#حضرت_سکینه #مرثیه_حضرت_سکینه
امشبم را سحر نمیآید
خواب، در چشمِ تر نمیآید
مدحش از من که بر نمیآید
چون سکینه دگر نمیآید
دختر شاه...گوهر نایاب
بیقرینه... درست مثل رباب
روضه میخواند، روضه با احساس
روضهاش داشت عطر و بوی یاس
شرم یک مرد... روضهای حساس
وای از مشک پارهی عباس
روضهی دست و چشم و مشک عمو
روضهی قطرهقطره اشک عمو
روضهخوان چشمهای خود را بست
مادرش دست میزند بر دست
رأس اصغر به روی نیزه نشست
پای نیزه قد سکینه شکست
خواهر اصغر است حق دارد
به خدا خواهر است حق دارد
به روی ناقه خواند نافله را
دور ناقه شنید هلهله را
چه کند خندههای حرمله را
چشم دشمن به سوی قافله را
مثل یک مرد... مثل عمهی خود
صبر میکرد... مثل عمهی خود
قلبش از غصهها کباب شده
بعد سقا فقط عذاب شده
مثل او از خجالت آب شده
وارد مجلس شراب شده
خیزرانِ یزید پیرش کرد
حرف مردی پلید پیرش کرد
دختر بیقرینهی پدرش
روضهخوان مدینهی پدرش
همهجا شد سکینهی پدرش
یادش افتاده سینهی پدرش...
... زیر پای سوارها افتاد
روی گل، ردِ خارها افتاد
یادش افتاد آه آهِ حسین
غرق در خون همهسپاه حسین
بود یک نیزه تکیهگاه حسین
داد میزد که قتلگاهِ حسین...
... پر شد از خونِ زخمهای تنش
پر شد از تیر و نیزهها بدنش
وسط حجرهی محقر خود
چشم گریان... میان بستر خود
باز در لحظههای آخر خود
یادش افتاد داغِ خواهر خود
کنج ویرانه خواهرش جان داد
سر بابا برابرش... جان داد
🔸شاعران:
#علی_سپهری #محمدجواد_شیرازی
________________________________
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعرین روضه نشینان ☝️☝️☝️🌸
#حضرت_سکینه #مرثیه_حضرت_سکینه
ای دسته گل وحی به گلزار مدینه
قرآن حسین ابن علی بر روی سینه
بر عمۀ سادات همانند و قرینه
دریای کمالی و وقاری و سکینه
هم فرشنشین استی و هم عرش مقامی
همه عمه و هم خواهر و هم دختِ امامی
*
سر تا قدم آیینۀ پا تا سرِ زهرا
زهرا به تو بالد که تویی کوثرِ زهرا
هم کوثر زهرایی و هم دختر زهرا
با زینب کبرا شده هم سنگر زهرا
گردون شرف را ز ازل قائمهای تو
در شرم و حیا فاطمۀ فاطمهای تو
*
هنگام دعا مرغ سحر با تو سخن گفت
هفتاد و دو تابنده قمر با تو سخن گفت
خورشید به بالای شجر با تو سخن گفت
از حنجر ببریده پدر با تو سخن گفت
ای نهضت سالار شهیدان به تو مدیون
تـو دختر قرآنی و قرآن بـه تو مدیون
*
نه نام سکینه، که وجود تو سکینه است
سر تا قدمت راضیه، مرضیه، امینه است
مهر تو به طوفان بلا نوح و سفینه است
جز زینب و کلثوم چه کس بر تو قرینه است؟
تو قلب حسیناستی و تو روح ربابی
در هُـرم عطش مـادر آیینه و آبی
*
پیغمبر و زهرای مطهر به تو نازد
هنگام سخنرانی، حیدر به تو نازد
عباس و حسین و علیاکبر به تو نازد
بر شانۀ بابا علی اصغر به تو نازد
در کوفه گشودی لب خود را به تکلم
دیدم پـدرت زد بـه سرِ نیزه تبسم
*
دیدی پدرت سر به کف دست نهاده
چون شعله کشیده سر و چون کوه، ستاده
بـر رفتن میدان ز حرم کرده اراده
تنها تـو ورا کردی، از اسب پیاده
پای فرسش را بـه کف دست گرفتی
انگار که یک لحظه از او هست گرفتی
*
ای فاطمۀ فاطمه، ای کوثر بابا
همسنگر عمه به کنار سر بابا
الحق که تویی پارهای از پیکر بابا
وز حنجر ببریده پیام آور بابا
تنها نه همین در دل آرام حسینی
تـا روز جزا حامل پیغام حسینی
*
تو یک گل نیلوفری از گلشن زهرا
دامان تو عکس گلی از دامن زهرا
زیبد به تن پاک تو، پیراهن زهرا
حتی بدنت گشت شبیه تن زهرا
آغاز شد از دامن گودال، خروجت
تا گوشۀ ویرانه چهل بار عروجت
*
ای جای لبت مانده بر آن حنجر پاره
اشک تو به هفتاد و دو خورشید، ستاره
عباس به تبخال لبت کرده نظاره
حتی سر نی از تو خجل گشت دوباره
روئید گل از شرم تو بر صورت عباس
تو دست گرفتی به رخ از خجلت عباس
*
هر خانه که دارای رباب است و سکینه
آن خانه بوَد خانهای از شهر مدینه
ای مانده تو را داغ روی داغ به سینه
ای خون خدا را به ره شام، رهینه
وصف تو جـز از عترت اطهار نیاید
از «میثم» بی دست و زبان، کار نیاید
🔸شاعر :
#استاد_غلامرضا_سازگار
_______________________________
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعرین روضه نشینان ☝️☝️☝️🌸
#حضرت_سکینه #مرثیه_حضرت_سکینه
ماهی که یادگار ز پنج آفتاب بود
بر چهره اش ز عصمت و عفت نقاب بود
پیوسته داشت جلوه در او صبر فاطمه
آیینۀ تمام نمای رباب بود
نامش که بود آمنه مادر سکینه خواند
کآرام بخش جان و دل مام و باب بود
پیوند بست عشق حسین و رباب را
یعنی سکینه حاصل این عشق ناب بود
این دختر حسین به میدان کربلا
با دختر بزرگ علی هم رکاب بود
در کربلا حماسۀ اشک و پیام داشت
گلواژۀ قیام و گل انقلاب بود
او را اگر حسین به همراه برده است
نِی حُسن اتفاق که یک انتخاب بود
در پاسخ عطش زدۀ نوگلان عشق
آب ار نداشت دامن او پر گلاب بود
لب های خشک و تشنۀ او را به هر سوال
یک مدّ آه، فاصله، وقت جواب بود
می کرد ناله اش جگر سنگ را کباب
از بس دلش ز آتش غم ها کباب بود
دشمن اگر چه معجر او برده است باز
در پردۀ جلال خدا در حجاب بود
از یاد قتله گاه و شهیدان سر جدا
نقش ضمیر او شب و روز التهاب بود
در یاد داشت آن شب و روزی که از عطش
طوفان خیمه زمزمۀ آب آب بود
در یاد داشت آن شب و روزی که اصغرش
از آب و شیر مانده و در پیچ و تاب بود
در یاد داشت آن که رخ شیرخواره را
آهسته بوسه می زد و او گرم خواب بود
در یاد داشت آن که به مقتل دوید و دید
خورشید پاره پاره به روی تراب بود
آن ناز پروریدۀ دامان افتخار
کی جای او خرابه ی شام خراب بود
در آفتابِ گرمِ بیابانِ راه شام
سرهای روی نیزه سرش را سحاب بود
🔸شاعر:
#استاد_سیدرضا_مؤید
____________________________
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعرین روضه نشینان ⬆️
#حضرت_سکینه #مرثیه_حضرت_سکینه
امشبم را سحر نمیآید
خواب، در چشمِ تر نمیآید
مدحش از من که بر نمیآید
چون سکینه دگر نمیآید
دختر شاه...گوهر نایاب
بیقرینه... درست مثل رباب
روضه میخواند، روضه با احساس
روضهاش داشت عطر و بوی یاس
شرم یک مرد... روضهای حساس
وای از مشک پارهی عباس
روضهی دست و چشم و مشک عمو
روضهی قطرهقطره اشک عمو
روضهخوان چشمهای خود را بست
مادرش دست میزند بر دست
رأس اصغر به روی نیزه نشست
پای نیزه قد سکینه شکست
خواهر اصغر است حق دارد
به خدا خواهر است حق دارد
به روی ناقه خواند نافله را
دور ناقه شنید هلهله را
چه کند خندههای حرمله را
چشم دشمن به سوی قافله را
مثل یک مرد... مثل عمهی خود
صبر میکرد... مثل عمهی خود
قلبش از غصهها کباب شده
بعد سقا فقط عذاب شده
مثل او از خجالت آب شده
وارد مجلس شراب شده
خیزرانِ یزید پیرش کرد
حرف مردی پلید پیرش کرد
دختر بیقرینهی پدرش
روضهخوان مدینهی پدرش
همهجا شد سکینهی پدرش
یادش افتاده سینهی پدرش...
... زیر پای سوارها افتاد
روی گل، ردِ خارها افتاد
یادش افتاد آه آهِ حسین
غرق در خون همهسپاه حسین
بود یک نیزه تکیهگاه حسین
داد میزد که قتلگاهِ حسین...
... پر شد از خونِ زخمهای تنش
پر شد از تیر و نیزهها بدنش
وسط حجرهی محقر خود
چشم گریان... میان بستر خود
باز در لحظههای آخر خود
یادش افتاد داغِ خواهر خود
کنج ویرانه خواهرش جان داد
سر بابا برابرش... جان داد
🔸شاعران:
#علی_سپهری #محمدجواد_شیرازی
____________________________
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعرین روضه نشینان ⬆️
#حضرت_سکینه #مرثیه_حضرت_سکینه
ای دسته گل وحی به گلزار مدینه
قرآن حسین ابن علی بر روی سینه
بر عمۀ سادات همانند و قرینه
دریای کمالی و وقاری و سکینه
هم فرشنشین استی و هم عرش مقامی
همه عمه و هم خواهر و هم دختِ امامی
*
سر تا قدم آیینۀ پا تا سرِ زهرا
زهرا به تو بالد که تویی کوثرِ زهرا
هم کوثر زهرایی و هم دختر زهرا
با زینب کبرا شده هم سنگر زهرا
گردون شرف را ز ازل قائمهای تو
در شرم و حیا فاطمۀ فاطمهای تو
*
هنگام دعا مرغ سحر با تو سخن گفت
هفتاد و دو تابنده قمر با تو سخن گفت
خورشید به بالای شجر با تو سخن گفت
از حنجر ببریده پدر با تو سخن گفت
ای نهضت سالار شهیدان به تو مدیون
تـو دختر قرآنی و قرآن بـه تو مدیون
*
نه نام سکینه، که وجود تو سکینه است
سر تا قدمت راضیه، مرضیه، امینه است
مهر تو به طوفان بلا نوح و سفینه است
جز زینب و کلثوم چه کس بر تو قرینه است؟
تو قلب حسیناستی و تو روح ربابی
در هُـرم عطش مـادر آیینه و آبی
*
پیغمبر و زهرای مطهر به تو نازد
هنگام سخنرانی، حیدر به تو نازد
عباس و حسین و علیاکبر به تو نازد
بر شانۀ بابا علی اصغر به تو نازد
در کوفه گشودی لب خود را به تکلم
دیدم پـدرت زد بـه سرِ نیزه تبسم
*
دیدی پدرت سر به کف دست نهاده
چون شعله کشیده سر و چون کوه، ستاده
بـر رفتن میدان ز حرم کرده اراده
تنها تـو ورا کردی، از اسب پیاده
پای فرسش را بـه کف دست گرفتی
انگار که یک لحظه از او هست گرفتی
*
ای فاطمۀ فاطمه، ای کوثر بابا
همسنگر عمه به کنار سر بابا
الحق که تویی پارهای از پیکر بابا
وز حنجر ببریده پیام آور بابا
تنها نه همین در دل آرام حسینی
تـا روز جزا حامل پیغام حسینی
*
تو یک گل نیلوفری از گلشن زهرا
دامان تو عکس گلی از دامن زهرا
زیبد به تن پاک تو، پیراهن زهرا
حتی بدنت گشت شبیه تن زهرا
آغاز شد از دامن گودال، خروجت
تا گوشۀ ویرانه چهل بار عروجت
*
ای جای لبت مانده بر آن حنجر پاره
اشک تو به هفتاد و دو خورشید، ستاره
عباس به تبخال لبت کرده نظاره
حتی سر نی از تو خجل گشت دوباره
روئید گل از شرم تو بر صورت عباس
تو دست گرفتی به رخ از خجلت عباس
*
هر خانه که دارای رباب است و سکینه
آن خانه بوَد خانهای از شهر مدینه
ای مانده تو را داغ روی داغ به سینه
ای خون خدا را به ره شام، رهینه
وصف تو جـز از عترت اطهار نیاید
از «میثم» بی دست و زبان، کار نیاید
🔸شاعر :
#استاد_غلامرضا_سازگار
____________________________
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعرین روضه نشینان ⬆️
#حضرت_سکینه #مرثیه_حضرت_سکینه
راوی کرب و بلا دارد روایت می کند
از جدایی سر و تن ها حکایت می کند
شد سکینه معنی اش آرامش قلب حسین
بشنو از دریا زمانی که شکایت می کند
چون روایت می کند از کربلا یک روضه اش
تا همیشه مجلس مارا کفایت می کند
راوی کرب و بلا با روضه های مستند
تازه در روز قیامت او قیامت می کند
نام زیبایش برای بردن قلب حسین
با رقیه با علی اصغر رقابت می کند
تا رقیه می رسد محو سکینه می شود
هرچه می گوید حسین،عباس اطاعت می کند
آه «اَیْنَ عمِّیَ الْعباس» او هم نکته ای ست
که خیال بچهها را آه راحت می کند
شمر یک بیماری سخت است که در قافله
به تمام مردها دارد سرایت می کند
درتمام راه هم بر ضرب و شتم بچهها
شمر فرمان می دهد خولی اطاعت می کند
🔸شاعر:
#مهدی_رحیمی
___________________________
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعرین روضه نشینان ⬆️
#حضرت_سکینه #مرثیه_حضرت_سکینه
تابیده است از دو طرف بر تو آفتاب
هم دختر حسینی و هم دختر رباب
هرچند آمنه ست و امینه، ولی رباب
نام تو را سکینه ی خود کرده انتخاب
درباره ی مقام بلندت حسین گفت:
ممسوس در خداست شبیه ابوتراب
در هر دوعالم از سر ارج و بها تو را
شد "فخرة النسا" لقب از "سیدالشباب"
ای ننگ بر تمام قلم های روزگار
وقتی نمانده نام تو در این همه کتاب
از آن زمان که راویه ی "شیعتی" شدی
دیگر برای شیعه گوارا نبوده آب
در کربلا و کوفه و شام و مدینه هم
شد قوت غالب تو فقط رنج یا عذاب
درد تو را شنیده ام از سهل ساعدی
داغ تو را گرفته ام از مجلس شراب
"بس کن که ناله ات جگرم را کباب کرد"
این حرف را شنیده ای از فاطمه به خواب
رویش سیاه باد و دودستش شکسته باد
هرکس که دست های تو را بسته با طناب
هرچند گریه پلک تو را زخم کرده است
هرچند راس رفته به نی برده از تو تاب
یک رکعت از نوافلت اما قضا نشد
گیرم هزار بار رسیدی به اضطراب
شان تو با شکوه تر از حرف های ماست
هرکس دروغ بسته به تو خانه اش خراب
باشد دعای خیر تو تعجیل در فرج
زیرا دعای خسته دلان هست مستجاب
🔸شاعر:
#مجتبی_خرسندی
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️
╰┅────────————