرم
____
#حضرت_عباس
میرفت که با آب حیات آمده باشد
میخواست به احیای فرات آمده باشد
احساس من این است که با پر شدن مشک
از خیمه خروش صلوات آمده باشد
بشتاب! که در مشک تو این سهم امام است
بشتاب! اگر فصل زکات آمده باشد...
برگشت که شیطان به حرم چشم ندوزد
میخواست به رمی جمرات آمده باشد...
جایی ننوشتهست که در علقمه... زهرا...
اما نکند آن لحظات آمده باشد
نقل است که توفان شد و پیداست که باید
چه بر سر کشتی نجات آمده باشد
طفلی به عقب خیره شده از روی ناقه
شاید عمو از راه فرات آمده باشد...
🔸شاعر:
#حسن_بیاتانی
___
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️
╰┅────────————
#حضرت_ام_البنين #مرثیه_حضرت_ام_البنین
#حضرت_عباس
خودت را از هرآنچه غیر عشق او رها کردی
خودت را نذر او کردی و از عالم جدا کردی
به زهرا قول دادی خادم ایتام او باشی
بلاگردانشان بودی به قول خود وفا کردی
برای پاسداری از حسینش بچههایت را
فدا کردی، فدا کردی، فدا کردی، فدا کردی
بشیر از ماه تو گفت و تو از خورشید پرسیدی
ادب را تربیت کردی ولا را مبتلا کردی
علمدار عزای زینت دوش نبی بودی
در آغوش مدینه خیمۀ ماتم به پا کردی
تو خاک تیره را با اشک چشمانت بها دادی
تو خاک تیره را با اشک چشمانت طلا کردی
نشستی روضه خواندی در دل تاریک قبرستان
زمین مرده را با اشک خود دارالشفا کردی
شبیه فاطمه اشکت چراغ راه مردم شد
برای گریه هرجا کربلایی دست و پا کردی
چه مادرها که نور تو چراغ راهشان بوده
چه فصلی در کتاب غیرت و ایثار وا کردی
جهان را خیمۀ شیدایی اصحاب عاشورا
جهان را مجلس مرثیۀ خون خدا کردی
🔸شاعر:
#سید_محمد_مهدی_شفیعی
درگاه شاعران روضه نشینان ایتا ⬇️
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعران روضه نشینان سروش⬇️
https://splus.ir/rozeneshinan
#حضرت_ام_البنين #مرثیه_حضرت_ام_البنین
#حضرت_عباس
ببین باید چه دریایی از ایمان و یقین باشی
که همراه امیری، چون امیرالمؤمنین باشی
ببین باید چقدر احساس باشد در دل شیرت،
که در بین زنان، تنها تو عباسآفرین باشی
شجاعت را، شرافت را، بلاغت را، ولایت را
خدا، یکجا به تو بخشید، تا اُمّ البنین باشی
همه عالم، پسر دارند، تو قرص قمر داری
مگر بینور میشد، مادر زیباترین باشی؟
مگر بینور میشد، در دل خورشید بنشینی؟
تمام عمر با عباس و زینب همنشین باشی
گرفتی دستِ ماهی را که از ما دست میگیرد
رسیدی، باغبانِ غیرةٌ للعالمین باشی
رسیدند و فقط پرسیدی از زینب: حسینم کو؟
تویی اُمّ الادب؛ آری! تو باید اینچنین باشی
پسرهای تو را کشتند، اما اِرباً اِرباً، نه!
نبودی شاهد تکرار اکبر، بر زمین باشی
هوای پر کشیدن سوی حق داری و حق داری
پس از کرببلا سخت است که اُمّ البنین باشی
🔸شاعر:
#قاسم_صرافان
درگاه شاعران روضه نشینان ایتا ⬇️
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعران روضه نشینان سروش⬇️
https://splus.ir/rozeneshinan
#حضرت_ام_البنين #مرثیه_حضرت_ام_البنین
#حضرت_عباس
از نام خود گذشت برای دل حسین
گفت این کنیز باد فدای دل حسین
پروانه بود دور قد زینب و حسن
شمعی شد و چکید به پای دل حسین
سرمایه اش چه بود؟ ابالفضلی از ادب
عباس را چه کرد ؟ بهای دل حسین
ام البنینِ بعد پسرها چگونه بود ؟
ابری که گریه شد به هوای دل حسین
ام البنین نه ، راضیه او را بخوان که بود
راضی به کربلا به رضای دل حسین
پای غم حسین فدا شد تمام عمر
بوده است او هم از شهدای دل حسین
🔸شاعر:
#محسن_ناصحی
درگاه شاعران روضه نشینان ایتا ⬇️
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعران روضه نشینان سروش⬇️
https://splus.ir/rozeneshinan
#حضرت_ام_البنين #مرثیه_حضرت_ام_البنین
#حضرت_عباس
هر گرفتاری سراغ آستانش را گرفت
رزق و روزیِ تمام خاندانش را گرفت
خوش به حالِ سائلی که سائلِ عباس شد
خوش به حال آن که از عباس نانش را گرفت
روزِ محشر دست هايش دستگيري مي كند
دستِ خود را داد دستِ دوستانش را گرفت
هيچ كس اندازه ي عباس شرمنده نشد
كربلا بدجور از او امتحانش را گرفت
از خجالت آب شد، آب آورِ كرب و بلا
عصرِ تاسوعا امان نامه امانش را گرفت
چشم هايش پاسبان هاي بَناتِ خيمه بود
حرمله با تير چشمِ پاسبانش را گرفت
تيرها در پيكرش وقتِ زمين خوردن شكست
بس كه خون رفت از تنش آخر توانش را گرفت
صارَ کَالْقُنْفُذ برايِ تيرها جايي نماند
ناگهان سر نيزه اي حجمِ دهانش را گرفت
قتل او کار عمود آهن و نیزه نبود
تیرهایی که به مشکش خورد جانش را گرفت
از بغل تا که سرش را بر سر نیزه زدند
گریه های ناتمامی خواهرانش را گرفت
🔸شاعر:
#گروه_یا_مظلوم
درگاه شاعران روضه نشینان ایتا ⬇️
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعران روضه نشینان سروش⬇️
https://splus.ir/rozeneshinan
#حضرت_ام_البنين #مرثیه_حضرت_ام_البنین
#حضرت_عباس
ای عصای پیری اُمالبنین
پای حرف و صحبتم قدری نشین
تا بگویم از جوانیهای خود
خاطرات پهلوانیهای خود
ای عصا این قامت خم را نبین
حالِ امروز مرا تنها نبین
روزگاری من پسرها داشتم
دورتادورم قمرها داشتم
دلخوشیام بود یک عمری همین
شهر یثرب بود و یک اُمالبنین
نذر کردم بچههایم را همه
نذرِ راه بچههای فاطمه
فخر دارم از ملک برتر شدم
چون کنیز خانهی حیدر شدم
بچههایم غرق نور رب شدند
پاسبان محمل زینب شدند
عزتم دادند بین عالمین
خون آنها ریخت در راه حسین
حال تا که مینشینم در بقیع
اشک چشمم میشود جاری سریع
با نوک انگشت خود بر روی خاک
میکشم تصویرِ داغی دردناک
می کشم قبر چهار الماس را
میزنم از دل صدا عباس را
بر دلم رنگ غم و ماتم زدند
لشگری عباس را باهم زدند
دستهایش شد جدا از پیکرش
با عمودی شد دوتا فرق سرش
سال ها بر غربتش باریدهام
خونِ بر روی سپر را دیدهام
شد دلم همچون خرابه سالها
شرم کردم از ربابه سالها
خواندهام اشعار شرم یاس را
با سکینه روضهی عباس را
چشم بر دنیای بی او بستهام
ای عصا دیگر بریدم، خستهام
خیرهام بر مشک، میگویم حسین
زیر لب با اشک میگویم حسین
اشک میریزم به یاد حنجرش
میدهم جان یاد جسم بیسرش
🔸شاعر:
#محمد_جواد_شیرازی
درگاه شاعران روضه نشینان ایتا ⬇️
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعران روضه نشینان سروش⬇️
https://splus.ir/rozeneshinan
#حضرت_ام_البنين #مرثیه_حضرت_ام_البنین
#حضرت_عباس
غمِ دلِ اُمّ بنینه غمت
روضه ی بازه چهره ی درهمت
خیلی عوض شدی عزیز دلم
منو حلال کن اگه نشناختمت
اشک غریبی توی چشمام نشست
مثل سر تو پشت من هم شکست
زینبِ من بیا بگو دروغه
این که میگن حرمله دستاتو بست
حقیقته انگاری خواب نبودم
ناراحتم پیش رباب نبودم
بدجوری آبرو ریزی کرده شمر
کاشکی من از بنی کلاب نبودم
آسمونم رو بی قمر كی ديده
پروانه ی بدون پر كی ديده
ام بنين بهم نگی حق داری
ام بنين بی پسر كی ديده
سربریدن امید و احساسمو
تبر زدن ساقه های یاسمو
خواستی چهارتا قبر اگه بسازی
کوچیک دُرس کن واسه عباسمو
رفت و دل اهل حرم خالی شد
دست امیر لشگرم خالی شد
یه جور زدن با تیر به چشم نازش
کاسه ی چشم پسرم......
توو علقمه راهشو بند آوردن
چی به روز قد بلند آوردن
گریهم از اینه توی بزم شراب
سرش رو با بگو بخند آوردن
سراغشو از این و اون میگیرم
جونی ندارم ولی جون میگیرم
حالا که مادر نداره حسینم
خودم میام براش زبون میگیرم
بهم بگو كه نور عينم كجاست
بگو غريب عالمينم كجاست
جمعيت كاروونت كم شده
فقط بگو، بگو حسينم كجاست
روزی که رفت فکر اجل نکردم
پیشش به دلشورم محل نکردم
نخواستم حس کنه که بی مادره
عباسمو اگه بغل نکردم
گفتی تموم دشتو دشمن گرفت
تک تک بچه هامو از من گرفت
زینب من بگو آخر کی اومد؟!
سر حسینمو به دامن گرفت
عزیزم از روزیکه راه دور رفت
شادی دیگه از این دل صبور رفت
نمیتونم باور کنم هنوزم
سر حسینم میون تنور رفت
مردمِ شهر سر به سرم نذارید
زخم زبون رو جیگرم نذارید
گریهی من فقط برا حسینه
گریهمو پای پسرم نذارید
غمَم ربابه که به غم اسیره
طفل خیالیشو رو دست میگیره
شبا هی از خواب میپره هی میگه
آبش بدید ، آبش ندید ، میمیره
رباب نميشه با غم تو سر كرد
بدون گريه شبارو سحر كرد
درد منو درد تو مثل همه
حرمله دوتامونو بى پسر كرد
🔸شاعر:
#گروه_یا_مظلوم
درگاه شاعران روضه نشینان ایتا ⬇️
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعران روضه نشینان سروش⬇️
https://splus.ir/rozeneshinan
#حضرت_ام_البنين #مرثیه_حضرت_ام_البنین
#حضرت_عباس
او حضرت خاتون عالم ما گدایش
شد دستگیر عالمی دست دعایش
باید بگیرد چادر ام البنین را
هر کس که افتاده عقب کرببلایش
پیر و جوان کربلا را داده حاجت
شنبه به شنبه سفره های بی ریایش
مادربزرگم بچه هایش را سپرده
بر معجزات سفره ی مشکل گشایش
هر سال می گیرند اجر نوکری را
گریه کنان فاطمیه در عزایش
دار و ندار او فدای کربلا شد
دار و ندار کربلایی ها فدایش
عباس در دامان او رب ادب شد
رحمت به شیر پاک و شیر با وفایش
این شیر زن با گریه دنیا را به هم ریخت
مروان کشد آه از جگر با های هایش
تازه نکن داغ دلش را ای مدینه
دیگر نزن ام البنین او را صدایش
ای آسمان خون گریه کن بر غربت او
این پیر زن در علقمه مانده عصایش
اشک بشیر از این همه ایمان در آمد
او نیست اصلا فکر آقازاده هایش
ای کاش او پیری زينب را نمی دید
شد مرگ ، بعد از کربلا تنها دعایش
ام البنین ِ بی بنین را عاقبت کشت
داغ حسین و راس از پیکر جدایش
🔸شاعر:
#محمد_حسین_رحیمیان
درگاه شاعران روضه نشینان ایتا ⬇️
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعران روضه نشینان سروش⬇️
https://splus.ir/rozeneshinan
#حضرت_ام_البنين #مرثیه_حضرت_ام_البنین
#حضرت_عباس
جای نفس، در سینه آهِ آتشین است
با هر کسی دیدار کردم دلغمین است
داغ فراق تو عزیزم پیرمان کرد
این هم سند، خطّ چروکش بر جبین است
ما گم شدیم آقا خودت پیدایمان کن
اصلاً دلیل گریههای ما همین است
قطعاً دعایش میکنی در زیر باران
هرکس که در این روزها روضهنشین است
**
خیمه زدی تا مجلس روضه بگیری
دارالعزایی که تو داری در مدینهست
در آسمانها هم ملائک روضه خوانند
صاحب عزا وقتی امیرالمؤمنین است
عباس میآید، حسین فاطمه هست
وقتی عزای حضرت امّالبنین است
خیلی اذیت شد، عزادار حرم بود
مقتل نوشته داغ بانو بیش از این است
میگفت جان دادم شنیدم که ابالفضل
روی سرش زخم عمود آهنین است
او دست و پا میزد به روی خاک صحرا
نقش تن بیدست او روی زمین است
تیر سهشعبه بین چشمانش چه میکرد؟!
چشم مرا داغی که خونین کرده این است
عباس رفت و خیمهها ماند و جسارت
عباس رفت و رفت خیمه به اسارت
🔸شاعر:
#اسماعیل_شبرنگ
درگاه شاعران روضه نشینان ایتا ⬇️
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعران روضه نشینان سروش⬇️
https://splus.ir/rozeneshinan
#حضرت_ام_البنين #مرثیه_حضرت_ام_البنین
#حضرت_عباس
عاشق شدم که از همه بهتر بخوانی ام
عاشق که مثل یاس، معطر بخوانی ام
من از قبیله های بزرگم که آمدم
خدمتگذار خاکی این در بخوانی ام
دارم چقدر چله و دارم چقدر نذر
تا خاک پای حضرت حیدر بخوانی ام
پر پر زدم به عشق تو در آسمان شهر
شاید کرم کنی و کبوتر بخوانی ام
باور کن ای همیشه گل ای مهربان پسر
ام البنین شدم که تو! مادر بخوانی ام
جان می دهم به لذت "یُمّاه" گفتنت
اما به شرط اینکه مکرر بخوانی ام
**
عباس را فدای تو کردم به این امید
تا ظهر داغ، برادر بخوانی اش...
🔸شاعر:
#ایوب_پرند_آور
درگاه شاعران روضه نشینان ایتا ⬇️
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعران روضه نشینان سروش⬇️
https://splus.ir/rozeneshinan
#حضرت_عباس #مدح_حضرت_عباس
#اعیاد_شعبانیه
سیمرغ در غبارِ خودش ایستاده است
خورشید در مدارِ خودش ایستاده است
غرق ادب تمامِ جهان کوچک و بزرگ
هر قُلّه در دیارِ خودش ایستاده است
در بینِ سینههاست نفسها که دیدهاند
آری علی کنارِ خودش ایستاده است
رزم آوری رسیده که امروز عَبدو وَد
مبهوت بر مزارِ خودش ایستاده است
میدان به احترام امیرش بلند شد
از هیبتِ سوارِ خودش ایستاده است
شیرافکنِ قبیلهی آلِ علی است یا...
شیری به بیشهزارِ خودش ایستاده است
هرکس که دید گفت یقینا که مرتضی...
...با تیغِ ذوالفقارِ خودش ایستاده است
او امتدادِ قلعهتکانیِ مرتضاست
عباس خاطراتِ جوانیِ مرتضاست
سمت بهشت جاده نبود و تو آمدی
مستی حریفِ باده نبود و تو آمدی
تو از نژادِ حیدری و فرق میکنی
چون تو امیرزاده نبود و تو آمدی
سوگند میخورند تمامیِ آبها
دریای ایستاده نبود و تو آمدی
پیش از تو ای مدارِ تمامیِ کیشها
این قدر عشق ساده نبود و تو آمدی
بر خاکِ آستانهی ماهی ، تمامِ عمر
خورشید سر نهاده نبود و تو آمدی
قبل از تو دل به هیچ جمالی ندادهایم
این عشق بی اراده نبود و تو آمدی
این خانواده داشت هر آن چیز غیرِ تو
شوری به خانواده نبود و تو آمدی
تو آمدی و از تو علی بوسه چین شدهاست
از این به بعد فاطمه امالبنین شدهاست
گفتم که جرعهای زنم از آبشارِ تو
لکنت زبان گرفتهام اما کنارِ تو
اَلکن کَن است آنکه که از هیبت تو گفت
بیچاره خشک ، پیش تو شد شد شکارِ تو
سَرسَرخوشم نـ نـ نذرِ توام تا ابد ابد
هر هر نفس زِزندهام از از بهار تو
از از ازل شده شدهام مبتلای تو
دل دل دلم شده شده دل دل دچار تو
من من غلاغلام د در درگه توام
من من کجا کجا و شـ شهـ شهریار تو
الـ الکنم مـ مدح تو گفـ گفتنم خطاست
بگشا گره گره زِ من شرمسار تو
این بار هم زبان مرا باز میکنی
تا از تو گویم از طپش چشمهسار تو
بابالحسین باب دلی بو الفضائلی
ای شکل مرتضی چقدر خوش شمایلی
از آن زمان که فیضِ سحر آفریدهاند
از جلوههای رویِ قمر آفریدهاند
شیرانِ بیشههای شجاعت نوشتهاند
از خاکِ مقدم تو جگر آفریدهاند
در پیش بچههای علی خاک زادهای
بالای کعبه سایهی سر آفریندهاند
دورِ سرِ حسین و حسن چرخ میزنی
از ابتدا به دوشِ تو پَر آفریدهاند
امالبنین گرفته تو را نذر کرده است
بهرِ حسین چشمْ نظر آفریدهاند
جمع است جمع خاطرِ زهرا از این به بعد
زینب برایِ توست سپر آفریدهاند
میخواستند تا که بریزیم زیرِ پات
بر رویِ شانهیِ همه سر آفریدهاند
جز گِردِ تو عشیرهی زهرا نمیرود
زینب جز از رکابِ تو بالا نمیرود
من دلخوشم همیشه ولی با شما خوشم
تنها به زیرِ سایهی ایوانطلا خوشم
در پشت در نیامدهام گیرم و رَوَم
من با همین گداییِ بی انتها خوشم
از بینِ در که نه... ، درِ این خانه باز کن
من سائلم به دیدنِ رویِ شما خوشم
تا سُرمه کردهایم به تربت دو چشمِ خویش
از بِینِ هرچه هست به این خاکِ پا خوشم
گیرم که هیچ چیز نگیرم ، نمیروم
تاجر نیَم ، به خاطرِ این اعتنا خوشم
چیزی نداشتم که گذارم برای قبر...
تنها به لطفِ مرحمت مرتضی خوشم
باب الحوائجیِ تو ما را جریح کرد
من با بهشت نه به شبِ کربلا خوشم
عمری گدای گریه کنِ این حوالیام
دستم بگیر ساقیِ بی دست ، خالیام
ای نیزهزار زخمِ جگر را چه میکنی
با این سهشعبه دیدهی تر را چه میکنی
با من بگو که دست خودت را چه کردهای
با من مگو که دردِ کمر را چه میکنی
گیرم تو را به خیمه برم پیشِ دختران
این زخمهای تیغ و تبر را چه میکنی
قدری بهم نریز رسیده است مادرم
من هیچ گریههای پدر را چه میکنی
بر روی نیزه هم بِروی بی تعادلی
در بینِ راه سنگِ گذر را چه میکنی
ای غیرتی به خاطر زینب نگاه کن
دور حرم هزار نفر را چه میکنی
دیگر کسی برای حرم بردنم نبود
ای تکیه گاه ، وقتِ زمین خوردنم نبود
🔸شاعر:
#محمد_حبیب_زاده
درگاه شاعران روضه نشینان ایتا ⬇️
https://eitaa.com/joinchat/837681153C9f308c7543
اشعار آیینی سروش⬇️
https://splus.ir/shersabkmaghtal
روضه نشینان سروش ⬇️
https://splus.ir/rozeneshinan
#لبیک_یا_حسین🚩
#حضرت_عباس #مدح_حضرت_عباس
#اعیاد_شعبانیه
باد در عرش که پیچید خبر شکل گرفت
از پر و بال ملک فرش گذر شکل گرفت
نور خورشید به شب خورد..،سحر شکل گرفت
آسمان پرده برانداخت..،قمر شکل گرفت
ماه از جلوه ی گیراش چه حظی می برد
علی از فرط تماشاش چه حظی می بُرد
نخل پر برکت توحید ثمردار شده
نسل تابنده ی خورشید،قمردار شده
کهکشان های خداوند خبردارشده
پدر خاکیِ افلاک پسردار شده
صورتش هودج نور است..،پدر می بوسد
دست آب ور خود را چقدر می بوسد
ابرویش جلوهی ربّ است اُبُهَت دارد
زلف او آیه ی نوری است که حرمت دارد
چشم او ابر بهاری است که رحمت دارد
نام او جامِ طهوری است که شربت دارد
صاحب شهد شکرریزِ سبو می آید
چِقَدَر نام اباالفضل به او می آید
گونه ی آینه بر دوده ی آهش خیره
چشم فانوس به پیچ و خم راهش خیره
برکه ی آب به رخساره ی ماهش خیره
پلک باران به تماشای نگاهش خیره
آسمان خیره به چشمان تر این ماه است
چشم او چشمه ی توحیدی آل الله است
رشته ی وصلت عُشاق،نخ دامن او
رختی از جنس پر و بال ملک بر تن او
دَرِ جنّات خدا ،دُکمه ی پیراهن او
ساقه ی طاقِ فلک بازوی شیر افکن او
غرشش غرش طوفانیِ شاه عرب است
پسر شیر خدا،شیر نباشد عجب است
هرکه در زندگی اش غصه ی بسیاری داشت
اگر از خانه ی مولا طلب یاری داشت
بی گمان با پسرش نیز سر و کاری داشت
سیزده ساله چه رزم علوی واری داشت
سیزده ساله یلِ با جَنَم حیدر شد
وارث بر حق تیغ دو دم حیدر شد
دست عباس به دامان امام حسن است
سند قلب اباالفضل به نام حسن است
سالیانی است که درگیر مرام حسن است
گرچه ساقی است ولی تشنه ی جام حسن است
چِقَدَر خصلت دلدار به دلبر رفته
کرم حضرت ساقی به برادر رفته
ساحل امن یقین بود که دریا را ساخت
شانه اش بود که زُلف شب یلدا را ساخت
کوهی از غیرتِ حساس به زهرا را ساخت
دامن اُمِّ بَنین حضرت سقا را ساخت
گیسویش را به سر زلفِ حسینِ خود دوخت
کاشف الکرب شدن را به اباالفضل آموخت
آفریده شده عباس برای زینب
سینه ی او سپر دفع بلای زینب
جان عشاق اباالفضل،فدای زینب
ما گدایانِ حسینیم،گدای زینب
همگی بنده ی عشقیم به عباس قسم
پاسبانان دمشقیم به عباس قسم
سیل اشکیم به دنبال نمِ دریایش
دست ما را برسانید به اعطینایش
این که خوانده است حسین بن علی آقایش
ارمنی های محلّه اند علمکِش هایش
هرکه را جَذبه ی این عشق به زنجیرش کرد
نمک سفره ی عباس نمک گیرش کرد
کاش ما را به ردای کرمش وصل کنند
مثل وصله به نخِ شال غمش وصل کنند
مثل پَر،کنج ستون علمش وصل کنند
دست ما را به ضریح حرمش وصل کنند
تا که آب و گِلمان خرج عزایش باشد
تنمان تکه ای از صحن و سرایش باشد
آبرو داده به سرچشمه،به دریا،دستش
از زمین پُل زده تا عرش مُعَلّی،دستش
مرده را زنده کند همچو مسیحا،دستش
چقدر مُعجزه ها خلق شده با دستش
آن که از خاک درش کور شفا می گیرد
با همان دستِ قلم دست مرا می گیرد
سرو سبز علویّات برومند شده
شانه ی او به بلندای دماوند شده
چهره اش بانی پیدایش لبخند شده
خطبه خوان حرم امن خداوند شده
مکه را شیفته ی عشقِ امام خود کرد
کعبه را بنده ی اعجاز کلام خود کرد
آیه ی نور به پیشانی او مکتوب است
با وجودش بخدا وضع حرم مطلوب است
بین اطفال حسین بن علی،محبوب است
سر دوشش چقدر حال رقیه خوب است
طفل از ذوق تماشای عمو پر می زد
هر زمان بوسه به دست علی اصغر می زد
آه! از لحظه ی شومی که بلا نازل شد
بین مهتاب و حرم ظلمت شب حائل شد
اشک افلاک فرو ریخت زمین ها گِل شد
کار برگشتن سقا به حرم مشکل شد
دامن شیر به سرپنجه ی کفتار گرفت
ناگهان تیغ به بازوی علمدار گرفت
رود فریاد زد ای اهل حرم..،دریا سوخت
مطمئناً جگر تشنه ی دخترها سوخت
وسط معرکه ی جنگ دل بابا سوخت
آخرین مشک که افتاد زمین..،سقّا سوخت
چقدر بعد علمدارِ حرم هق هق کرد
بنویسید رباب از غم اصغر دق کرد
🔸شاعر:
#بردیا_محمدی
درگاه شاعران روضه نشینان ایتا ⬇️
https://eitaa.com/joinchat/837681153C9f308c7543
اشعار آیینی سروش⬇️
https://splus.ir/shersabkmaghtal
روضه نشینان سروش ⬇️
https://splus.ir/rozeneshinan
#لبیک_یا_حسین🚩
#حضرت_عباس #مدح_حضرت_عباس
#اعیاد_شعبانیه
بالابلند..سایه ی آقای کربلا
در عین سادگیت…معمای کربلا
خورشید بی بدیل علی بن مرتضی
زیباترین ستاره ی شب های کربلا
در امتداد چشم تو دریا نوشته اند
زانو زده ست پیش تو دریای کربلا
محو تو میشوند خلایق به روز حشر
همچون حسین در تب صحرای کربلا
صدها صفت برای تو در عرش گفته اند
شد صدر نام های تو سقای کربلا
-
باب الحسین..قبله ی حاجات..الدخیل
ای تکیه گاه عمه ی سادات…الدخیل
-
افتاده است شکر خدا کارمان به تو
چشم امید بسته ام عباس جان به تو
کروبیان به جاه شما غبطه می خورند
تکیه زده ست ماه زمین،آسمان به تو
اسطوره ی تمام اساطیر عاشقی
وابسته است طبع همه شاعران به تو
قبل از ولادتم به تو دل بسته بوده ام
حق است این که کنم هدیه،جان به تو
از بس گره گشائی و باب الحوائجی
عرض نیاز کرده زمین و زمان به تو
-
در طالعم،گدای تو بودن نوشته اند
از مابقیِ خاک تو مارا سرشته اند
-
خورشید آمده به تمنای نور تو
دست دلش دخیل به مرز عبور تو
بر کعبه ایستاده ای و خطبه خوانده ای
به به، به فیض منبر و طبع و به شور تو
جبریل در حریم تو جا خوش نموده است
روزی هزار مرتبه دارد مرور تو
رو زد فرات بر تو که لب تر کند ز تو
اما نبرد بهره ز دست غرور تو
یک بار از حسین فراتر نرفته ای
صد آفرین به این ادب و این شعور تو
-
بی شک تو صبح روشن شب های تیره ای
بی خود که نیست..تو قمر این عشیره ای
-
بالا بلند..عصر دهم کم شدی چرا
جان جهان..این همه در هم شدی چرا
ضرب عمود صورت ماه تو را شکست
قرص قمر..این همه مبهم شدی چرا
رنگش پرید حضرت ارباب و ناله زد
سرو حرم..این همه تو خم شدی چرا
ای شادی دل حرم حضرت حسین
با رفتنت باعث ماتم شدی چرا
تو بر فراز نیزه ی اعدا چه می کنی؟
با نیزه های خصم تو همدم شدی چرا
-
از این به بعد خواب به زینب حرام شد
رفتی و کار اهل حرم هم تمام شد
🔸شاعر:
#آرمان_صائمی
درگاه شاعران روضه نشینان ایتا ⬇️
https://eitaa.com/joinchat/837681153C9f308c7543
اشعار آیینی سروش⬇️
https://splus.ir/shersabkmaghtal
روضه نشینان سروش ⬇️
https://splus.ir/rozeneshinan
#لبیک_یا_حسین🚩
#حضرت_عباس #مدح_حضرت_عباس
#اعیاد_شعبانیه
کِی نخل نجف چون تو رُطب داشته است
کِی بنده چنین حضرت رَب داشته است
هنگام تماشای تو و وقت نماز
تکبیر علی به روی لب داشته است
ای ماهِ بلندِ خانه ی اُم بَنین
کِی با تو مدینه رنگِ شب داشته است
گویند نقاب را که از چهره گرفت
یک هفته سپاهِ کُفر تب داشته است
یک روز پس از حسین به دنیا آمد
او قبل تولدش ادب داشته است
🔸شاعر:
#سید_حسین_میرعمادی
======================
درگاه شاعران روضه نشینان ایتا ⬇️
https://eitaa.com/joinchat/837681153C9f308c7543
اشعار آیینی سروش⬇️
https://splus.ir/shersabkmaghtal
روضه نشینان سروش ⬇️
https://splus.ir/rozeneshinan
#لبیک_یا_حسین🚩
🏴 اشعار #شب_تاسوعا #شب_نهم_محرم
=======================
#حضرت_عباس
بنویسید ابالفضل، بخوانید حیا
بنویسید علمدار، بخوانید وفا
هیچکس مثل ابالفضل نگیرد دستی
بنویسید زحاجات، بخوانید روا
بنویسد که سقاست، بخوانید خجل
قول دادست که آبی برساند اما
مشک افتاد و تو افتادی و ارباب افتاد
پای گهوارهی طفلش زنی افتاد از پا
بعد تو دشمن تو اهل جسارت بشود
بعد تو زینب تو سوی اسارت برود
🔸 شاعر:
#موسی_علیمرادی
======================
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️
╰┅────────————
🏴 اشعار #شب_تاسوعا #شب_نهم_محرم
=======================
#حضرت_عباس
لحظهای آمدی که افتادم
پیشِ پایت نشد که برخیزم
تو برایِ من اشک میریزی
من برایِ تو اشک میریزم
دستهایم قلم شد و بی دست
از بلندایِ مرکب افتادم
بگذر از من اگر به محضرِ تو
اینچنین نامرتب افتادم
روزِگاری عجیب دارم من
از حرم شرم میکند سقا
من که امیدِ یک جهان هستم
غصهی مَشک میخورم حالا
تیرها چون به سَمتِ من آمد
سنگری دورِ مَشکِ خود بودم
آبرویم که ریخت رویِ زمین
شاهدِ سیلِ اشکِ خود بودم
بدتر از این نمیشود حالا
قحطِ آب است و من زمینگیرم
به سکینه بگو که شرمندم
با همین شرم و غصه میمیرم
جانِ من فکرِ دیگری بهرِ
آن لبِ خشکِ خردسال کنید
رفتی از من به اهلِ خیمه بگو
این دَمِ آخری حلال کنید
مادرت آمده به بالینم
السلام علیک ای بانو
کمرت را گرفتهای، او هم
دستِ خود را گرفته بر پهلو
برو از پیشِ من نمان اینجا
ساعتی بعد، بینِ گودالی
هیچکس پیشِ تو نمیماند
آن زمان که خودِ تو پامالی
من و تو میرویم اما من
به فدایِ غمِ دلِ زینب
وَ قرارِ من و شما باشد
رویِ نیزه مقابلِ زینب
🔸 شاعر:
#مهدی_قربانی
======================
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️
╰┅────────————
🏴 اشعار #شب_تاسوعا #شب_نهم_محرم
=======================
#حضرت_عباس
ریخت بر هم با زمین افتادنت دنیای من
دیدی آخر چشم خوردی، خوش قد و بالای من!
پیشمرگ من شدی و پیشمرگ خواهرم
تیرخوردی، نیزه خوردی، جای زینب، جای من
قید مشکت را بزن با من سوی خیمه بیا
بعد ازین هرکس که حرف از تشنگی زد پای من
مسجد کوفهست اینجا یا کنار علقمه؟!
فرق عباس است یا فرق سر بابای من!
انقدر بازو زمین کوبیدی آبم کردهای
داغ تو پشت مرا خم میکند دریای من
این خجالت چه بلایی بر سرت آورده است
قدّ یک طفل است اینجا قامت سقای من
دارد از امروز خولی فکر معجر میکند
وای بر امروز من، ای وای بر فردای من...
🔸 شاعر:
#سید_پوریا_هاشمی
======================
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️
╰┅────────————
🏴 اشعار #شب_تاسوعا #شب_نهم_محرم
=======================
#حضرت_عباس
رفت از خیمه به دنبالش دل ارباب رفت
رفت از خیمه به دنبالش حرم از تاب رفت
آب باید محضِ پابوسی میآمد خدمتش
کار دنیا را ببین، دریا به سوی آب رفت
ریخت از مشک عمو سوغات اصغر بر زمین
گریه کرد عباس اما حرمله شاداب رفت
حیف که ادرک اخایش به کمانداران رسید
قبل از ارباب این صدا تا دشمن ناباب رفت
محضر چشمش سه شعبه تشنه آمد با شتاب
از میان کاسهی چشمش ولی سیراب رفت
با کُلاخودش به روی آسمان خط میکشید
علقمه! او را چه شد قد رشیدش آب رفت؟
قطعه قطعه شد که کوچکتر شود پیش حسین
آری از نزد بزرگ قوم با آداب رفت
از مزار کوچکش پیداست با جسمش چه شد
شد پریشانخاطر از غم، هر که در سرداب رفت
🔸 شاعر:
#گروه_یا_مظلوم
======================
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️
╰┅────────————
🏴 اشعار #شب_تاسوعا #شب_نهم_محرم
=======================
#حضرت_عباس
تمام عرش با هفت آسمان افتاده بر پایش
شبانه روز می چرخد زمین دورِ قدمهایش
نگاهش نافذ و گیراست مخصوصا دم ِ پیکار
صلابت پرور است و مردِ میدان! مثلِ بابایش
أباالفضل(ع) است و زانو میزند پیشَش فضیلت ها
به میدانِ جوانمردی و غیرت نیست همتایش
همینکه راه می آید فراری میشود دشمن
أشِدٌاءُ علَیَ الکفّار یعنی قدّ و بالایش
مبادا لحظه ای وقتِ غضب شمشیر بردارد
که عزرائیل می آید به همراهِ بلایایش
دخیلِ دستهایش بود اهل عالمی اما
علمدارِ همه عالم؛ رقیه(س) بود دنیایش
برای دردمندان یک نخی از چادر زینب(س)
به دورِ نسخه می پیچد؛ فدایِ این مداوایش
شنیدم از حسین بن علی(ع) دل برده هر لحظه
تبرّی و توَلّایش ، تولّی و تبرّایش
بنا شد در مصافِ کربلا؛ باشد فقط سقّا
به رویِ هر دو چشمش بود دستوراتِ آقایش
همین شد که نخورد آب و به جایش تیرِ بی وجدان
اصابت کرد بر آن چشم ِ از عصیان مُبرّایش
برایش نیزه ها را کاملا با زهر آغشتند
زدند و کِل کشیدند و مهیّا شد تماشایش
دو دستش شد قلم در علقمه باب الحوائج شد
به دستِ حضرتِ زهرا(س) محوّل شد تسلّایش!
🔸 شاعر:
#مرضیه_عاطفی
======================
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️
╰┅────────————
🏴 اشعار #شب_تاسوعا #شب_نهم_محرم
=======================
#حضرت_عباس
این ریشهی عشق است؛ از دل کندنی نیست
بالاتر از فهم است؛ پس فهمیدنی نیست
هرکس دلش گیر است یکجایی به هرحال
من که دلم این روزها ام البنینیست
با اینکه اصلاً زادهی ام البنین است
آشفتهتر از فاطمه امشب زنی نیست
این خانواده کلهم نوراند، يک نور
پس بچهی این پنج تن که ناتنی نیست
در شهر ما نامش به روی ارمنیهاست
هرچند این باب الحوائج ارمنی نیست
ما با فرات کربلایش قهر کردیم
چون بعد او این آبها که خوردنی نیست
**
تیری که به مشکش زدید عباس را کشت
دیگر نیازی به عمود آهنی نیست
🔸 شاعر:
#گروه_یا_مظلوم
======================
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️
╰┅────────————
🏴 اشعار #شب_تاسوعا #شب_نهم_محرم
=======================
#حضرت_عباس
رو کرده هر آیینه به آیین اباالفضل
هر کس که مسلمان شده با دین اباالفضل
از جانب خورشید به من مرحمتی شد
چون گوش سپردم به فرامین اباالفضل
لبتشنگی آل عبا چیز کمی نیست
از منظر چشمان جهانبین اباالفضل
ای کودک ششماهه که در لحظهی رفتن
لبخند تو شد مایهی تسکین اباالفضل
شرمندگی از اهل حرم هست پدیدار
از حالت پیشانی پُرچین اباالفضل
زیباتر از این چیست که در معرکهی عشق
زهرا برسد بر سر بالین اباالفضل
هستیم گدایانِ درِ خانهی عباس
هستیم به عالم همه مسکین اباالفضل
او باعث و بانی شده تا شعر بگویم
دریای معانی شده تا شعر بگویم
🔸 شاعر:
#احمد_علوی
=====================
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️
╰┅────────————
🏴 اشعار #شب_تاسوعا #شب_نهم_محرم
=======================
#حضرت_عباس
نوای سینه به هر دم فقط اباالفضل است
یگانه صاحب پرچم فقط اباالفضل است
رعیتاند همه خلق و پادشاه است او
بدان که مالک ما هم فقط اباالفضل است
کسی که زینب کبری به او قسم میخورد
یقین بدان که در عالم فقط اباالفضل است
کسی که بُرد غم او... نگاه زینب را
میان هالهای از غم فقط اباالفضل است
در آن مکان که دودست بریده افتاده
نوشته صاحب زمزم فقط اباالفضل است
ز چشم پاره ی او میتوان چنین فهمید
به چشم فاطمه مَحرم فقط اباالفضل است
میان آن همه عاشق که جان فدا کردند
شهید خط مقدم فقط اباالفضل است
🔸 شاعر:
#مجتبی_روشن_روان
======================
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️
╰┅────────————
🏴 اشعار #شب_تاسوعا #شب_نهم_محرم
=======================
#حضرت_عباس
سقا به آب، لب ز ادب آشنا نکرد
از آب پُرس از چه ز سقّا حیا نکرد
تجدید شد وضوی نماز امام عشق
بیهوده دستِ خویش به آب آشنا نکرد
تن چاک چاک دید و به بیداد، تن نداد
سر شد دو تا و قد برِ دونان، دو تا نکرد
«غیر از دمی که مشک به دندان گرفته بود
در عُمرِ خویش خندهٔ دنداننما کرد»
دندان کند کمک، چو گره وا نشد ولی
دندان او هم آن گره بسته وا نکرد
معراج او به روی زمین شد ز پشت زین
همچون نَبی عروج به سوی سما نکرد
مسجود را ندیده سر از سجده برنداشت
حقِّ سجود عشق، چو او کس اَدا نکرد
🔸 شاعر:
#استاد_علی_انسانی
======================
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️
╰┅────────————
🏴 اشعار #شب_تاسوعا #شب_نهم_محرم
=======================
#حضرت_عباس
بر شانه گرفتیم از اول علم ات را
بر سینه نشاندیم سپس داغ غمات را
در روضه و در سینه زنی های محرم
خواندیم فقط شعر تر محتشمات را
((ای اهل حرم میر و علمدار)) که گفتیم
هی باد نشان داد به عالم علمات را
ما فاصله داریم که احساس نکردیم
آغوش پر از لطف و لطیف حرمات را
هرگز نفروشیم به جنات پر از شور
شیرینی این عشق پر از پیچ و خمات را
شاعر بِنِشین گریه کن از درد فراقاش
بگذار زمین دفتر شعر و قلمات را
🔸 شاعر:
#سجاد_روانمرد
======================
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️
╰┅────────————
🏴 اشعار #شب_تاسوعا #شب_نهم_محرم
=======================
#حضرت_عباس
سخت است یل باشی ولی با دستِ بسته
لعنت بر آن کس که غرورت را شکسته
دیدند روی تو حرم حساس هستند
با یک امان نامه غرورت را شکستند
فامیلِ بد را تو نشد ساکت بسازی
با آبرویت پیش ِ زینب کرد بازی
اما تو فرزند امیرالمومنینی
در معرفت آیینهٔ ام البنینی
شمر و امیرش را چه رسوا ساختی تو
آب دهان بر نامه اش انداختی تو
گفتی که من تا آخرش پای حسینم
با نوکری او امیر عالمینم
ای کاش آقا دیده از دریا نبندد
با ریسمان صبر دستم را نبندد
ای کاش وقت حمله رویم را بگیرد
ترسم که حکم صبر ، بازویم بگیرد
سخت است یل باشی ولی با دست بسته
بینی که نا محرم حریمت را شکسته
من مرده باشم دست زینب را ببندند
وقت زمین خوردن به ناموسم بخندند
با تیر چشمانم الهی پاره باشد
اما نبینم خواهرم آواره باشد
من حاضرم نیزه به چشمانم نشیند
اما کسی یک موی زینب را نبیند
بر صورت من آی لشگر پا گذارید
پوشیه را از روی زینب بر ندارید
🔸 شاعر:
#قاسم_نعمتی
======================
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️
╰┅────────————
🏴 اشعار #شب_تاسوعا #شب_نهم_محرم
=======================
#حضرت_عباس
در حرم چشم انتظارانِ فراوان داشت حیف
علقمه بی تاب بود آنروز مهمان داشت حیف
سهم آبش را سه روزی سهم طفلان کرده بود
روی لبها از ترک زخمی نمایان داشت حیف
رفت سمت خیمهها اما هوا تاریک شد
علقمه از تیر و تیغ و نیزه باران داشت حیف
خم شده بر مشک اما دستها را جا گذاشت
این پناه خیمهها ردی شتابان داشت حیف
یک سهشعبه آمد و در جا سه جایش را شکست
حیف شد ماه حرم انبوهِ مژگان داشت حیف
مشک را وقتی به دندان داشت چشمش را زدند
مشک را وقتی به دندان داشت دندان داشت حیف
کمکم از قد رشیدش در مسیرش ریخت ریخت
کاشکی این ضربههای سخت پایان داشت حیف
با سهشعبه ناگهان اُفتاد با صورت زمین
بین صدها درد ، این دردی سه چندان داشت حیف
خورد با صورت زمین پهلویش اما درد کرد
خورد پیش مادری که دست لرزان داشت حیف
میزدند و دور میگشتند و هی میآمدند
لشگری که چند صد قاری قرآن داشت حیف
تا تکان میخورد جمعیت به هرسو میدوید
لشگری که تیغ عریان داشت او جان داشت حیف
خواهری از خیمه دارد روسری میآورد
مادری بی شیر هم طفلی به دامان داشت حیف
دخترک کنج خرابه دست بر مویش کشید
با خودش میگفت روزی هم عمو جان داشت حیف
🔸 شاعر:
#حسن_لطفی
======================
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️
╰┅────────————
🏴 اشعار #شب_تاسوعا #شب_نهم_محرم
=======================
#حضرت_عباس
کشید چشمِ تو خورشید کامل ما را
گرفته وسعتی از نور ، محفل ما را
به سمت جَذْبهی داغ تو جذب خواهد شد
هر آنکه خوب ببیند دلایل ما را
همه، بنی اَسَدِ بوریابهدستِ توائیم
به گُودِ عشق کشاندی قبایل ما را
همیشه پرچم تو روی دوشِ این خانه است
غمت حسینیه کرده ست منزل ما را
هزار روزَنِ اُمّید را در آن وا کن
لباس کهنه ی خود فرض کن دل ما را
چِقَدر تیغ فراقِ تو کُشتهمُرده گرفت...
خودت قصاص کن اینبار قاتل ما را
قسم به دامن آتش گرفته ی طفلت
شرارِ هجر تو سوزانده حاصل ما را
منِ نشسته دمِ در..،غذا نمی خواهد
به کربلا برسان دست سائل ما را
اواخر همه ی ما کنارِ جز تو مباد!
تویی که خاطره کردی اوایل ما را
فرات؛ مِلکِ سند خوردهی اباالفضل است
سپرده اند به عبّاس ساحل ما را
همین که خورد زمین..،دستگیر عالم شد
هزار مرتبه حل کرده مشکل ما را
▪️
▪️
نوشته اند سرش روی نیزه بند نشد
همین به ضَجّه رسانده مقاتل ما را
عقیله بعد علمدار رو به علقمه گفت:
خدا بخیر کند وضع محمل ما را
سنان یکی دو قدم مانده تا بمن برسد
تو نیستی بِکِشی حدِّ فاصل ما را
🔸 شاعر:
#بردیا_محمدی
======================
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️
╰┅────────————