eitaa logo
🌱درگاه شاعران روضه نشینان🌱
2.2هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
373 ویدیو
67 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
هواى وصل تو ما را کشانده تا اینجا کریم شهر گدا را کشیده تا اینجا ز بسکه دست گرفتى همین بزرگى تو گداى بى سر و پا را کشیده تا اینجا همینکه گفت گنهکار یا کریم العفو دل شکسته خدا را کشیده تا اینجا شمیم پیرهن یوسف اید از عرفات صداى روضه شما را کشیده تا اینجا یقین کنم که تا دسته ها به راه افتاد نواى ما شهدا را کشیده تا اینجا حسین گفتن ما مسلمیه هر سال نسیم کرب و بلا را کشید تا اینجا صداى پاى محرم به گوش مى آید حسین قافله ها را کشیده تا اینجا بنى گفتن یک مادرى شب جمعه چقدر اهل بکا را کشیده تا اینجا سخن ز موى پریشان زینب کبرى امام صاحب عزا را کشیده تا اینجا به یار نیزه سوارش به گریه زینب گفت کمند زلف تو ما را کشیده تا اینجا ز روى بام کسى ناله زد حسین ببخش که نامه هام شما را کشیده تا اینجا عزیز من نگرانم دلم چه بى تاب است دگر زمانۀ آوارگى ارباب است 🔸شاعر: _____________________________
🏴 اشعار _______ آه، بدجور مرا کوفه به هم ریخت حسین همه ی شهر به یکباره سرم ریخت حسین باورم نیست که آواره شدم در این شهر نیست پنهان ز تو، بیچاره شدم در این شهر تو نبودی که ببینی چه شبی سر کردم تا سحر گریه به تنهایی حیدر کردم باورم نیست که آواره ی صحرا شده ای باورم نیست که تو یکه و تنها شده ای کاش اینجا نرسی، کوفه پر از نیرنگ است کوچه هاشان همگی مثل مدینه تنگ است رفته از کف همه تاب و توانم چه کنم نامه دادم که بیا، دل نگرانم چه کنم نگرانم نکند زینبت اینجا برسد تو نباشی و خودش بی کس و تنها برسد چقدَر نقشه شوم است که در سر دارند نکند دخترکان معجر نو بر دارند وعده زیور و خلخال به هم می دادند وعده غارت گودال به هم می دادند نگرانم چه کنم، پیرهنت را بردار آه آقای غریبم کفنت را بردار چند تا مشک پر از آب بیاور حتما آه لب تشنه شدم، آب ندادند به من کوفه در فکر اسیرند چه بد خواهد شد خیزران دست بگیرند چه بد خواهد شد کوفه از قهقه ی حرمله ها سرمست است کمر قتلِ غریبانه ی مهمان بسته است 🔸شاعر: ________________________ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعرین روضه نشینان ☝️☝️☝️🌸
🏴 اشعار _______ ای که به غربتِ شب بر من تویی ستاره از من به سر دویدن از تو به یک اشاره جان من و دوطفلم نذر تو باد صد بار یک‌ دم اگر ببیند مسلم تو را دوباره قصابهای کوفه چون فصلِ عید قربان آورده اند انگار بر جسم من قناره این چشمها که دیدم خشکیده از محبت بر جان اصغرت کن فکری به راه چاره این دستها به غارت بران چو تیغشان است از گوش دخترانت بردار گوشواره ترسم از آن دمی که بر خاک چون فتادی قاتل کشد چو خنجر زهرا کند نظاره 🔸شاعر: ________________________ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعرین روضه نشینان ☝️☝️☝️🌸
🏴 اشعار _______________ از آه من،کبود دل آسمان بوَد در کوفه مسلم از غم تو نیمه جان بوَد کوفه میا که جسم تو عریان شود حسین چشمم به یاد آمدنت خون فشان بوَد آقا چقدر دلنگرانم برای تو دلواپسی ام از نگه ساربان بوَد طفل رباب می شود اینجا دو تا حسین دیدم به دست حرمله تیر و کمان بوَد افتادن مرا زن و بچه ندیده اند دور تو پیش دیده ی زینب،سنان بوَد کوفه میا به چشم دل،انگار دیده ام راس بریده ات به کف این و آن بوَد آقا میا که جای سه ساله به کوفه نیست اینجا سخن ز مجلس نامحرمان بوَد 🔸شاعر: ________________________ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعرین روضه نشینان ☝️☝️☝️🌸
شبیه ابر بهاری به ناله می بارم صدای قافله ات را به گوش دل دارم شنیده ام که مسیرت عوض شده داری به سمت کرب و بلا می روی و می باری کنار اکبر و عباس و قاسمت بودی چقدر دل نگران محارمت بودی به چشم می خورد از دور نیزه ها انگار به پای زینبت افتاده لرزه ها انگار به دشت کرب و بلا بوی سیب می پیچد صدای ناله و آهی غریب می پیچد حذر کن از سفر کربلا بیا برگرد ببین سکینه و حال رقیه را برگرد سه شعبه های مهیبی برایت آوردند چه نیزه های عجیبی برایت آوردند چه نقشه های پلیدی کشیده اند اینها برای پیرهن پاره یوسف زهرا سرت حواله ی سر نیزه ها در این صحرا تنت به نعل ستوران مقطع الاعضاء زدند بر تن تو با هزار و صد حربه جدا شده سر تو با دوازده ضربه چه شد که این همه از هم تنت گسست اینجا چقدر روی زمین استخوان شکست اینجا 🔸شاعر: ╭┅──────——————─ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️ ╰┅────────—————
نکرده است به عهدش کسی وفا مسلم رسیده ای به سرانجام ماجرا مسلم علی ندیده وفا از اهالی این شهر نشسته ای به امید وفا چرا مسلم؟ نماز مغرب اگر صدهزارتا باشند دوباره یک نفری موقع عشا مسلم دوچشم مردم این شهر کور خواهد شد اگر اشاره کند برقی از طلا مسلم ببین که مردتر از مردهاست پیرزنی امید نیست به این قوم بی حیا مسلم شب نجات تو از دست شبه مردان است هزار شکر که دیگر شدی رها مسلم نمانده راهی و تو بی پناهی و باید فقط بلند کنی دست بر دعا مسلم رسیده ای به سرانجام و حیله ی کوفی ببین خیال تو را برده تا کجا مسلم اگر چه از سر دارالعماره می افتی سرت نمی رود اما به نیزه ها مسلم هزار شکر خدا را دگر نمی ماند تن تو روی زمین زیر دست و پا مسلم ولی قرار شده تشنه لب شهید شوی به احترام لب شاه کربلا مسلم 🔸شاعر: ╭┅──────——————─ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️ ╰┅────────—————
بالای بام از دور می‌بینم از اولین غم تا به آخر را در اشک‌هایم کاش می‌دیدی این صحنه‌های گریه‌آور را از دور می‌بینم که می‌آیی اهل و عیالت حالشان خوب است دارد رباب از ذوق می‌خندد دید اولین دندان اصغر را سجاده‌ات را پهن کرد و گفت «بابا رقیه دوستت دارد» چادر نمازش را سرش کردی اکبر که گفت الله‌اکبر را دارد سکینه آب می‌نوشد اصحاب و اهل خیمه‌گاهت هم سیراب‌ها بعدش دعا کردند در لشکرت سقای لشکر را دور سرت هر لحظه می‌گردد پروانه‌ی شمع وجود تو می‌بینم اشک شوق زینب را تا سیر می‌بیند برادر را این دلخوشی‌ها را نگیر از خود با آمدن در سرزمینی شوم از خیر کوفه بگذر و برگرد از اهل خیمه دور کن شر را اینجا بهارش هم زمستان است از ساقه می‌بُرّند گل‌ها را برگرد، این مردم تبر دارند بر پیکرِ خود حفظ کن سر را دلشوره می‌آید سراغ من با دیدن چشمِ حرامی‌ها حالا که می‌آیی نیاور پس همراه خود ناموس حیدر را 🔸شاعر: ╭┅──────——————─ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️ ╰┅────────—————
همیشه تا که بود بر لب مَلَک تهلیل هماره تا که بشر راست ذکر ربّ جلیل درود باد به اوّل شهید راه حسین (علیه السلام) سلام باد به اوّل قتیل نسل خلیل مؤیّد پسر فاطمه، معلّم عشق محرّم آور ذی الحّجه، مسلم بن عقیل امیر کشور دل، نایب امام حسین که سیدالشّهدا می کند از او تجلیل به خط عشق و وفا و شهادت و ایثار پیام اوست طریق و قیام اوست دلیل چنانکه شعله برای خلیل گل گردید گنه شود به ثواب از محبّتش تبدیل ز اوج طبع ریاضی به مدح او بیتی نزول یافت به طبعم چو آیۀ تنزیل چه شعر نغز و لطیفی، سزد که از این بیت شود دو مصرع ترجیع بند من تکمیل «سلام خالق منان سلام جبرائیل سلام شاه شهیدان به مسلم ابن عقیل» زهی به مسلم و ایمان و عشق و ایثارش که چشم دوخته عیسی به چوبۀ دارش دو دست بسته به بازار کوفه می بینم هزار یوسف مصری اسیر بازارش اگر چه در دل شب سر نهاد بر دیوار بود تمامی خلقت به ظل دیوارش دمی گریست برای حسین دیدۀ او که سیدالشهدا خنده زد به رخسارش کسی که طاعت او طوع گردن ملک است کنار کوچه، شب تیره، طوعه شد یارش ز سیّدالشّهدا لحظه ای نشد غافل گواه من شب تاریک و چشم بیدارش نه بر محمّد خود داشت غم نه ابراهیم نه بیم داشت ز فردا و آخر کارش هماره دیدۀ او می گریست بر زینب که می زنند در این شهر، سنگ بسیارش خدا کند که به دامان مسجد کوفه گلاب اشک فشانم به پای زوّارش «سلام خالق منان سلام جبرائیل سلام شاه شهیدان به مسلم ابن عقیل» گلوی تشنه چو جا بر فراز بام گرفت به زیر تیغ ز دست رسول، جام گرفت سلام داد، ولی ظهر روز عاشورا ز سیّدالشّهدا پاسخ سلام گرفت هنوز واقعۀ کربلا نیامده بود که او اجازۀ جانبازی از امام گرفت شهادت شهدای قیام عاشورا ز خون مسلم از آغاز انسجام گرفت درود ما به قیام حسینی اش بادا که نسل خون و شرف درس از این قیام گرفت «سلام خالق منان سلام جبرائیل سلام شاه شهیدان به مسلم ابن عقیل» امیر کوفه که یک آسمان جلالت داشت ندانم از چه به صورت غبار غربت داشت به کوفه وارث یک کربلا مصیبت بود کسی که در دل خود یک جهان محبّت داشت درون خانۀ هانی نکشت دشمن را ز بس وفا و جوانمردی و مروّت داشت نهان ز مردم کوفه لبش به هم می خورد در آن سیاهی شب با حسین صحبت داشت ز خردسالی خود در مدینه چون عباس به سیّدالشّهدا الفت و ارادت داشت از آن زمان که به دوش عقیل جایش بود همیشه یوسف زهرا به او عنایت داشت قسم به حال خوش آخرین نماز شبش نماز با او، او با نماز الفت داشت میان آن همه دشمن گریست بهر حسین به اشک او قسم، او گریۀ ولایت داشت کنار تربت او می شنید گوش دلم دو مصرعی که به حق یک جهان ملاحت داشت «سلام خالق منان سلام جبرائیل سلام شاه شهیدان به مسلم ابن عقیل" چو خواست تر شود از آب، کام عطشانش برون ز دُرج دهان ریخت دُّر دندانش سخن ز حنجر خشک حسین می‌گوید دهان غرقه به خون و گلوی عطشانش کشیده شد بدن بی سرش به خاک زمین تو گوئی آنکه ندانست کس مسلمانش پس از گذشت زمان ها به گوش جان همه رسد ز خانه طوعه صدای قرآنش روا نبود که با دست کفر کشته شود کسی که ثانی عباس بود ایمانش قسم به فاطمه هرگز نمی‌رود نومید کسی که دست توسل زند به دامانش «سلام خالق منان سلام جبرائیل سلام شاه شهیدان به مسلم ابن عقیل» قسم به آن شب و آن رازهای پنهانی قسم به چشم تو هنگام اشک افشانی قسم به همت و ایثار و غیرت طوعه قسم به عزم تو و رادمردی هانی قسم به خون گلوی دو ماه پارۀ تو به اشک نیمه شب آن دو طفل زندانی تو روی بام و دو طفلت کنار شط فرات غریب تر ز شهیدان شدید قربانی جسارتی که پس از مرگ شد به پیکر تو روا نبود به جسم یهود و نصرانی بریدن سر مهمان و دعوی اسلام هزار مرتبه نفرین بر این مسلمانی چه می شود که به قبر تو و دو فرزندت کنم به اشک دو چشمم گلاب افشانی هماره تا که سخن بر لب است (میثم) را به این دو مصرع زیبا کند ثناخوانی «سلام خالق منان سلام جبرائیل سلام شاه شهیدان به مسلم ابن عقیل» 🔸شاعر: ╭┅──────——————─ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️ ╰┅────────—————
سفیر مملکت دلبرم مرا بکُشید بجای دلبر مه پیکرم مرا بکُشید بجرم غیرت اگر قطعه قطعه ام بکنید بجان بلای جهان میخرم مرا بکُشید یزید حکم قتالم نوشته مرگش باد فدای مکتب پیغمبرم مرا بکُشید من و شکستن پیمان عاشقی، هیهات به خاندان علی نوکرم مرا بکُشید در این محاربه مسلم کجا و مرگ کجا که پیش مرگ علی اصغرم مرا بکُشید شما که تیغ به کشتار عاشقان بستید کنون من از همه عاشقترم مرا بکُشید حسین فاطمه تحسین کند مرامم را اگر به نیزه ببیند سرم مرا بکُشید خوشم که سیف بنی هاشمم لقب دادند که داده شیر شرف مادرم مرا بکُشید مقام قدس ابوالفضل برتر است از من غبار مقدم آن سرورم مرا بکُشید به من گریسته قبل از ولادتم طاها چو مرغ سوی جنان میپرم مرا بکُشید غریب شهر بلا قاصد تولّایم جدا کنید سر از پیکرم مرا بکُشید منافقان که به دل کینه علی دارید من آن غلام در حیدرم مرا بکُشید قسم به دوست مرا خوفی از شهادت نیست کجاست مرگ دهد ساغرم مرا بکُشید عطش بریده امانم ولی نخواهم آب چرا که مشتری کوثرم مرا بکُشید علی الصّباح امامم به کوفه می آید به زیر پای همان رهبرم مرا بکُشید 🔸شاعر: ╭┅──────——————─ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️ ╰┅────────—————
آه، بدجور مرا کوفه به هم ریخت حسین همه ی شهر به یکباره سرم ریخت حسین باورم نیست که آواره شدم در این شهر نیست پنهان ز تو، بیچاره شدم در این شهر تو نبودی که ببینی چه شبی سر کردم تا سحر گریه به تنهایی حیدر کردم باورم نیست که آواره ی صحرا شده ای باورم نیست که تو یکه و تنها شده ای کاش اینجا نرسی، کوفه پر از نیرنگ است کوچه هاشان همگی مثل مدینه تنگ است رفته از کف همه تاب و توانم چه کنم نامه دادم که بیا، دل نگرانم چه کنم نگرانم نکند زینبت اینجا برسد تو نباشی و خودش بی کس و تنها برسد چقدَر نقشه شوم است که در سر دارند نکند دخترکان معجر نو بر دارند وعده زیور و خلخال به هم می دادند وعده غارت گودال به هم می دادند نگرانم چه کنم، پیرهنت را بردار آه آقای غریبم کفنت را بردار چند تا مشک پر از آب بیاور حتما آه لب تشنه شدم، آب ندادند به من کوفه در فکر اسیرند چه بد خواهد شد خیزران دست بگیرند چه بد خواهد شد کوفه از قهقه ی حرمله ها سرمست است کمر قتلِ غریبانه ی مهمان بسته است 🔸شاعر: ╭┅──────——————─ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️ ╰┅────────—————
ای که به غربتِ شب بر من تویی ستاره از من به سر دویدن از تو به یک اشاره جان من و دوطفلم نذر تو باد صد بار یک‌ دم اگر ببیند مسلم تو را دوباره قصابهای کوفه چون فصلِ عید قربان آورده اند انگار بر جسم من قناره این چشمها که دیدم خشکیده از محبت بر جان اصغرت کن فکری به راه چاره این دستها به غارت بران چو تیغشان است از گوش دخترانت بردار گوشواره ترسم از آن دمی که بر خاک چون فتادی قاتل کشد چو خنجر زهرا کند نظاره 🔸شاعر: ╭┅──────——————─ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️ ╰┅────────—————
پسرفاطمه افتاده ز پا یاور تو پیکرم باد به قربان سر و پیکر تو با تو اینقدر بگویم که دگر کوفه میا می زند موج؛دورویی،نشود باور تو کوچه هایش چقَدَر مثل مدینه تنگ است بود ذکر لب من نام خوش مادر تو جان زینب تو میا کاش ز ره برگردی بیم دارم به اسارت برود خواهر تو بعد تو نیّت این کوفی بی دین این است که بریزند به خیمه به سرِ دختر تو مثل تسبیح که پاره شود ازهم آقا ترسم آن است بریزد به زمین اکبر تو قصد دارند بخندند به زانو زدنت قصدشان است ببینند دوچشم تر تو خولی از بهر سرت نقشه کشیده برگرد قصد دارد که به خورجین بگذارد سر تو 🔸شاعر: ╭┅──────——————─ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️ ╰┅────────—————
نکرده است به عهدش کسی وفا مسلم رسیده ای به سرانجام ماجرا مسلم علی ندیده وفا از اهالی این شهر نشسته ای به امید وفا چرا مسلم؟ نماز مغرب اگر صدهزارتا باشند دوباره یک نفری موقع عشا مسلم دوچشم مردم این شهر کور خواهد شد اگر اشاره کند برقی از طلا مسلم ببین که مردتر از مردهاست پیرزنی امید نیست به این قوم بی حیا مسلم شب نجات تو از دست شبه مردان است هزار شکر که دیگر شدی رها مسلم نمانده راهی و تو بی پناهی و باید فقط بلند کنی دست بر دعا مسلم رسیده ای به سرانجام و حیله ی کوفی ببین خیال تو را برده تا کجا مسلم اگر چه از سر دارالإماره می افتی سرت نمی رود اما به نیزه ها مسلم هزار شکر خدا را دگر نمی ماند تن تو روی زمین زیر دست و پا مسلم ولی قرار شده تشنه لب شهید شوی به احترام لب شاه کربلا مسلم 🔸شاعر: _________________________ ╭┅──────——————─ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️ ╰┅────────—————
هواى وصل تو ما را کشانده تا اینجا کریم شهر گدا را کشیده تا اینجا ز بسکه دست گرفتى همین بزرگى تو گداى بى سر و پا را کشیده تا اینجا همینکه گفت گنهکار یا کریم العفو دل شکسته خدا را کشیده تا اینجا شمیم پیرهن یوسف اید از عرفات صداى روضه شما را کشیده تا اینجا یقین کنم که تا دسته ها به راه افتاد نواى ما شهدا را کشیده تا اینجا حسین گفتن ما مسلمیه هر سال نسیم کرب و بلا را کشید تا اینجا صداى پاى محرم به گوش مى آید حسین قافله ها را کشیده تا اینجا بنى گفتن یک مادرى شب جمعه چقدر اهل بکا را کشیده تا اینجا سخن ز موى پریشان زینب کبرى امام صاحب عزا را کشیده تا اینجا به یار نیزه سوارش به گریه زینب گفت کمند زلف تو ما را کشیده تا اینجا ز روى بام کسى ناله زد حسین ببخش که نامه هام شما را کشیده تا اینجا عزیز من نگرانم دلم چه بى تاب است دگر زمانۀ آوارگى ارباب است 🔸شاعر: ______________________________ ╭┅──────——————─ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️ ╰┅────────—————
در کوچه وقتی سنگها بر صورتم خورد خیلی برای خواهر تو گریه کردم درازدحام کوچه های کوفه ، یادِ اهل وعیالِ مضطر تو گریه کردم تا مادران را در بر اطفال دیدم یاد رباب و اصغر تو گریه کردم وقت اذان ظهر دلتنگ تو بودم یاد اذان اکبر تو گریه کردم گفتم به طوعه که نرو در پشت ان در با روضه های مادر تو گریه کردم تا کاخ ان ملعون مرا با زجر بردند مردانه پای دختر تو گریه کردم در زیر لب گفتم به قربان سر تو از بام اینجا بر سرِ تو گریه کردم اینجا میا که آب هم فکر لبت نیست لب تشنه یاد حنجر تو گریه کردم 🔸شاعر: _________________________ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️ ╰┅────────————
عشق تو کوچه‌گرد کرد مرا این منِ از همیشه تنهاتر در غمت ای غم تو عاشق‌سوز! چشم من کاش هرچه دریاتر شهر در انتظار رؤیت توست همه از روی بام چشم‌به‌راه چون قرار است ماه من روزی باشی از روی نیزه پیداتر شهر در انتظار رؤیت توست همه آمادۀ پذیرایی همۀ شهر حاضرند ولی بام‌ها سنگ‌ها، مهیاتر چه کند کاروان اگر کوفه...؟ چه کند کاروان اگر در شام...؟ این همه پرسشِ بدون جواب و یکی از یکی معماتر می‌شود دید هر کجا حتی بین این کاسه‌آب، عکس تو را با لب خشک می‌شود حالا آخر قصه‌ام چه زیباتر 🔸شاعر: _________________________ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️ ╰┅────────————
آهش زمین کوفه را غم بار می کرد از فرط غربت تکیه بر دیوار می کرد _ شرمنده بود و خسته بود و دل شکسته بهر کسی گوئی دعا بسیار میکرد _ نامردی و نیرنگ شهر کوفیان را در غربت پس کوچه ها اقرار میکرد _ دلواپسی در دیده گانش موج میزد با نا امیدی زیر لب تکرار میکرد _ کوفه نیا ،کوفه نیا امروز در شهر با هر که حرفت را زدم انکار میکرد _ کوفه نیا من با دو چشم خویش دیدم آهنگرش هم روز و هم شب کار میکرد _ بازار تیر و تیغ و نیزه داغ داغ است هرکس برای کشتنت انبار میکرد _ آنکه برایت نامه ها میداد دیروز امروز بر قتل شما اصرار میکرد _ آقا نیا در کوفه تو یاری نداری دشمن فقط داری هواداری نداری _ پیر و جوان این جماعت بی وفایند عبد زن و فرزند و یه کیسه طلایند _ دیروز مشتاق وصال یار بودند امروز هم پیمانه با اهل زنایند _ کوفه نیا این قوم قصد جنگ دارند در انتظار کشتن طفل شمایند _ اهل حرم را باز گردان اهل این شهر در فکر غارت کردن خلخال هایند _ من از سر بازار ها فهمیدم اینها پایش بیفتد بی حیای بی حیایند _ 🔸شاعر: _________________________ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️ ╰┅────────————
سلام ما به حسین و سفیر عطشانش که در اطاعت جانان، گذشت از جانش به آن غریب‌ترین سربه‌دار وادی عشق به «مسلم بن عقیل» و دو نور چشمانش به عزم شب شکن و همّت علی‌وارش به صبر و قوّت قلب و شکوهِ ایمانش... میان معرکه، چون کوه محکم و نستوه ستاده در بَرِ اهریمنان به کف جانش تمام شهر پر از دشمن است و می‌بارد نفاق و فتنه ز بارو و بام و ایوانش در آستان مُحرّم، به خاک و خون غلتید منای کوفه ببینید و عید قربانش طلایه‌دار بزرگ قیام عاشورا فدای نهضت سرخِ حسین شد، جانش 🔸شاعر: _________________________ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️ ╰┅────────————
طلوع کرده شفق در نگاه شعله‌ورت اسیر چشم تو باران، نسیم در به درت تو از کدام لبِ تشنه قصه می‌خوانی؟ که رودهای جهان گشته‌اند همسفرت چه بر تو رفت در آن لحظه‌ای که فهمیدی از آب و رنگ خیانت پُر است دور و برت... چه داغ‌ها که دلت را پر از شرر کردند چه زخم‌های عمیقی که مانده بر جگرت نه آسمان که شبی بی‌ستاره و تاریک که تکه ابر سیاهی‌ست در نگاه ترت تو را چنان که تویی هیچ‌کس نخواهد بود اگر جدا شود از تن هزار بار سرت 🔸شاعر: _________________________ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️ ╰┅────────————
از کعبه رو به کرببلا می‌کند حسین وآنجا دوباره کعبه بنا می‌کند حسین ـ گر ساخته است خانه‌اى از سنگ و گل، خلیل آن جا بنا ز خون خدا می‌کند حسین ـ روزى که حاجیان به حرم روى می‌نهند پشت از حریم کعبه چرا می‌کند؟ حسین ـ آن حجّ ناتمام که بر عمره شد بدل اتمام آن به دشت بلا می‌کند حسین ـ آنجا وقوف در عرفات ار نکرده است فریاد معرفت همه جا می‌کند حسین ـ آنجا اگر که فرصت قربانیاش نبود اینجا هر آن چه هست، فدا می‌کند حسین ـ آنجا که سعى بین صفا در دویدن است این جا به قتلگاه، صفا می‌کند حسین ـ آنجا حنا حرام بُوَد بهر حاجیان اینجا ز خون خویش حنا می‌کند حسین ـ وقتى به خیمه‌گاه رود از پى وداع اینجا دوباره حجّ نسا می‌کند حسین ـ بعد از هزار سال به همراه حاجیان هر سال رو به سوى منا می‌کند حسین ـ از چار سوى کعبه ز گل‌دسته‌ها هنوز هر صبح و ظهر و شام ندا می‌کند حسین ـ بشنو دعاىِ در عرفاتش که بنگرى با سوز دل هنوز دعا می‌کند حسین ـ سر داده است و حکم شفاعت گرفته است بر وعدهاى که داده، وفا می‌کند حسین ـ در اوج منزلت که «مؤیّد»! از آن اوست گاهى نگاه سوى گدا می‌کند حسین هشتم ذی الحجه سال ۶۰ هجری روزی مهم در تاریخ اسلام است چرا که در این روز امام حسین(ع) پس از انجام اعمال عمره مکه را بسوی عراق ترک کردند و قیام حسینی آغاز شد. 🔸شاعر: _________________________ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️ ╰┅────────————
پایش امضا زدند خیلی زود نامه را تا زدند خیلی زود نامه را تا نکرده در واقع کوفیان جا زدند خیلی زود آستین های قتل مهمان را ظهر بالا زدند خیلی زود دیر نارو به فکرشان آمد دیر… اما زدند خیلی زود اول عازم شدند خیلی زود بعد نادم شدند خیلی زود باغ داران کوفه هم آن شب سکّه لازم شدند خیلی زود مثل قاضی شُریح, مثل شمر همه عالِم شدند خیلی زود همه ی دارها خریدارِ سرِ مسلم شدند خیلی زود پس پریشان شدند خیلی زود بس پشیمان شدند خیلی زود پیش هفتاد و دو نفر کافر پس مسلمان شدند خیلی زود نامه داران کوفه ظهرِ دهم نیزه داران شدند خیلی زود قاریان وای باعث قتلِ خود قرآن شدند خیلی زود اسب, خونْ یال, رفت خیلی دیر با پر و بال رفت خیلی دیر شمر آماده گشت خیلی زود توی گودال رفت خیلی دیر با حساب دو ساعت و اندی زینب از حال رفت خیلی دیر درخودش گیر کرد خیلی دیر کوفه تغییر کرد خیلی دیر حلق اصغر بدون شک از آب تیر را سیر کرد خیلی دیر با حساب رقیه, داغ حسین عمه را پیر کرد خیلی دیر وَ عمو زود رفت خیلی زود وَ عمو دیر کرد خیلی دیر آفتاب سر حسین تو را نیزه تفسیر کرد خیلی دیر 🔸شاعر: _________________________ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️ ╰┅────────————
🏴 اشعار ======================= خِیری نبود اینجا به غیر از بی وفایی بر هر دری میشد زدم ، تا  تو نیایی در کوچه ها پای غم تو سنگ خوردم غصه چقدر از کوچه های تنگ خوردم این آسمان شهر کوفه بی ستارست دستان خالی در خیال گوشوارست طوعه پناهم داد تا از پا نیفتم در خانه اش تا صبح جز یارب نگفتم در خانه ی او غیرِ نور اصلا ندیدم نان داد  اما  من تنور  اصلا ندیدم گفتم به طوعه که به پشت در نیاید یک زن میان اینهمه لشگر نیاید پشت دری گفتم، مدینه یادم امد آن روضه ی مسمارو سینه یادم آمد هرچند اینجا جز به گریه سر نکردم هرچند آخر لب ز آبی تر نکردم تنهای تنها  پای عشقت ایستادم درس وفاداری به اهل کوفه دادم از من بیفتد  سر  زتو  یک ‌پَر نیفتد مسلم بمیرد  معجری از سر نیفتد از بام می افتم به تاب و تب نیفتی تو پیش چشم خواهرت زینب نیفتی جانان من از غم خبر داری نداری زینب کجا و کوفه و ناقه سواری من غصه دارم غصه طفل حسن را من دیدم اینجا نعل بر مرکب زدن را 🔸شاعر: =========================== https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️ ╰┅────────————
🏴 اشعار =======================  شانه‌های زخمی‌اش را هیچ‌کس باور نداشت  بار غربت را کسی از روی دوشش بر نداشت  در نگاهش کوفه کوفه غربت و دلواپسی  عابر دلخسته جز تنهائیش یاور نداشت  بام‌های خانه‌های مردم بیعت‌فروش  وقت استقبال از او جز سنگ و خاکستر نداشت  می‌چکید از مشک‌هاشان جرعه‌جرعه تشنگی  نخل‌هاشان میوه‌ای جز نیزه و خنجر نداشت  سنگ‌ها کمتر به پیشانی او پا می‌زدند  نسبتی نزدیک اگر با حضرت حیدر نداشت  روی گلگون و لبی پر خون و چشمانی کبود  سرنوشتی بین نامردان از این بهتر نداشت  سر سپردن در مسیر سربلندی سیره‌اش  جز شهادت آرزوی دیگری در سر نداشت  دخترش با دیدن بازارهای کوفه گفت  خوب شد بابای من در دست انگشتر نداشت  🔸شاعر: ====================== https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️ ╰┅────────————
🏴 اشعار =======================  شانه‌های زخمی‌اش را هیچ‌کس باور نداشت  بار غربت را کسی از روی دوشش بر نداشت  در نگاهش کوفه کوفه غربت و دلواپسی  عابر دلخسته جز تنهائیش یاور نداشت  بام‌های خانه‌های مردم بیعت‌فروش  وقت استقبال از او جز سنگ و خاکستر نداشت  می‌چکید از مشک‌هاشان جرعه‌جرعه تشنگی  نخل‌هاشان میوه‌ای جز نیزه و خنجر نداشت  سنگ‌ها کمتر به پیشانی او پا می‌زدند  نسبتی نزدیک اگر با حضرت حیدر نداشت  روی گلگون و لبی پر خون و چشمانی کبود  سرنوشتی بین نامردان از این بهتر نداشت  سر سپردن در مسیر سربلندی سیره‌اش  جز شهادت آرزوی دیگری در سر نداشت  دخترش با دیدن بازارهای کوفه گفت  خوب شد بابای من در دست انگشتر نداشت  🔸شاعر: ====================== https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️ ╰┅────────————
🏴 اشعار ======================= به شهر کوفه غریبم من و پناه ندارم به غیر دربه‌دری‌ها پناهگاه ندارم شب گذشته به هر خانه جای بود مرا، لیک به هیچ خانه در این شام تیره راه ندارم ز خستگی‌ست به دیوار طوعه تکیه زدم من و گرنه جز به خداوند تکیه‌گاه ندارم کِشَند جانب دارالاماره با چه گناهم عزیز فاطمه جز عشق تو گناه ندارم به زیر تیغم و بالای بام وقت شهادت حسین از تو جز امید یک نگاه ندارم به راه عشق تو سر می‌دهم که وای به حالم اگر که حرمت عشق تو را نگاه ندارم به اشتباه سوی کوفه خواندمت که بیایی دریغ مهلت جبران اشتباه ندارم غم تو کرده سیه روز من که در همه عمرم قسم به خال تو یک نقطۀ سیاه ندارم سلام بر تو دهم لیک با زبان اشارت نگاه من به تو و طاقت نگاه ندارم... 🔸شاعر: ====================== https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️ ╰┅────────————
🏴 اشعار ======================= کارش میان معرکه بالا گرفته بود شمشیر را به شیوهٔ مولا گرفته بود تنها میان مردم بیعت‌فروش شهر انبوه کینه دور و برش را گرفته بود دلواپس غریبیِ امروز خود نبود اما دلش به خاطر فردا گرفته بود دیدی که از ارادت دیرینهٔ حسین یک کوفه زخم در بدنش جا گرفته بود با سنگ، پای بیعت او مهر می‌زدند باور نكرد... از همه امضا گرفته بود این شهر خواب بود و ندانست قدر او هر شب برای مردمش اِحیا گرفته بود جرمش چه بود؟ نسبت نزدیک با علی آن شعله‌ها برای همین پا گرفته بود 🔸شاعر: ===================== https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️ ╰┅────────————
🏴 اشعار ======================= مسلمت دارد به روی دار، خیلی حرفها کار من را کرده اینجا زار، خیلی حرفها دست من بسته، لب من زخم و چشمم تار شد کُشت من را موقع افطار، خیلی حرفها مادرت زهرا...علی... آتش... نه آقاجان ببخش جا ندارد که شود تکرار، خیلی حرفها کوفیان پای سر تو نرخ تعیین کرده اند پخش شد در کوچه و بازار، خیلی حرفها با سه شعبه حرمله آید به جنگ اصغرت گشته آقا گفتنش دشوار، خیلی حرفها می خورد زینب زمین در کوچه های تنگ شهر می زند با من در و دیوار، خیلی حرفها دخترت اینجا غریبی می کند دق می کند دخترت را می دهد آزار، خیلی حرفها حرف معجر، گوشواره، پوشیه، خلخال شد از تو پنهان مانده است انگار، خیلی حرفها 🔸شاعر: =========================== https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️ ╰┅────────————
🏴 اشعار ======================= شبیه بغض علی شد صدای من برگرد به رنگ خون شده این گریه های من برگرد به دانه دانه تسبیح پاره ام آقا میا به کوفه حسین شد دعای من برگرد خدا به داد دل بچه های تو برسد فدای اصغر تو بچه های من برگرد غریبه ها همه دورم زدند در کوفه از این مسیر بیا آشنای من برگرد عصای پیری خود رامیاوری اینجا که اهل کوفه شکسته عصای من برگرد جواب حرمله و شمر را خودم بدهم بزن نیامدنت را به پای من برگرد برای غارت تو نقشه میکشند نیا ببین که رفته به غارت عبای من برگرد میا بخاطر زینب تو باز کن گره از طناب بسته به این دست و پای من برگرد 🔸شاعر: =========================== https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️ ╰┅────────————
🏴 اشعار _______________________ ای در اندیشه‌ات هوای حسین ای که در کوفه‌ای صدای حسین از تمام جهان گذر کردی از همه ماسوا سوای حسین بعد ساقی تشنگان هستی صاحب پرچم و لوای حسین بچه های بزرگ و کوچک تو همه قربان بچه های حسین تو اسیری فدای خواهر او بی کس و خسته‌ای فدای حسین با غریبی خویش خرسندی هست اگر غربتت رضای حسین گیسوان تو بر سر نیزه اولین پرچم عزای حسین خبر توست اول مقتل مقتل توست مبتدای حسین خیر پیش و خدا نگهدارت بود پشت سرت دعای حسین نامه دادی بیا، نیاید کاش بعد تو چیست ماجرای حسین با زنان سوی کوفه می‌آید بود در گوش تو ندای حسین مردمانی که پیش از این بودند در همین کوچه ها گدای حسین حال دنبال غارتش هستند نقشه دارند اگر برای حسین پی خلخال دختران هستند گرچه هستند آشنای حسین همه که سیم و زر نمیخواهند عده ای را هدف عبای حسین سنگ و شمشیر و نیزه ‌می‌بارد کوفه‌ی‌ توست کربلای حسین دوره ات کرده اند وحشی ها آمده بر سرت بلای حسین با تو تمرین ذبح میکردند مُثله ات کرده‌اند جای حسین به قفای تو خورد تا شمشیر گفتی ای وای از قفای حسین از سر بام تا زمین خوردی بند بند تو گفت وای حسین پ‌ن: شاعر به ایراد قافیه‌ی بیت آخر واقف است 🔸شاعر: ____________________________ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️ ╰┅────────————
🏴 اشعار ___ خسته‌ام خسته در این شهرِ مسلمان کُشها میهمانم به مهمانیِ مهمان کُشها من دعا کرده‌ام اما به اجابت نرسید هِی نوشتم که نیا  حیف جوابت نرسید فکرِ آوارگی‌ات بُرده توانم  چه‌کنم آه ؛ شرمنده‌ترین مردِ جهانم  چه‌کنم یک نفر نیست که گیرد پَرِ طفلانِ مرا روی دامان بگذارد سرِ طفلانِ مرا هیچ‌کس نیست که بر این سه نفر جا بدهد لااقل کاسه‌ی آبی به لبِ ما بدهد خواب دیدم نفَسِ خواهرشان خواهد رفت بعدِ من بر لبِ آبی سرشان خواهد رفت کاش از دور نبینند  به  دام اُفتادم دست بسته  پُرِ خون از لبِ بام اُفتادم کاش با باد در این لحظه که سرگردانم رویِ دروازه نبینند که آویزانم همه‌ی اهل و عیالم به فدایت برگرد بچه‌هایم شود آواره به جایت برگرد آنقدر فکرِ تو هستم که بهم ریخته‌ام پای قنّاره ببین زیر قدم ریخته‌ام خواستم نامه نویسم که بمان حیف نشد یا صدایم برسد  گریه‌کنان حیف نشد نامه با اشک نوشتم  بفرستم   دیدم بِینِ راهی و تو را نیست نشان  حیف نشد رفته‌ام خانه به خانه زده‌ام رو ، شاید که بمانند سرِ بیعتشان حیف نشد آمدم داد زنم حرمله با شمر رسید خنجری آمده با تیر و کمان حیف نشد کاش می‌گفتم از اول که در این حلقه‌ی چشم دخترانِ تو ندارند امان حیف نشد نفَسم بُرد  زمین خوردم و گفتم  گویم می‌زند از نفَسَت خون فوران حیف نشد تیغ را بر لبِ من زد که نگویم برگرد چکمه‌ای بر لبم آمد که نگویم برگرد به دهانم زد و دندان مرا ریخت بهم یادِ طفلِ تو گریبانِ مرا  ریخت بهم شعله از بام سرم ریخت سرم را سوزاند ناسزا گفت حرامی  جگرم را سوزند ناسزا گفت و دلم  گفت امان از زینب مُسلم‌ات زیرِ قدم  گفت امان از زینب وای از زینب اگر شهر به حالت خندد آنکه خندید به حالم به عیالت خندد ای پریشانِ غمت مویِ سرِ دخترکم جای من دست بکش رویِ سرِ دخترکم 🔸شاعر: https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️ ╰┅────────————