#امام_حسین #حضرت_رقیه
هفت روز است بی تو گریانم
هفت روز است که پریشانم
هفت روز است که پدر جانم
بی تو آواره بیابانم
خوب شد رفتی و ندیدی که
دخترت بین کوچه ها گم بود
خوب شد رفتی و ندیدی که
عمه این هفته بین مردم بود
هفته نه هفت سال بی پدری
هفته نه هفت سال خونجگری
هفته ای که هزار سال گذشت
بین بازار ها به دربه دری
هفت شب بوسه ام ندادی تو
تن به سم ستور دادی تو
ای سر غرق خون لب پر خون
چقدر از سرم زیادی تو
🔸شاعر:
#امیر_فرخنده
______________
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعرین روضه نشینان ⬆️
#حضرت_زینب #مصائب_شام
پرچمِ اهل حرم موی سرت بود حسین
دستهٔ آل علی خون جگرت بود حسین
سربلندم که در این شهر اسیر تو شدم
زینبت در همه جا در به درت بود حسین
گله از سختیِ شبها ننمودم هرگز
درشب سرد سرِ شعله ورت بود حسین
علت چشمِ ترت را همه می دانستیم
شمر با اهلِ حرم همسفرت بود حسین
دشمنت خواست که از عشق نماند حرفی
هر کجا رفت ولیکن خبرت بود حسین
تهِ گودال تو را تا به خدا بالا برد
زخمهای بدنت بال و پرت بود حسین
🔸شاعر:
#حامد_آقایی
________________
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعرین روضه نشینان ⬆️
#حضرت_زینب #مصائب_شام
اینجا شده هر آهِ مضطر دردسرساز
این کوچه ها شد بهرِ خواهر دردسرسازً
الغوث از چشمانِ هیزِ این جماعت
که شد برایِ چند دختر دردسرساز
پیرانشان هم کینه ای دیرینه دارند
دشنام شد بر آلِ حیدر دردسرساز
آه از رباب و رقصِ نیزه پیش چشمش
شد بر زمین افتادن ِ سر دردسرساز
این حلقِ کوچک جا ندارد بهرِ نیزه
ای وایِ من شد حلقِ اصغر دردسرساز
با زاده ی لیلا نمی دانم چه کردند
شد چهره ی مخدوش اکبر دردسرساز
با گوشِ بر نیزه فرو رفته ابالفضل
شد رأسِ عباسِ دلاور دردسرساز
این کوچه های تنگ و باریک هست قطعاً
در بُرهه هایِ سختِ دیگر دردسرساز
امروز در شام و زمانی در مدینه
می شد به نسوان کلِّ معبر دردسرساز
امروز زینب بر زمین افتاد و غش کرد
یک روز سدِّ راهِ مادر دردسرساز
🔸شاعر:
#محسن_راحت_حق
__________________________
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعرین روضه نشینان ⬆️
#حضرت_زینب #مصائب_شام
مشکل این شد که اسارت سر زینب افتاد
زیر پا روسری و معجر زینب افتاد
در سرازیری گودال که قاتل میرفت
دلهره بین دل مضطر زینب افتاد
ظاهرش تیغ روی حنجره شاه ولی
باطنش تیغ روی حنجر زینب افتاد
تا که انگشتر و انگشت به غارت بردند
در شب بی کسی انگشتر زینب افتاد
وای از آتش خیمه که شب یازدهم
به روی چادر و خاکستر زینب افتاد
شد خجالت زده از عمه سادات طناب
آب شد تا که به بال و پر زینب افتاد
دم دروازه کوفه دم دروازه شام
از روی نیزه سر دلبر زینب افتاد
اهل مجلس همه دیدند که در بزم شراب
اشک از گوشه چشم تر زینب افتاد
🔸شاعر:
#ابراهیم_میرزائی
______________________
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعرین روضه نشینان ⬆️
#حضرت_زینب #مصائب_شام
چشم تو سمت من دل من گير نيزه هاست
اين سينه پاره پاره شمشير نيزه هاست
عشقت مرا به كوچه و بازار مي كشد
زينب اسير رشته زنجير نيزه هاست
سر خي معجر من و پيشانيت حسين
اثبات آيه آيه تفسير نيزه هاست
اي لاله اي كه خون چكد از ساقه ات هنوز
اين زخم هاي وا شده تقصير نيزه هاست
قرآن مخوان دوباره كه يكبار ديده ام
آن سنگ ها كه بابت تقدير نيزه هاست
قرآن مخوان كه پيرزني روي بام ها
در انتظار پاسخ تكبير نيزه هاست
اين گيسوان پخش شده بين كوچه ها
از ردپاي رأس تو در زير نيزه هاست
حالا به اين بهانه نگاهش به سوي ماست
نامحرمي كه چشم و دلش سير نيزه هاست
در بين راه نيزه تو ايستاده بود
جا ماندن كه باعث تأخير نيزه هاست؟
**
گفتم كه چند لحظه بخوابم ولي نشد
اين خواب هم تجسم تصوير نيزه هاست
🔸شاعر:
#محمدعلی_بیابانی
______________________
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعرین روضه نشینان ⬆️
#حضرت_زینب #مصائب_شام
مشکل این شد که اسارت سر زینب افتاد
زیر پا روسری و معجر زینب افتاد
در سرازیری گودال که قاتل میرفت
دلهره بین دل مضطر زینب افتاد
ظاهرش تیغ روی حنجره شاه ولی
باطنش تیغ روی حنجر زینب افتاد
تا که انگشتر و انگشت به غارت بردند
در شب بی کسی انگشتر زینب افتاد
وای از آتش خیمه که شب یازدهم
به روی چادر و خاکستر زینب افتاد
شد خجالت زده از عمه سادات طناب
آب شد تا که به بال و پر زینب افتاد
دم دروازه کوفه دم دروازه شام
از روی نیزه سر دلبر زینب افتاد
اهل مجلس همه دیدند که در بزم شراب
اشک از گوشه چشم تر زینب افتاد
🔸شاعر:
#ابراهیم_میرزائی
__________________
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعرین روضه نشینان ⬆️
#حضرت_زینب #مصائب_شام
چشم تو سمت من دل من گير نيزه هاست
اين سينه پاره پاره شمشير نيزه هاست
عشقت مرا به كوچه و بازار مي كشد
زينب اسير رشته زنجير نيزه هاست
سر خي معجر من و پيشانيت حسين
اثبات آيه آيه تفسير نيزه هاست
اي لاله اي كه خون چكد از ساقه ات هنوز
اين زخم هاي وا شده تقصير نيزه هاست
قرآن مخوان دوباره كه يكبار ديده ام
آن سنگ ها كه بابت تقدير نيزه هاست
قرآن مخوان كه پيرزني روي بام ها
در انتظار پاسخ تكبير نيزه هاست
اين گيسوان پخش شده بين كوچه ها
از ردپاي رأس تو در زير نيزه هاست
حالا به اين بهانه نگاهش به سوي ماست
نامحرمي كه چشم و دلش سير نيزه هاست
در بين راه نيزه تو ايستاده بود
جا ماندن كه باعث تأخير نيزه هاست؟
**
گفتم كه چند لحظه بخوابم ولي نشد
اين خواب هم تجسم تصوير نيزه هاست
🔸شاعر:
#محمدعلی_بیابانی
__________________
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعرین روضه نشینان ⬆️
#حضرت_رقیه #مصائب_شام
از خیمه بیرون می زنی، اما کجا دختر!
این چیست که بی تاب تر کرده تو را دختر
گم کرده ای چیزی مگر؛ یا تشنه ای شاید!
اینسان که می گردی به دور نیزه ها دختر
اطراف را آرام می گردی، هراسانی
از حرمله اینقدر می ترسی چرا دختر!
*
ناگاه چشم دخترک بر نیزه ها افتاد
می دید روی نِی، نشانی آشنا دختر
یک سر، که از مجموع سرهای جهان سر بود
یک سر که بوسیدست آن را بارها دختر
یک سر، که روی نیزه چون خورشید می تابد
بغض اش شکست و کرد آن سر را صدا دختر
:بابا! دلم خون است؛ می بینی و می دانی
جز سایه سار تو ندارد هیچ جا دختر
قربان چشمت، باز کن جانِ جهانم را
تا با تو درد دل کند این خوش ادا دختر
بعد از تو سوزاندند و گریاندند و رنجاندند
دارد حکایت ها ولی با زخم پا دختر
خار مغیلان، تازیانه، سیلی و غارت
مانده بگوید از چه ها و از کجا دختر
*
ناگاه از بالای نیزه سر تکانی خورد
لب های زخمی گفت با صوت رسا: دختر
غصه نخور دُردانه ام، تا شام راهی نیست
میعاد ما آنجاست تا آنجا بیا دختر
دختر نگاهی کرد و گفتا: چشم تو خونیس
بابا به نرمی گفت: چشمت بی بلا دختر
دختر به بابا گفت: لبهایت ترک خورده!
بابا بگفتا: البلا للولا دختر
دختر به بابا گفت که: من بی تو می میرم
بابا به دختر گفت که: طاقت نما دختر
تا شب گذشت و کاروان نیزه راه افتاد
تا شام با عمه می آمد پا به پا دختر
تا شب شد و کنج خرابه خوابِ بابا دید
پاسی ز شب بیدار شد آن دلربا دختر
بیدار شد بابای خود را خواست، آوردند
و گفت و گفت و گفت با سر، حرف ها دختر
القصه لبخندی زد و چشمان خود را بست
چونان نسیمی شد که از ظلمت رها دختر
*
زینب فقط یک لحظه گفت آرام غساله!
باقیست حرف شاعران همواره با دختر
🔸شاعر:
#ابراهیم_قبله_آرباطان
_____________________
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعرین روضه نشینان ⬆️
#حضرت_رقیه #مصائب_شام
باید که شرح داد خرابات طور را
پای تو ریخت زمزم اشک طهور را
باید که شست زلف تو را با گلاب ناب
چون راهبی که درک نموده حضور را
از بس که باد پنجه زده بین زلف تو
باید که باز کرد گره های کور را
پاهایم آبله زده بابا، عمو کجاست؟
باید عمو ادب بکند راه دور را
انبان به دوش خانه ی ما هم سری زدی
سهم خرابه کرده ای آیات نور را
همراه اشک، سوره ی کوثر بخوان پدر
بابا بخوان برای همه، این سطور را
حوریه را کنیزی منزل نمی برند
در بین طشت زمزمه کن "یا غیور" را
از روی نیزه زمزمه کن "ان یکاد" را
دیدی به دور قافله چشمان شور را؟
بخشیده ام به یمن حضور تو زجر را
اما نخواه تا که ببخشم تنور را
اما نخواه تا که ببخشم شراب را
طشت طلا و بوسه ی چوب جسور را
جان می دهم بیا و مرا تا نجف ببر
تا که دوباره حس بکنم آن غرور را ...
.
🔸شاعر:
#محسن_حنیفی
______________
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعرین روضه نشینان ⬆️
#حضرت_رقیه #مصائب_شام
رمق نمانده به پاهای پر زآبله ام
توان نمانده به جسم اسیر سلسله ام
تو خود حدیث غمم را بخوان ز نیزه و کن
نگاه بر دل بشکسته ی پر از گله ام
اسارت و غل و زنجیر و تازییانه و سنگ
گرفته از من خسته تمام حوصله ام
تو درتنور تو در تشت و نیزه ها و من
میان کوچه و بازار و پشت قافله ام
اگر به دست من افتد فراق را بکشم
چقدر دور و دراز است از تو فاصله ام
عمو کجاست بیاید به داد ما برسد
کجاست تا که ببیند اسیر حرمله ام
من از یزید بگیرم تقاص خون تو را
قسم به فاطمه پیروز این مقاتله ام
کفن نداری و من هم کفن نمیخواهم
خدا گواست که خشنود ازاین معامله ام
🔸شاعر :
#ابراهیم_میرزائی
____________________
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعرین روضه نشینان ⬆️