eitaa logo
🌱درگاه شاعران روضه نشینان🌱
2.2هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
373 ویدیو
67 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
در دست تو عیار کرم می شود زیاد در سایه سار اسم تو کم می شود زیاد نوبت به گفتن از سر زلفت که می شود بی شک شهید اهل قلم می شود زیاد مثل نفس برای رضایی که بی گمان در بازدم علاقه به دم می شود زیاد در مسلک جواد اگر قول جود رفت وقت وفای وعده رقم می شود زیاد باب الجواد چیست که در بین زائران آن جا که می رسند قسم می شود زیاد باب الجواد چیست که هر کس از آن گذشت در چشم هاش شوق حرم می شود زیاد من مانده ام که مثل تو در بین اهل بیت از زن چرا به مرد ستم می شود زیاد؟ در چشم سرمه ایِ گهرشاد دم به دم شادی افول کرده و غم می شود زیاد وقتی که اُمِّ رذل تأسّی به جعده کرد در فکر او علاقه به سم می شود زیاد حالا مسیر روضه به جایی رسیده که؛ پیش امام چار قدم می شود زیاد گودال نیست حجره اش اما به پیکرش از ضرب تیر و نیزه ورم می شود زیاد گاهی شبیه اکبر و چون قاسم اینچنین؛ هم می شود خلاصه و هم می شود زیاد 🔸شاعر: ________________________ ╭┅──────——————─ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️ ╰┅────────—————
از همان روز ولادت قلبِ مضطر داشتی بین چشمت چشمه‌ای از حوضِ کوثر داشتی مشت را بر خاک، می‌کوبیدی و می‌سوختی هر زمان که روضه‌ی جانسوزِ مادر داشتی در سرت رویای روزِ انتقامی سخت بود محشری سوزان به ذهنت قبلِ محشر داشتی روزگارت می‌گذشت و غصه‌هایت کم نشد بر دلت غم روی غم‌های مکرر داشتی بین شهری که پر از دشمن پر از خونخوار بود لااقل در خانه‌ات ای کاش، سنگر داشتی خانه آزادی‌ست؛ وقتی شهر، زندان می‌شود تو ولی در خانه زندانبانِ دیگر داشتی روی خاکِ حجره‌ات مظلوم، گیر آوردنت در کنارت کاش، خواهر یا برادر داشتی همسرت می‌ریخت، روی خاکِ حجره آب را لحظه‌ای که جای لب‌ها دیده‌‌ای تر داشتی تشنه جان دادی دم آخر شبیه جدّ خود مثل او آیا به حنجر زخمِ خنجر داشتی ؟! قتلگاهت خانه‌ات شد؛ همسرت هم قاتلت حجره شد گودالت اما باز هم سر داشتی ! 🔸شاعر: ________________________ ╭┅──────——————─ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️ ╰┅────────—————
بردار از خاکِ کفِ حُجره سَرَت را از بی کسی کمتر صدا کُن مادرت را اینجا جوابِ ناله‌هایت نیش‌خند است اصلاً نمی‌فهمند چشمانِ تَرَت را با هلهله با پایکوبی خنده کردند سوزِ صدای خسته‌ی بی جوهَرَت را آهِ جگر سوزَت امانت را بُریده اتش زدی با سرفه‌ات دوروبَرَت را حتی توانِ ایستادن هم نداری قوّت نداری وا کُنی بال و پَرَت را پیداست از حالِ وَخیمت زَهر بدجور آتش زده باغِ گُلِ نیلوفَرَت را داری به خود می‌پیچی اما حیف اینجا چشمی نمی‌بارَد دلِ غَم پروَرَت را باید که تنها در غریبی بگذرانی در خانه‌ی خود لحظه‌های آخرَت را در پیشِ رویت آب را رویِ زمین ریخت می‌بینی آقا دشمنیِ همسَرَت را ؟ بی حرمتی شد به مقامت باز هم شُکر خنجر نزد بوسه ضریحِ حنجَرَت را میدانم اما شرم دارم که بگویم بُردند پشتِ بامِ خانه پیکرَتَ را 🔸شاعر: ________________________ ╭┅──────——————─ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️ ╰┅────────—————
دوباره قلقله در عرش کبریا افتاد عزیز فاطمه ابن الرضا ز پا افتاد اگر غلط نکنم این حسینِ دیگر بود ولی نگفت کسی، زیر دست و پا افتاد ز صدرِ زین نه، ولی بر زمین بصورت خورد بروی چهره ی او مثل پنجه، جا افتاد همینکه زهر اثر کرد زانویش خم شد میان حجره ی دربسته بی صدا افتاد ز سوز تشنگی آهسته گفت یاجدّاه بیا که بر جگرم آتشِ جفا افتاد نه گیرِ شمرِ لعین، گیرِ اُمِ فضل اینبار به شعله های عطش، حجت خدا افتاد میان هلهله ها، ناله های او گم شد و ظرف آب ز دست کنیزها افتاد بروی بام، تنش را کشان کشان بردند و بارها سرش از ‌پِلّه، بی هوا افتاد کبوترانِ حرم، خوب سایه گستردند ولی حسین به گودالِ پر بلا افتاد کفن به پیکر بابای خویش، چون پوشاند نگاهِ هادیِ دین سوی کربلا افتاد نداشت خواهری از غصه اش بمیرد باز هزار شعله ز داغش بجان ما افتاد 🔸شاعر: ________________________ ╭┅──────——————─ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️ ╰┅────────—————
یا جواد الأئمه میگویم میشود کفتر دلم آزاد دم باب الجواد با نامت پدرت هرچه خواستم را داد پسر بهترین پدر , بَه بَه پدر بهترین پسر , بَه بَه خلقتت اوج آفرینش بود به ظرافاتِ این هنر , بَه بَه مدح جود تو را خدا گفته از تو گفتن نه کار شاعر هاست از تو کم گفته ایم , تقصیرِ بی هنر بودن معاصر هاست نسخه ی دیگر امام رضا صاحب منبر امام رضا لقبت میبرد دل ما را ای علی اکبر امام رضا حکمتی داشته , امام رضا به خراسان اگر که راهی شد پدرت ساکن است اینجا , پس اهل ایران حساب خواهی شد نام زیبای تو مِی ناب است رونق کسب و کار ساقی هاست یا جواد الأئمه , انصافا مرقدت مشهد عراقی هاست 🔸شاعر: ____________________________ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️ ╰┅────────————
در دست تو عیار کرم می شود زیاد در سایه سار اسم تو کم می شود زیاد نوبت به گفتن از سر زلفت که می شود بی شک شهید اهل قلم می شود زیاد مثل نفس برای رضایی که بی گمان در بازدم علاقه به دم می شود زیاد در مسلک جواد اگر قول جود رفت وقت وفای وعده رقم می شود زیاد باب الجواد چیست که در بین زائران آن جا که می رسند قسم می شود زیاد باب الجواد چیست که هر کس از آن گذشت در چشم هاش شوق حرم می شود زیاد من مانده ام که مثل تو در بین اهل بیت از زن چرا به مرد ستم می شود زیاد؟ در چشم سرمه ایِ گهرشاد دم به دم شادی افول کرده و غم می شود زیاد وقتی که اُمِّ رذل تأسّی به جعده کرد در فکر او علاقه به سم می شود زیاد حالا مسیر روضه به جایی رسیده که؛ پیش امام چار قدم می شود زیاد گودال نیست حجره اش اما به پیکرش از ضرب تیر و نیزه ورم می شود زیاد گاهی شبیه اکبر و چون قاسم اینچنین؛ هم می شود خلاصه و هم می شود زیاد 🔸شاعر: ________________________ ╭┅──────——————─ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️ ╰┅────────—————
زهری تمامیِّ جگرش را گرفته بود سیلاب خون دو چشم ترش را گرفته بود طوبای باغ سبز "رضا" زرد زرد شد آفت تمام برگ و برش را گرفته بود از درد مثل حضرت زهرا س خمیده شد با دستهای خود کمرش را گرفته بود جان می کند مقابل چشم کنیزها... یک عده پست دور و برش را گرفته بود رقص و صدای هلهله های بلندشان تأثیر آه شعله ورش را گرفته بود دور از مدینه غربت بغداد را چشید ارث غریبی پدرش را گرفته بود شکر خدا نه پیرهنش دست خورده بود نه نیزه حجم بال و پرش را گرفته بود ... در پیش چشم مادر پهلو شکسته ای شمر از قفا سر پسرش را گرفته بود با ضربه های ممتد او استخوان شکست در پیش خواهری که سرش را گرفته بود ای کاش بیخیال شود ساربان فقط. انگشترش ولی نظرش را گرفته بود 🔸شاعر: ____________________________ ╭┅──────——————─ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️ ╰┅────────—————
دوباره قلقله در عرش کبریا افتاد عزیز فاطمه ابن الرضا ز پا افتاد اگر غلط نکنم این حسینِ دیگر بود ولی نگفت کسی، زیر دست و پا افتاد ز صدرِ زین نه، ولی بر زمین بصورت خورد بروی چهره ی او مثل پنجه، جا افتاد همینکه زهر اثر کرد زانویش خم شد میان حجره ی دربسته بی صدا افتاد ز سوز تشنگی آهسته گفت یاجدّاه بیا که بر جگرم آتشِ جفا افتاد نه گیرِ شمرِ لعین، گیرِ اُمِ فضل اینبار به شعله های عطش، حجت خدا افتاد میان هلهله ها، ناله های او گم شد و ظرف آب ز دست کنیزها افتاد بروی بام، تنش را کشان کشان بردند و بارها سرش از ‌پِلّه، بی هوا افتاد کبوترانِ حرم، خوب سایه گستردند ولی حسین به گودالِ پر بلا افتاد کفن به پیکر بابای خویش، چون پوشاند نگاهِ هادیِ دین سوی کربلا افتاد نداشت خواهری از غصه اش بمیرد باز هزار شعله ز داغش بجان ما افتاد 🔸شاعر: ________________________ ╭┅──────——————─ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️ ╰┅────────—————
بردار از خاکِ کفِ حُجره سَرَت را از بی کسی کمتر صدا کُن مادرت را اینجا جوابِ ناله‌هایت نیش‌خند است اصلاً نمی‌فهمند چشمانِ تَرَت را با هلهله با پایکوبی خنده کردند سوزِ صدای خسته‌ی بی جوهَرَت را آهِ جگر سوزَت امانت را بُریده اتش زدی با سرفه‌ات دوروبَرَت را حتی توانِ ایستادن هم نداری قوّت نداری وا کُنی بال و پَرَت را پیداست از حالِ وَخیمت زَهر بدجور آتش زده باغِ گُلِ نیلوفَرَت را داری به خود می‌پیچی اما حیف اینجا چشمی نمی‌بارَد دلِ غَم پروَرَت را باید که تنها در غریبی بگذرانی در خانه‌ی خود لحظه‌های آخرَت را در پیشِ رویت آب را رویِ زمین ریخت می‌بینی آقا دشمنیِ همسَرَت را ؟ بی حرمتی شد به مقامت باز هم شُکر خنجر نزد بوسه ضریحِ حنجَرَت را میدانم اما شرم دارم که بگویم بُردند پشتِ بامِ خانه پیکرَتَ را 🔸شاعر: ________________________ ╭┅──────——————─ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️ ╰┅────────—————
از همان روز ولادت قلبِ مضطر داشتی بین چشمت چشمه‌ای از حوضِ کوثر داشتی مشت را بر خاک، می‌کوبیدی و می‌سوختی هر زمان که روضه‌ی جانسوزِ مادر داشتی در سرت رویای روزِ انتقامی سخت بود محشری سوزان به ذهنت قبلِ محشر داشتی روزگارت می‌گذشت و غصه‌هایت کم نشد بر دلت غم روی غم‌های مکرر داشتی بین شهری که پر از دشمن پر از خونخوار بود لااقل در خانه‌ات ای کاش، سنگر داشتی خانه آزادی‌ست؛ وقتی شهر، زندان می‌شود تو ولی در خانه زندانبانِ دیگر داشتی روی خاکِ حجره‌ات مظلوم، گیر آوردنت در کنارت کاش، خواهر یا برادر داشتی همسرت می‌ریخت، روی خاکِ حجره آب را لحظه‌ای که جای لب‌ها دیده‌‌ای تر داشتی تشنه جان دادی دم آخر شبیه جدّ خود مثل او آیا به حنجر زخمِ خنجر داشتی ؟! قتلگاهت خانه‌ات شد؛ همسرت هم قاتلت حجره شد گودالت اما باز هم سر داشتی ! 🔸شاعر: ________________________ ╭┅──────——————─ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️ ╰┅────────—————
از من گرفته همسر من خورد و خواب را زهر جفا زجان ودلم برده تاب را وای از عناد دختر مأمون که از جفا مسموم کرد زاده خیر المئاب را تنها نه جان من که از این شعله سوختند جان رسول و فاطمه بوتراب را ای آنکه التهاب عطش را شنیده ای بنگر به عضو عضو من این التهاب را افکنده است شعله به جان من و هنوز ازمن کند دریغ یکی جرعه آب را من میکنم به العطش از او سؤال آب او می دهد به هلهله بر من جواب را یارب تو آگهی که برای بقای دین بر جان خریدم این ستم بی حساب را جان می دهم به غربت و عطشان که خون من تضمین کند تداوم اسلام ناب را باشد زفیض دوستی ما اگر به حشر آسان کند خدا به مؤید حساب را 🔸شاعر: ╭┅──────——————─ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️ ╰┅────────—————
دل اهل ایمان عزاخانه شد همه ملک امکان عزاخانه شد سیه پوش ماتم شده کاظمین مدینه ، خراسان عزا خانه شد جوادالائمه یا ابن الرضا به تبعید او تا فلک سر نهاد غریبی بابایش آمد به یاد مدینه خدا حافظی کن به اشک شبیه رضا با امام جواد جواد الائمه یا ابن الرضا مدینه بگو با رسول خدا نظر کن به بغداد و برگو چرا ؟ که فرزند او تشنه جان می دهد که فرزند او می زند دست و پا جواد الائمه یا ابن الرضا مدینه خبر ده تو بر مادرش چه کرده عدو با دل اطهرش بگو چون تو شد در جوانی شهید بگو چون حسن پاره شد جگرش جواد الائمه یا ابن الرضا 🔸شاعر: ________________________ ╭┅──────——————─ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️ ╰┅────────—————
یا جواد الأئمه میگویم میشود کفتر دلم آزاد دم باب الجواد با نامت پدرت هرچه خواستم را داد پسر بهترین پدر , بَه بَه پدر بهترین پسر , بَه بَه خلقتت اوج آفرینش بود به ظرافاتِ این هنر , بَه بَه مدح جود تو را خدا گفته از تو گفتن نه کار شاعر هاست از تو کم گفته ایم , تقصیرِ بی هنر بودن معاصر هاست نسخه ی دیگر امام رضا صاحب منبر امام رضا لقبت میبرد دل ما را ای علی اکبر امام رضا حکمتی داشته , امام رضا به خراسان اگر که راهی شد پدرت ساکن است اینجا , پس اهل ایران حساب خواهی شد نام زیبای تو مِی ناب است رونق کسب و کار ساقی هاست یا جواد الأئمه , انصافا مرقدت مشهد عراقی هاست 🔸شاعر: ╭┅──────——————─ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️ ╰┅────────—————
💞💞💞💞💞💞💞💞 صدای به هم خوردن بال و پر بود گمانم که جبریل آن دور و بر بود نگاهش به در بود مهمان بیاید صدای در آمد ، علی پشت در بود علی بود امّا نه مثل همیشه که رخسارش از شبنم شرم تر بود گُل افتاد بر گونه ی حیدر امّا مگر خواستگاری از او خوبتر بود؟! علی خواست لب وا کند،لب فروبست نگفت و محمّد خودش با خبر بود فداها ابوها ، نگاهش به زهراست به نوری که در خانه اش جلوه گر بود به زهرا که قالو بلی خواند و خندید به زهرا که شاد از قضا و قدر بود علی رفت و زهرا جهیزیّه می خواست علی مردِ میدان و جنگ و خطر بود زره داشت ، شمشیر و اسب و دگر هیچ که داراییِ او همین مختصر بود زره شد جهیزیّه ی عشق اما از آن روز زهرا برایش سپر بود 🔸شاعر: ___________________________ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️ ╰┅────────————
💞💞💞💞💞💞💞💞 شکر حق که مادرزاد بندگان یکتاییم با ولایت مولا ، عبد کوی طاهاییم افتخار ما این است ما اسیر مولاییم از ازل گرفتار ساربان زهراییم ما همه عنان دار ناقه عروس او با سرود "من مثلی" جمله خاک بوس او سر فراز هر قومیم سربزیر دلداریم از عروس و داماد آسمان نشان داریم در عروسی اش دعوت با تمام حضاریم حرمت عروسش را تا ابد نگهداریم ما غلام زهراییم عبد حیدر کرار جان ،به رسم تبریک است نذر احمد مختار شرح حال این زوجین سوره های قرآنی ذکر و وصف این هر دو آیه های رحمانی حمد و مدح زیباشان خطبه های طولانی جایگاه والاشان غرفه های رضوانی حاصل همین تزویج یازده امام دین مهرشان کمال دین فعلشان پیام دین حجت خدا حیدر عصمت خدا زهرا لنگر زمین حیدر لنگر سما زهرا محور فلک حیدر محور کسا زهرا صاحب جزا حیدر شافع جزا زهرا هردو مظهر توحید هردو مظهر کوثر هردو کفو هم یعنی هردو محو یکدیگر صوت خطبه خوان این عقد آسمانی را بشنو با صدای هو نغمه نهانی را خوش به غمزه میخواند بانوی جنانی را این چنین روایت شد عقد جاودانی را گفته حق: وکیلم من؟ گفت فاطمه بله بر شما دلیلم من؟ گفت فاطمه بله این عروس و این داماد عاشقند و دلداده شد اثاث این بانو یک جهیزیه ،ساده ظرف و چادر و معجر یک حصیر و سجاده ذوالفقار مولا و یک غلاف آماده بی سپر علی آمد چون سپر نمیخواهد او مدافعی غیر از پشت در نمیخواهد بهر نو عروسان است فعل فاطمه مصداق عطر این خبر پیچید در تمامی آفاق در شب عروسی هم فاطمه کند انفاق داده بر محبانش درس برترین اخلاق فاطمه به یک سائل داد بهترین رختش با دو کهنه پیراهن رفت خانه بختش حرف کهنه پیراهن گر چه ماجرا دارد لا اقل به مقدار یک گریز جا دارد ذکر کهنه پیراهن یاد کربلا دارد دستباف مادر هم جای بوسه ها دارد نیزه کی دهد بوی بوسه های مادر را زخمه میکشد روی بوسه های خواهر را 🔸شاعر: ____________________________ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️ ╰┅────────————
💞💞💞💞💞💞💞💞 فرشتگان خدایی به عرش رحمانی همه به حال شعف در پی چراغانی به کف زنی شده مشغول بهر پیوندی و می کنند به سوی زمین گل افشانی در آسمان مدینه زنند بال و پری به دور خانه طاها، حبیب ربانی به روز اول ماهی که هست ذی الحجه مدینه گشت مهیا برای مهمانی مدینه غرق سرور است بهر پیوندی میان دو گل خلقت کمال انسانی یکی بود گل دردانه رسول خدا یکی بود علی، آن شهریار ایمانی بخواند خطبه پیمبر برای این پیوند و دست به دست بداده، دو یار جانانی بسی رضایت پروردگار حاصل شد ز ازدواج پر از سادگی و آسانی ز وصلتی که شود در تمامی اعصار نمونه ای ز بهین شیوه مسلمانی الا تو حضرت صاحب، عطا نما صله ای به شاعری که کند اینچنین ثناخوانی 🔸شاعر: ____________________________ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️ ╰┅────────————
💞💞💞💞💞💞💞💞 دست خدا چو دست به سوی خدا گرفت در اصلْ مصطفی ز علی اذن را گرفت دیدند خواستگار علی بود ظاهراً یک روح بود عشق ولی در دو تا بدن زهرا اگر نشست علی هم به پیش رفت الحق علی به خواستگاری خویش رفت زهرا همان علی ست ولی در پس حجاب غیر از بلی چه چیز به حیدر دهد جواب؟ تو حیدری و هر چه که فریاد زد سروش پیدا نشد برای تو در عرشْ ساق دوش بی ساق دوش آمده بر دوش ذوالفقار دست خدا نموده به پا کفش وصله دار دنیا شنید گر چه ز لب های مصطفا در اصل خطبه خواند برای شما خدا چون در شب زفاف شما فرش می شود با این دلیل عرش خدا عرش می شود سابیده اند قند ستاره به تور ابر در عقد هم شدند دو تا رشته کوه صبر زَوّجتُ عشق، جزوسپاه علی در آ اَنکَحتُ فاطمه به نکاح علی در آ از تو بهشت تا که جوابت بلی شود با تو علی میان خلایق علی شود در بند تو زده پدر خاک را خدا عقد تو کرده جمله ی "لولاک" را خدا کردند اشک های علی را محاسبه مهریه ی تو آب شد عند المطالبه آتش گرفت علقمه و نیل گُر گرفت هذا موکّلی پر جبریل گُر گرفت دم رفت توی سینه ولی بازدم رسید دست علی و فاطمه کم کم به هم رسید... 🔸شاعر: ____________________________ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️ ╰┅────────————
💞💞💞💞💞💞💞💞 عشق علی نماز علی کوثر علی آمد نشست امّ ابیها برِ علی کُفواً أحد بخوان و بگو همسر علی "پهلوی توست گوهر انگشتر علی یار همه علی و تویی یاور علی" گیرم که دست های یدُ الله بسته است گیرم غرور فاتح خیبر شکسته است گیرم که ذوالفقار به ماتم نشسته است "لبخند تو بشارت دل های خسته است ای شادمانی دل غم پرور علی" ای چشم بسته بر همه دنیا و هست و نیست پلکی بزن که چشم خداوند خون گریست "این کشتۀ فتاده به هامون حسین کیست" "در آینه خداست و غیر از خدای نیست چشمان توست آینۀ دیگر علی" از إنّما یُرید صدای کرم رسید افلاک را ز قصۀ لولاک دم رسید آیات شاد سورۀ رحمان به غم رسید "در یک طلوع گرم دو دریا به هم رسید دریاترت علی و تو دریاتر علی" ساقی کنار باده و باده به ساغر است ساغر در انتظار قدوم پیمبر است پیغمبری که عاشق لبخند دختر است "چشمان تو زلال تر از حوض کوثر است این اشک کیست می چکد از کوثر علی" آیا بهار سوخته ام را مزار نیست در سینه های غم زدۀ بی قرار نیست در قلب های خستۀ چشم انتظار نیست "در این دیار گشتم و در این دیار نیست کو ای نسیم عطر گل پرپر علی 🔸شاعر: ____________________________ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️ ╰┅────────————
💞💞💞💞💞💞💞💞 صدای هلهله ای عاشقانه می آید صدای پای تغزل، ترانه می آید بهشت خنده کنان، این میانه می آید خدا به شوق در این آستانه می آید حدیث وصل دو دریا عجب شنیدنی است عروسی علی و فاطمه چه دیدنی است از این به بعد، دو عاشق کنار هم هستند تجلّی هم و آیینه دار هم هستند به روی سفره ی خود نان بیار هم هستند چو کوه پشت هم و دوستدار هم هستند دوباره پوزه ی شیطان شکست، شکر خدا عروسی علی و فاطمه است، شکر خدا از این وصال مبارک خدا هدف دارد چقدر حضرت خاتم به دل شعف دارد دلم هوای ضریح شه نجف دارد عروسی علی و فاطمه است، کف دارد به بزم عشق همه عاشقانه دف بزنید برای خاطر داماد باز کف بزنید کنار سفره ی عقد، این عروس گل سیما زکیّه، طاهره، انسیّه، فاطمه، زهرا نشسته اذن "بلی" تا بگیرد از بابا پدر اجازه گرفت از خدای جلّ علا بساط خطبه از این اذن تا فراهم شد علی به فاطمه اش تا همیشه محرم شد بگیر دامن پر برکت پیمبر را بپاش بر سر امّت، گلاب قمصر را گره زدند به هم عادیات و کوثر را کشانده اند به دنیا بهشت و محشر را از این وصال غدیر از گزند ایمن شد نوشته اند که تکلیف شیعه روشن شد نوشته اند که شیعه نشانه ای دارد شراب کوثریِ جاودانه ای دارد کبوتری شده و آشیانه ای دارد برای گریه و شادی بهانه ای دارد تمام عمر دلم زیر دین می آید از این وصال مقدّس حسین می آید سخن ز عشق که باشد، شراب شیرین است برای تشنه ی عشق آفتاب شیرین است کنار یار خوشی و عذاب شیرین است سلام های بدون جواب شیرین است اگر که فاطمه باشد کنار شیر خدا زمان فتنه شود ذوالفقار شیر خدا زمان فتنه قمر در محاق می افتد تبر به جان درختان باغ می افتد میان امّت احمد نفاق می افتد و آن دوشنبه ی شوم اتّفاق می افتد که درب خانه ی زهرا شکسته می شود و دو دست حیدر کرار بسته می شود و خدا کند که نبینی قیامتی را که کنار خانه ی حیدر جماعتی را که شکسته اند دری را، نه ساحتی را که شکست ضربه آن درب، قامتی را که پس از سه ماه علی نیمه شب، غریبانه به دست قبر سپردش، عجب غریبانه 🔸شاعر: ____________________________ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️ ╰┅────────————
غمخوارِ کربلا غم عالم نمی‌خورد دنیایِ بی حسین به دردم نمی‌خورد هرکس که خورد نان تو جایی نمی‌رود هرکس که خورد داغِ تو را غم نمی‌خورد شأنِ دو چشمِ خیسِ عزادار عرشی است این حرفها به چشمه‌ی زمزم نمی‌خورد آنکه به زیر سایه‌ی زهرا نشسته است غمهای روزِ حشر مسلم نمی‌خورد آنکس که جای بستر بیماری ، از غمت آتش گرفت حسرت عزیزم نمی‌خورد من با محرم تو نفَس می‌زنم هنوز هرچند طعنه نوکرتان کم نمی‌خورد من حتم دارم از نفسِ گرمِ مادرت این سینه باز داغِ محرم نمی‌خورد 🔸شاعر: __________________________ ╭┅──────——————─ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️ ╰┅────────—————
▪️در وصف حال و هوای این روزهای حرم _________________ بی هیاهو و بی صدا...خلوت آستانِ گره گشا خلوت پرچم ِ رویِ گنبد آشفته حرم شاه با وفا خلوت اشکِ میدانِ مشک شد جاری شده ایوان-طلا چرا خلوت؟! کاش میمردم و نمی دیدم لحظه ای زیرِ قبّه را خلوت قاتل جانِ من شد این تصویر... دورِ شش گوشه! کربلا! خلوت... سائلی نیست و شده ست چرا؟! دورِ ارباب، از گدا خلوت داغِ تو شد اضافه یابن شبیب پس بخوان روضه در خفا...خلوت... ¤ وای از سینه ای که لب تشنه کرد با تیرِ بیهوا خلوت همه رفتند و پیکری جا ماند... شد پس از حمله خیمه ها خلوت! 🔸شاعر: ╭┅──────——————─ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️ ╰┅────────—————
دوباره مرغِ دلم با پرِ شکسته سفر کرد تمام همسفران را پرید و باز، خبر کرد نیاز نیست، به منبر؛ به روضه‌خوان؛ به مصیبت دو چشمِ خشکِ مرا روضه‌ی مزارِ تو تر کرد زمین برای تو با هق‌هقش به زلزله افتاد و لرزه‌هاش، حرم را گرفت و زیر و زبر کرد تو گنجِ روضه‌ی مکشوفه‌ای؛ که مدفن پاکت میان بزم عزایت نشست و خاک به سر کرد به گَردِ قافله‌ی اشک‌های تو نرسیدیم تو دیده‌ای همه‌ی آنچه را که ما نشنیدیم تو دیده‌ای همه‌ی داغ‌های کرب‌وبلا را به نیزه‌زارِ بلا؛ رویشِ سرِ شهدا را تو دیده‌ای که تنِ کشتی نجات، به خاک است و موجِ زخمی دریای سرخ خون خدا را شنیده‌ای وسط سوزِ لای‌لای عطشناک صدای هلهله‌ و خنده‌های حرمله‌ها را تو هم شبیه پدر برده‌ای به جاده‌ی عمرت به شانه‌ات غمِ هم‌وزنِ کوهِ شامِ بلا را به شاهراه شهادت تو هم مرید حسینی قتیلِ مقتلی و آخرین شهید حسینی 🔸شاعر: ╭┅──────——————─ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️ ╰┅────────—————
 عاقبت آه کشیدم نَفسِ آخر را نفسِ سوخته از خاطره‌ای پرپر را روضه‌خوانیِ مرا گرم نمودی امشب روضه‌یِ آنهمه گُل ، آنهمه نیلوفر را آخرین حلقه‌یِ شب‌هایِ محرّم هستم شُکر اِی زَهر ندیدم سحری دیگر را باورم نیست هنوز آنچه دو چشمم دیده‌است باورم نیست تماشایِ تَنی بی سر را باورم نیست غروب و حرم و آتش و دود دیدنِ سوختنِ چـارقَدِ دختر را غارتِ خود و عَلَم ، غارتِ گهواره و مَشک غـارتِ پیرهن و غارتِ انگشتر را ذوالجَناحی که زِ یالَش به زمین خون می‌ریخت نیزه‌هایی که رُبودند سَرِ اکبر را آه در گوشه‌ی ویرانه که دِق مرگ شدیم تا که همبازیِ من زد نَفسِ آخـر را کمکِ عمّه شدم تا بدنَش خاک کنیم بیـن زنجیر نهان کرد تَنی لاغر را چنگ بر خاک زدم تا که به رویش ریزم سرخ دیدم بدنش ، تکّه‌ای از معجر را 🔸شاعر: ╭┅──────——————─ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️ ╰┅────────—————
زهر ملعون، نفست را به شکایت انداخت گوشه حجره تو را سخت به زحمت انداخت داری از درد چه بدحال به خود می پیچی مثل لب تشنه ی گودال به خود می پیچی چه غریبانه کف حجره زمین گیر شدی چقدر بیشتر از سن خودت پیر شدی زهر ملعون، چه به روز جگرت آورده خنده ی حرمله را در نظرت آورده خواستی آب بنوشی، جگرت تیر کشید عطشت، علقمه را زود به تصویر کشید زهر نه، گریه ی بسیار تو را خواهد کشت روضه ی دست علمدار تو را خواهد کشت سالها رفته، ولی خوب به خاطر داری با رقیه دل تان سوخته چندین باری مو به مو، طعنه ی اغیار به یادت مانده ازدحام سر بازار به یادت مانده دل پر خون تو، از غصه لبالب می شد چادری در ملأعام معذب می شد 🔸شاعر: ╭┅──────——————─ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️ ╰┅────────—————
روضه می خوانم از زبان کسی که خودش داغ کربلا دیده در حوالیِ قتلگاه حسین خولی و شمر بی حیا دیده باقرالعلم اینچنین فرمود جدّ ما را به پنج حربه زدند لشگری با تمام بی رحمی به غریبی هزار ضربه زدند یک نفر با هجوم شمشیرش عده ای با هزار سر نیزه بر تنش زخم بی شماره نشست تیر بر تیر نیزه در نیزه یوسف افتاد بین صدها گرگ پنجه هایی پلید چنگش زد آنکه بی تیر بود و بی نیزه از همان راه دور سنگش زد یوسف افتاد بی رمق در خاک پیش چشم اله و محبوبش بی حیایی رسید و با کینه زد به زخم حسین با چوبش دادِ زینب بلند شد اینجا: پسر مادر مرا نزنید تن صد چاک و بی دفاعش را دیگر اینگونه با عصا نزنید 🔸شاعر: ╭┅──────——————─ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️ ╰┅────────—————
چشمهای ترم از کودکیم تر شده است زندگی نامه من داغ مکرر شده است بدن لاغر و این قامت خم شاهد که روزها با چه غم دل شکنی سرشده است گاه میسوزم و گهگاه به خود میپیچم سوختن ارث من از روضه مادر شده است رد زنجیر و طناب است به دستم یعنی خاطرم از سر بازار مکدر شده است دم آخر همه اهل و عیالم هستند شهر از ماتم این فاجعه محشر شده است زهر امروز مرا از نفس انداخت ولی قاتلم زهر نه یک علت دیگر شده است بین بستر چقدر زار زدم وای حسین روضه ها در نظرم خوب مصور شده است باز انگار که با چشم خودم میبینم زینت دوش نبی طعمۀ لشگر شده است باز انگار که با چشم خودم میبینم ته گودال گل فاطمه پرپر شده است باز انگار که با چشم خودم میبینم قسمت گردن او کندی خنجر شده است باز انگار که با چشم خودم میبینم نوک هر نیزه ای آماده ی یک سر شده است باز انگار که با چشم خودم میبینم غارت چادر و پوشیه ی خواهر شده است باز انگار که با چشم خودم میبینم درخیام نبوی قحطی معجرشده است سوختم پای غم آن شه افتاده نفس همدم هرسحرم خونه جگر بوده و بس 🔸شاعر: ╭┅──────——————─ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️ ╰┅────────—————
من ولی الله اکبر هستم پنجمین حجت داور هستم باقر آل پیمبر هستم از ستم طایر بی پر هستم همه دیدند ز من مهر و وفا باز کردند به من ظلم و جفا گر چه از زهر به خود پیچیدم کس نداند که چه غم ها دیدم از غم کودکی ام پاشیدم همه شب تا به سحر نالیدم گر به هم ریخته اعضایم شد قاتلم،دیده ی بینایم شد طفل بودم که اسارت دیدم خیمه ها را همه غارت دیدم من چهل روز حقارت دیدم عمه را بزم جسارت دیدم بزم می بود لعینی برخاست دختری را به کنیزی میخواست غنچه ها را همه پرپر دیدم بر سر نی،سر اصغر دیدم چادر پاره ی خواهر دیدم دم کاخ یزید،سر دیدم خاکها زخم رخش پوشیدند سر او را به زمین کوبیدند رفتم از یاد و نرفته از یاد همه ی زندگی ام رفت به باد تا که همبازی ام از ناقه فتاد زجر آمد ز ره و زجرش داد لگدی زد به تن او که خداش نکند قسمت کافر ای کاش 🔸شاعر: ╭┅──────——————─ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️ ╰┅────────—————
شبیه ابر بهاری به ناله می بارم صدای قافله ات را به گوش دل دارم شنیده ام که مسیرت عوض شده داری به سمت کرب و بلا می روی و می باری کنار اکبر و عباس و قاسمت بودی چقدر دل نگران محارمت بودی به چشم می خورد از دور نیزه ها انگار به پای زینبت افتاده لرزه ها انگار به دشت کرب و بلا بوی سیب می پیچد صدای ناله و آهی غریب می پیچد حذر کن از سفر کربلا بیا برگرد ببین سکینه و حال رقیه را برگرد سه شعبه های مهیبی برایت آوردند چه نیزه های عجیبی برایت آوردند چه نقشه های پلیدی کشیده اند اینها برای پیرهن پاره یوسف زهرا سرت حواله ی سر نیزه ها در این صحرا تنت به نعل ستوران مقطع الاعضاء زدند بر تن تو با هزار و صد حربه جدا شده سر تو با دوازده ضربه چه شد که این همه از هم تنت گسست اینجا چقدر روی زمین استخوان شکست اینجا 🔸شاعر: ╭┅──────——————─ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️ ╰┅────────—————
وقتی که زهر کینه ز زین تا جگر رسید انگار قصّه ی غم عمرش به سر رسید از سوز زهر ناله ی جانکاه می کشید از فرط تشنگی چِقَدَر آه می کشید او سروِ دانشی ست که قدش خمیده است خود را به کنج حجره به زحمت،کشیده است پروانه ای که پر زدنش فرق می کند شمعی که شکل سوختنش فرق می کند حالا به یاد خاطره ها گریه می کند با یاد داغ کرببلا گریه می کند او امتداد غُصّه ی فردای کربلاست همبازی سه ساله ی صحرای کربلاست دریای غیرت و غضبش پر تلاطم است بین تمام قافله او مرد دوم است او آشنای هق هق اشک شبانه هاست زخمیِّ دست سلسله و تازیانه هاست طفل آمده ولی چِقَدَر پیر گشته بود بی جان و خسته از غل و زنجیر گشته بود با آبله ز پای خودش کار می کشید مثل رقیّه از کف پا خار می کشید انگار زهر تازه تری از جگر گذشت تا غصه های بی حد شام از نظر گذشت او دیده با چه سختی و آزار برده اند ناموس شاه را،سر بازار برده اند او دیده شامیان حرامی،دریده اند او دیده معجر از سر عمه کشیده اند او دیده رقص مستی بزم شراب را او دیده خیزران و لب آفتاب را با یاد صحنه ای،جگرش پاره پاره شد حرف کنیز شد،به سکینه اشاره شد 🔸شاعر: ╭┅──────——————─ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️ ╰┅────────—————
آن روزهایِ شعله ور یادم نرفته دستان تب دارِ پدر یادم نرفته دریا همان نزدیکی اما تشنه بودیم بیتابی و چشمانِ تر یادم نرفته شش ماهه را تیر سه شعبه بُرد با خود داغِ عجیب ِ این خبر یادم نرفته گهواره را بردند بعدِ گوشواره هول و وَلایِ دور و بر یادم نرفته افتاد خیمه دستِ یک عدّه حرامی آن لحظهٔ پر دردسر یادم نرفته بعد از جسارت ها اسارت ها کشیدیم یک تکه نانِ مختصر یادم نرفته یکریز در آغوش عمه بغض کردیم زخم زبانِ رهگذر یادم نرفته یک گوشه خوابید و صدایش درنیامد اشک رقیه(س) تا سحر یادم نرفته دیدم به عینه روضه ها را پیشِ چشمم لحظاتِ تلخِ آن سفر یادم نرفته! 🔸شاعر: ╭┅──────——————─ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️ ╰┅────────—————