eitaa logo
🌱درگاه شاعران روضه نشینان🌱
2.2هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
386 ویدیو
67 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
قسم به سینۀ مجروح مادرت زهرا   تو بر ظهور دعای فرج بخوان مولا تو بر ظهور دعای فرج بخوان که هنوز شرار دود ز بیت علی رود بالا تو بر ظهور دعای فرج بخوان که علی بود هنوز عزادار مادرت زهرا تو بر ظهور دعای فرج بخوان که هنوز علی است مثل تو مظلوم و بی کس و تنها تو بر ظهور دعای فرج بخوان که کند همیشه مادر پهلو شکسته بر تو دعا تو بر ظهور دعای فرج بخوان که حسن به زیر ضرب لگد دید مادر خود را تو بر ظهور دعای فرج بخوان که حسین فتاد پشت در خانه، مادرش از پا تو بر ظهور دعای فرج بخوان که هنوز صدای نالۀ محسن رسد به عرش خدا تو بر ظهور دعای فرج بخوان که به نی بوَد هنوز سر پاک سیدالشهدا تو بر ظهور دعای فرج بخوان که بود شـرارۀ دل «میثم» همیشه وقف شما 🔸شاعر: _______________________________ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعرین روضه نشینان ☝️☝️☝️🌸
لطفي نما غلام به لب جان رسيده را بشنو فغان اين دل در خون تپيده را چشمی دگر بده صنما تا كه بنگرم آن خال گوشۀ لب تو آرميده را روح لطيف تو نفس پاك و حق تو در بند خود كشيده صفاي سپيده را صف بسته اند سرو و صنوبر به راه تو تا خم كنند پيش تو قد كشيده را امشب بيا كه سینه پراز شور عشق توست تا فرش پاي تو بنمايم دو ديده را جانا... دلم هواي تو كرده تفضّلي وقف تو كرده ام دل از غم رميده را پرده بكش ز چهره ببينم دمي تو را بر من نشان بده وجنات نديده را شد فاطميه و دل ما مست فاطمه است بر ما عيان نما حرم آن شهيده را اشك مرا بگير و ببر نزد فاطمه مرهم گذار زخم تن قد خميده را ما را ببر به علقمه يا اينكه خود بيا تشريح كن قصۀ چشم دريده را تيغ دو سر بكش ز نيام و بريز سر بستان تقاص خون سرِ سر بريده را 🔸شاعر: ________________________________ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعرین روضه نشینان ☝️☝️☝️🌸
https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعرین روضه نشینان ☝️☝️☝️🌸
آقا سلام، روضه مادر شروع شد باران اشک های مکرر شروع شد آقا اجازه هست بخوانم برایتان این اتفاق از دم یک در شروع شد تا ریشه های چادر خاکی مادرت آتش گرفت،روضه معجر شروع شد فریادهای مادر پهلو شکسته ات تا شد فشار در دو برابر شروع شد این ماجرا رسید به آنجا که نیمه شب بی اختیار گریه حیدر شروع شد وقتی رسید قصه به اینجای شعر من ایام خانه داری دختر شروع شد ... دختر رسید تا خود آن لحظه ای که ظهر یک ماجرا به قافیه سر شروع شد 🔸شاعر: ____________________________ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعرین روضه نشینان ☝️☝️☝️🌸
یادم نمی رود که چه شد یادتان که هست آهـی کـشید شاه و دل آسمان شکست آئیـنه یِ حـرم تَـرَکی خـورد پشتِ در در کـوچه پیشِ دیده پس از یک تکان شکست پهلو گـرفته بود کـنار ابو تراب طوفان رسید و کشتی این داستان شکست شد بسته چشم دلخـوشی شـیرِ کـردگار اشک است شاهدم که گل باغبان شکست امروز طعـنه های مـدینه دل عـلی... فردا سرَش به ضربتی از کـوفیان شکست مادر که رفـت مانده پسر با همان سری که روی نیـزه دور ُو بَـرِ ساربان شکست این جا سری شکـسته شد و کـُنج قتلگاه در زیر سُمِّ اسب پَر ُو استخوان شکـست حرف از غـریبِ مادر و گـودالِ دِشنه شد آهی کشید عـرش و دلِ ندبه خوان شکست 🔸شاعر: ________________________________ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعرین روضه نشینان ☝️☝️☝️🌸
شیعیان سوز صدا را بشنوید حال پر فیض دعا را بشنوید بشنوید از خانه مولا علی ذکر نام حق ،خدای منجلی نک صدا با هق هقی همساز شد ذکر با امن یجیب آغاز شد این صدا از آن یک خون بر لب است آه او ام المصائب زینب است لحظه های زندگی اش پر زِ راز دخترک لب بر شکایت کرده باز وای جَدّا ،با تو دارم من سخن آتشی افکنده شد بر انجمن حضرت بابا غسلت داده است جسم تو بهر کفن آماده است امتت مزد رسالت داده است تیغ ها بهر علی آماده است بعد برگشتن زِ تشیع شما راه را بستند بر دخت شما پرسش از مادر زِ راه طعنه کرد زخم بر قلب دل ریحانه کرد هان زهرا در کجا باشد علی ؟ پس چرا مسجد نمی آید علی ؟ مسلمین از ما اطاعت کرده اند با خلیفه قصد بیعت کرده اند نِی علی است ،نِی مریدان علی در کجا باشند ،یاران علی بوذر و مقداد و آن عمار نیست پای منبر ، میثم تمار نیست این رسان پیغام ما دخت نبی آنی آید سوی مسجد آن علی غیر از این آیم پی امر امیر دست بسته آرمش پیش امیر گفت مادر به مغیره با محن تو کجا ،تهدید آن خیبر شکن تو نبودی در کنار مصطفی؟ هر کجا میرفت بودش مرتضی؟ تو نبودی در احد در جنگ بدر؟ غرش شیر خدا آن مرد مرد؟ گفته شد در آسمان صوت جلی نیست تیغی برتر از سیف علی لا فتا إلا علی باشد علی از همه شایسته تر باشد علی در غدیر خم نبودی تو مگر؟ رفت بالا دست حیدر با پدر؟ نا نجیب تا اسم حیدر را شنيد خاطرات بدر و خندق را شنيد دست خود بالا ببرد با ضرب کین مادرم افتاد و شد نقش زمین نرم نرمک راه میرفت با عصا چون عصایش بود اخم مجتبی اندکی تا این محن درمان گرفت آتشی در پشت خانه جان گرفت با لگد چون درب را او باز کرد عقده ها و کینه ها ابراز کرد مادرم آنجا بود همچون سپر تا نیفتد یک خراشی بر پدر آمدند آن چکمه پوشان روی او من بگویم شمه ای احوال او من بجویم با حسین از حال او در میان دست و پا دنبال او دست بابا بسته شد در آن میان دومی آنجا بود با تازیان می زدش با تازیان آن نا نجیب خوانده حیدر بهر او امن یجیب الغرض مادر به بستر اوفتاد نِی که او حتی پدر هم اوفتاد شد شکسته قامت سرو علی میرود تا آسمان آه علی شد فدای غربت من هستی ام مانده تنها آسیای دستی ام میشود سجاده ارث زینبین بی کفن در کربلا باشد حسین آنچه (مخلص ) گفت باشد آیه ای مانده از ریحانه ام یک سایه ای 🔸شاعر : _______________________________ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعرین روضه نشینان ☝️☝️☝️🌸
حق ملاك عشق را با عشق تو سنجيده است شاهكار دست خود در خلقت تو ديده است ذكر « لا احصي ثنائُك » گوشه اي از وصف تو پايِ مدحت دست هر صاحب قلم لرزيده است با نفَسهاي تو اي آرامش جان علي بويِ سيب از عرش تا فرشِ خدا پيچيده است مانده روي صورت تو جاي لبهاي نبي بسكه اي حوريه با گريه تو را بوسيده است محور آل كسا و علت خلقت تويي دست بر سينه علي هم دورِ تو گريده است هاتفي از خلقت جنات پرسيد و شنيد فاطمه يك گوشه لب وا كرده و خنديده است خم به ابرويت نياور چون قيامت مي كند حق اگر آگاه گردد فاطمه رنجيده است شانه بردار و به داد ناز دخترها برس چند وقتي گيسوي زينب به هم تابيده است از شكاف پهلويت پيداست بد خوردي زمين در به سوي پهلوي تو بي هوا چرخيده است خوب شد فضه رسيد و پيكرت را جمع كرد بر در و ديوار خونِ سينه ات پاشيده است پيش زينب بي حياها دستِ جمعي مي زدند دخترت حق دارد اي بي بي اگر ترسيده است هر كجايي با علي تا شد مغيره رو به رو بر غلاف خود كشيده دستي و خنديده است 🔸شاعر: ____________________________ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعرین روضه نشینان ☝️☝️☝️🌸
جوهر شده دریا و زمین دفتر تحریر، از ساق درختان، قلم آورد خداوند میخواست که مدحت بنویسد، و همین شد که نام تو ( اُمُّ الکَرَم ) آورد خداوند بگذاشت ز جان و دل خود مایه ی بسیار تا هاله ی حُسنِ تو ، هَم آورد خداوند چون خواست که بی نوکر و بی عبد نباشی یک قوم به نام " عَجَم "  آورد خداوند دانی که چرا سوره ی کوثر کم و کوتاست؟ چون واژه به وصف تو کم آورد خداوند 🔸شاعر: ________________________________ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعرین روضه نشینان ☝️☝️☝️🌸
آدم است او یا مَلَک ماهیّتش معلوم نیست گرچه مخلوق است نوع خلقتش معلوم نیست حضرت زهراست خود تفسیری از آیات قدر آن شب قدری که حتی ساعتش معلوم نیست مادرش یا دخترش من هرچه دقت می کنم با رسول الله،زهرا نسبتش معلوم نیست در کسا بی فاطمه غیر از علی و بچه هاش رحمة للعالمین هم ساحتش معلوم نیست بعد ابر نیلی سیلی در این شب ها شده مثل آن ماهی که نصف صورتش معلوم نیست فاطمیه مثل دردی تا ظهور منتقم طول درمان دارد اما مدتش معلوم نیست روضه یعنی داستان مادری در اوج خود چون به کوچه می رسد یک قسمتش معلوم نیست گرچه معلوم است دارد می رود مادر ولی حضرت فِضه دلیل لُکنتش معلوم نیست ضربه وقتی ناگهان شد بی توجه می خورد ضربه وقتی ناگهان شد شدتش معلوم نیست هم که معلوم است او ریحانة الحوراست و هم که وقت خشم سیلی قدرتش معلوم نیست اینکه قبر علت خلقت چرا مخفی شده درمیان اهل معنا علتش معلوم نیست یادم آمد موقع سجده به مُهر کربلا فاطمه در هیچ مهری تربتش معلوم نیست 🔸شاعر: ________________________________ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعرین روضه نشینان ☝️☝️☝️🌸
یادم نمی رود که چه شد یادتان که هست آهـی کـشید شاه و دل آسمان شکست آئیـنه یِ حـرم تَـرَکی خـورد پشتِ در در کـوچه پیشِ دیده پس از یک تکان شکست پهلو گـرفته بود کـنار ابو تراب طوفان رسید و کشتی این داستان شکست شد بسته چشم دلخـوشی شـیرِ کـردگار اشک است شاهدم که گل باغبان شکست امروز طعـنه های مـدینه دل عـلی... فردا سرَش به ضربتی از کـوفیان شکست مادر که رفـت مانده پسر با همان سری که روی نیـزه دور ُو بَـرِ ساربان شکست این جا سری شکـسته شد و کـُنج قتلگاه در زیر سُمِّ اسب پَر ُو استخوان شکـست حرف از غـریبِ مادر و گـودالِ دِشنه شد آهی کشید عـرش و دلِ ندبه خوان شکست 🔸شاعر: ________________________________ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعرین روضه نشینان ☝️☝️☝️🌸
شیعیان سوز صدا را بشنوید حال پر فیض دعا را بشنوید بشنوید از خانه مولا علی ذکر نام حق ،خدای منجلی نک صدا با هق هقی همساز شد ذکر با امن یجیب آغاز شد این صدا از آن یک خون بر لب است آه او ام المصائب زینب است لحظه های زندگی اش پر زِ راز دخترک لب بر شکایت کرده باز وای جَدّا ،با تو دارم من سخن آتشی افکنده شد بر انجمن حضرت بابا غسلت داده است جسم تو بهر کفن آماده است امتت مزد رسالت داده است تیغ ها بهر علی آماده است بعد برگشتن زِ تشیع شما راه را بستند بر دخت شما پرسش از مادر زِ راه طعنه کرد زخم بر قلب دل ریحانه کرد هان زهرا در کجا باشد علی ؟ پس چرا مسجد نمی آید علی ؟ مسلمین از ما اطاعت کرده اند با خلیفه قصد بیعت کرده اند نِی علی است ،نِی مریدان علی در کجا باشند ،یاران علی بوذر و مقداد و آن عمار نیست پای منبر ، میثم تمار نیست این رسان پیغام ما دخت نبی آنی آید سوی مسجد آن علی غیر از این آیم پی امر امیر دست بسته آرمش پیش امیر گفت مادر به مغیره با محن تو کجا ،تهدید آن خیبر شکن تو نبودی در کنار مصطفی؟ هر کجا میرفت بودش مرتضی؟ تو نبودی در احد در جنگ بدر؟ غرش شیر خدا آن مرد مرد؟ گفته شد در آسمان صوت جلی نیست تیغی برتر از سیف علی لا فتا إلا علی باشد علی از همه شایسته تر باشد علی در غدیر خم نبودی تو مگر؟ رفت بالا دست حیدر با پدر؟ نا نجیب تا اسم حیدر را شنيد خاطرات بدر و خندق را شنيد دست خود بالا ببرد با ضرب کین مادرم افتاد و شد نقش زمین نرم نرمک راه میرفت با عصا چون عصایش بود اخم مجتبی اندکی تا این محن درمان گرفت آتشی در پشت خانه جان گرفت با لگد چون درب را او باز کرد عقده ها و کینه ها ابراز کرد مادرم آنجا بود همچون سپر تا نیفتد یک خراشی بر پدر آمدند آن چکمه پوشان روی او من بگویم شمه ای احوال او من بجویم با حسین از حال او در میان دست و پا دنبال او دست بابا بسته شد در آن میان دومی آنجا بود با تازیان می زدش با تازیان آن نا نجیب خوانده حیدر بهر او امن یجیب الغرض مادر به بستر اوفتاد نِی که او حتی پدر هم اوفتاد شد شکسته قامت سرو علی میرود تا آسمان آه علی شد فدای غربت من هستی ام مانده تنها آسیای دستی ام میشود سجاده ارث زینبین بی کفن در کربلا باشد حسین آنچه (مخلص ) گفت باشد آیه ای مانده از ریحانه ام یک سایه ای 🔸شاعر : ________________________________ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعرین روضه نشینان ☝️☝️☝️🌸
شب و کابوس از چشمِ منِ کَم سو نمی‌اُفتد تبِ من کَم شده اما تبِ بانو نمی اُفتد غرورم را شکسته خنده‌ی نامحرمی یارَب چه دردی دارد آن کوچه که با دارو نمی‌اُفتد جماعت داشت می‌آمد دلم لرزید می‌گفتم که بیخود راهِ نامردی به ما این سو نمی‌اُفتد کِشیدم قَد به رویِ پایم و آن لحظه فهمیدم که حتی ردِ بادِ سیلی اش بر گونه می‌اُفتد نشد حائِل کند دستش  گرفته بود چادر را که وقتی دست حائِل شد کسی با رو نمی‌اُفتد به رویِ شانه‌ام دستی و دستی داشت بر دیوار به خود گفتم خیالت تخت باشد او نمی‌اُفتد سیاهی رفت چشمانش  سیاهی رفت چشمانم وَگَرنه مادری در کوچه بر زانو نمی‌اُفتد میانِ خاک می‌گردیم و می‌گویم چه ضربی داشت خدایا گوشواره اینقَدَر آنسو نمی‌اُفتد دو ماهی هست کابوس است خواب هر شَبَم ، گیرم تبِ من خوب شد اما تبِ بانو نمی‌اُفتد 🔸شاعر: ________________________________ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعرین روضه نشینان ☝️☝️☝️🌸