eitaa logo
🌱درگاه شاعران روضه نشینان🌱
2.2هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
386 ویدیو
67 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
لب باز می کند غزل این بار با حسین دارد به لب سروده ی زیبای یا حسین با چشم دل به سمت حرم می کند نگاه داده به او اجازه ی تا کربلا حسین می خواهد این سروده شود گرد راه دوست شاید کند به لطف بر آن اعتنا حسین از آب و از عطش ننویسد که دیده است جان داده است بر سر ادرک اخا حسین در این سروده، راه رسیده به روشنی داده به دست شاعرش آیینه را حسین از بیت بعد شعر عطش نوش می شود او را اگر دگر ننماید رها حسین خط می خورد ز مصرع بعدی سروده گو چون می زند تمام بشر را صلا حسین آیینه صحیفه ی زهرا که باز شد با آن صحیفه کرد حرم را بنا حسین از سر گذشته است و به دل ها گرفته جای بوده برای اهل نظر آشنا حسین گاهی نشست بر سر دوش رسول نور گاهی گرفت جا به حریم کسا حسین تنها نه نور عرش برین بود، در زمین شد نور چشم سلسله ی انبیا حسین پیمانه الست به دستش گرفته بود می زد مدام جرعه ی قالوا بلی حسین صلح حسن زمینه ی خوبی به دست داد با مجبتی(ع) رسید به این نینوا حسین ایثار جان و هستی و فرزند عاشقی است عشق است این که کرد خودش را فدا حسبن می برد اکبر از همگی دل که دل برید از این جوان آیت حسن القضا حسین تیغ دعای حضرت سجاد تیز شد وقتی به نیزه داد سر والضحی حسین افشاند ذره های وجودش به خاک تف این گونه کرد حضرت حق را رضا حسین می سوخت شرحه شرحه و از آب می گذشت لب بر نداشت از لب جام بلا حسین سر داد و درس داد و هدف را درست دید بود آشنا به راه خود از ابتدا حسین در عصرگاه روز دهم قطعه قطعه خواند تصنیف عشقبازی و سعی و صفا حسین با واژه های شسته شنیدم یکی نوشت خود می دهد به‌ قبه جواب دعا حسین زینب درست دید جمیل و جمال دوست چون داده بود آینه ها را جلا حسین با این ردیف شعر به باران نشسته است امضا زده به پای همین روضه ها حسین 🔸شاعر: ╭┅──────——————─ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️ ╰┅────────—————
من دلم پیش تو هست این جا زمینگیرم نکن دختری بابایی ام، با دوری ات پیرم نکن با نگاهم می زنم آتش به جان کاروان آتشی هستم، به جان عمه، تکثیرم نکن بر روی نی تا سلامت می کنم بر خود نیپچ دوری از این اشک های غرق تاثیرم نکن من به جان کندن دل از گلبوسه هایت کنده ام رخ نپوشان از من و از جان خود سیرم نکن با همین خاری که در پایم شکسته، آمدم صحبتی از دیر کردن یا ز تاخیرم نکن خواب را پس می زنم خوابم شده بیداری ام غرق رویای توام با خواب تعبیرم نکن زیر باران نگاه عمه جاری می شوم فکر سیلاب بر این گونه سرازیرم نکن‌ قول دادم شام را ویران کنم با ناله ام شانه ام بفشار اما بیش از این شیرم نکن با غزالت همسفر بودی تشکر می کنم باش صیادم ولی درگیر نخجیرم کن آبرویت را نبردم، عمه جانم شاهد است آیه ات بودم به جز با عشق تفسیرم نکن گفته اند الحمدلله می شوی مهمان من تا در این جایی پدر، با اشک درگیرم نکن دست و بالم بسته، با جانم پذیرایت شدم جز نگاه مهر بر این عذر تقصیرم نکن از تمام عمر من یک تار مویی مانده است شک به طرح و نقشه و پایان تدبیرم نکن کم ندارم در شهادت از برادرهای خود کشته میدان عشقم فکر تطهیرم نکن مثل عموجان اباالفضلم شدم مشکل گشا زائرم بودی؛ به چشم طفل تصویرم نکن کودکی نام آورم، دیوان عشقم خواندنی ست شعر عاشورایی ام، بی اشک تحریرم نکن 🔸شاعر: ___________________ ╭┅──────——————─ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️ ╰┅────────—————
دوریم و از این دور نمودیم سلام با عشق تو هم پیاله ایم این ایام با قافله ی زائر تو همراهیم حتی به رکوع و سجده و ذکر و قیام هر چند که روضه های ما تکراریست این روضه، ولی نشانه ی بیداری ست همراه شما در اربعین می سوزیم در نوحه ی ما قافله ی غم جاری ست گفتیم حسین و بارمان را بستیم با موکب اربعنینیان همدستیم ما خانه نشین شدیم، اما هرگز آن جام بلای عشق را نشکستیم در خانه نشسته، حال خوبی داریم با یاد حرم تمام شب بیداریم در سینه امان شور زیارت نامه است داریم در اربعین تو می باریم همراهی اشک دیده داری یا نه یا همسفری تو با دل دیوانه مهمانی اربعین که یادت مانده ؟ یک چای و یک زیارت صبحانه کن رخت عزای اربعین را بر تن باران برسان ز دیدگان بر دامن یا قول بده که پیش چشمت باشم یا زمزمه کن رباعی نارس من 🔸شاعر: ╭┅──────——————─ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️ ╰┅────────—————
امشب چه لطیف است صدای سخن آب شیرین به غزل گوش دهد حضرت مهتاب . تا حس شود آواز دل انگیز طلوعش بیرون شده از دایره ی پنجره ها خواب در طول مسیری که قرار است بیاید اسفند به رقص آمده، با آینه و آب پر آمد و رفت است کویر سر راهش سرشار فرشته است شب خانه و سرداب بالاتر از این کوچه، هوا پر شده از یاس با عطر خوشش چشمه ی هستی شده سیراب تعبیر قشنگی است. بهشتی شده این خاک هستی همه تصویر شده با قلمی ناب بر شانه ی آرام سحر می رسد این بار دستی که دهد گیسوی این سلسه را تاب تحریر لطیفی است به روی لب بلبل در دست بهار است گل و باده و مضراب این خانه هوایی شده و در جریان است سجاده به دست آمده در دامن محراب . با این که ستاره است خودش منشاء نور است خورشید پس از دیدن رویش شده بی تاب او سایه ندارد ولی آن گونه که گفتند پلکی زده گردیده زمین زنده و شاداب با حسن شکسته است و دل سنگ مدائن آتشکده دل داده به این شیوه و آداب امروز به انگیزه ی یک شعر صمیمی آهسته گذر کرده ام از شیوه ی سهراب لطفی است که گل کرده کویر سخن من چیدم سحر از باغ حرا این غزل ناب 🔸شاعر: _______________________________ ╭┅──────——————─ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️ ╰┅────────—————
حالا زمان رسیده به فصل معطرش می خواهد او نشان بدهد روی دیگرش دستان باغ پر شده از نوبرانه ها حال خوشی ست حال درختان پربرش روح القدس رسیده، پیامش مبارک است می چرخد و به باغ دهد جام ساغرش دارد به خلق می دهد این چشم روشنی نازد زمین، به خاطر کحل الجواهرش ساقی در آمده به کفش، خمی از غدیر مستی فزاست جرعه ی سرریز ساغرش بیم خزان اگر چه نرفته ز فکر باغ هرچند این قضیه نماید مکدرش اما دلش خوش است که خورشید آمده گسترده است کوکبه ی ذره پرورش ماهی کنار حضرت خورشید روی پاست ماهی که آفتاب کشد دست بر سرش هنگامه ای به پا شده دور و بر غدیر خوانده رسول امت خود را به محضرش در زیر عرش فرش ندیده به مجمعی خورشید باشد همه پروانه در برش روشن شده که مجلس خورشید دیدنی ست حس می شود نشسته جهان در برابرش حال خوشی ست حال زمین و زمان و گل بگذر از این که خار نکرده ست باورش گل، باغ، سبزه، نور، نباشد به جز علی(ع) بالد به این وجود، خدا با پیمبرش یک مصرع از غدیر به شاعر حواله شد گم کرد دست و پای در این شعر دفترش شاعر نبود و جرعه زد و شاعرانه دید احمد(ع) گرفته ساعد دست برادرش دریافت عرشی اند دو دستی که با هم اند دست ولی ست زینت دست پیمبرش خورشید بی زوال رسیده به اوج خود می خواهد انتخاب کند سایه گسترش بوی گل محمدی آکنده می شود رو کرده است خاک بلوغ مقدرش هر چند شد غزل قصیده این سروده ام باقی ست فرصتی صله بستانم از درش 🔸شاعر: _______________________________ ╭┅──────——————─ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️ ╰┅────────—————
چه شد، حتی کنارم با سر زانو نمی آید چرا دیگر صدای ندبه بانو نمی آید برایم سخت شد تنهایم و زهرا به امدادم به مسجد با پریشان کردن گیسو نمی آید نموده چادر آویزان و در بستر شده آرام به استقبالم از امروز رو در رو نمی آید قد خم، درد پهلو، زخم بازو، سینه ی مجروح صبوری تا کجا، یک خم بر آن ابرو نمی آید حسن بنشین و با بابا بگو از کوچه و سیلی چرا حرفی به لب های گل خوشبو نمی آید سر سجاده بنشسته، خدا بندگی، از او صدای گریه ی لبریز از یاهو نمی آید به خود زحمت نده فضه، بیا در خانه بانویت به این کوچه پس از این آب و این جارو نمی آید نفس بالا نیاید، بی نفس گرمی زهرایم نمی خواهم نفس، وقتی که با من، او نمی آید از آن روزی که پای گرگ ها در کوچه ام شد باز به این کوچه کسی با شیوه ی آهو نمی آید فدک شد غصب جای خود، به درد تو گرفتارم به کارم بی تو دیگر ، قدرت بازو نمی آید کمک کن تا گلاب از چشم گل هایت بگیرم باز رسول الله اگر از روضه ی مینو نمی آید رخ زردم ببین یاس کبود من، چرا حرفی از آن چه دیده ای، بر این لب حق گو نمی آید به قدرت واقفم، می خوانمت در هر نماز خود پریشانم که چون تو همدلی الگو نمی آید قلم در دست این مرثیه پردازت نمی چرخد شده در گیر خاموشی از او سوسو نمی آید 🔸شاعر: _______________________________ ╭┅──────——————─ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️ ╰┅────────—————