eitaa logo
🌱درگاه شاعران روضه نشینان🌱
2.2هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
346 ویدیو
67 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
✅ اشعار ______________________ میرسد نوبت خورشید شدن آهسته  سپر غربت خورشید شدن آهسته  نقل هرصحبت خورشید شدن آهسته  قمر حضرت خورشید شدن آهسته  زودتر میرود آنکس که مهیا باشد  مرد آنست که با سن کم آقا باشد  آسمان چشم به این واقعه حیران دارد  باز انگار که دریا تب طوفان دارد  ماه در دست خود آیینه و قرآن دارد  پسر شیر جمل عزم به میدان دارد  دل پریشان خزان بود بهارش آمد  دستخط پدرش بود بکارش آمد  میرود تا جگرش را به تماشا بکشد  بین میدان هنرش را به تماشا بکشد..  تب مستی سرش را به تماشا بکشد  باز رزم پدرش را به تماشا بکشد  قصد کرده ست ببینند تجلایش را  ضرب دست حسنی، قامت رعنایش را..  خودش عمامه شد و جوشن او پیرهنش  انبیا پشت سرش لحظه عازم شدنش  گر گرفتند همه از شرر سوختنش  دشت لرزید ز فریاد انا بن الحسنش  دل به شمشیر زد و ازرق شامی افتاد  حمله ای کرد و زآن خیل حرامی افتاد  هرچه جنگید عطش تاب و توانش را برد  سوخت ،بارید عطش تاب و توانش را برد  باز لرزید عطش تاب و توانش را برد  ناگهان دید عطش تاب و توانش را برد  دید دور و بر مرکب همگان ریخته اند  دور تا دور تنش سنگ زنان ریخته اند     آنقدر سنگ به او خورد که آخر افتاد  بی رمق بود ازین فاصله باسر افتاد  سعی میکرد نیفتد ولی بدتر افتاد  عمه میگفت بخود جان برادر افتاد  به زمین خورد به دور تن او جمع شدند  گرگها برسر پیراهن او جمع شدند  بدنش معبر سم ها شده ای وای حسن  کمرش از دو جهت تا شده ای وای حسن  چقدر خوش قد و بالا شده ای وای حسن  پهلویش پهلوی زهرا شده ای وای حسن  عمو از سوز جگر داد زد آه ای پسرم..  من چگونه بدنت را ببرم سوی حرم؟!  دست زیر بدنت تا ببرم میریزد  بدنت را که به هرجا ببرم میریزد  مطمئنا پسرم را ببرم میریزد  نبرم جسم تورا یا ببرم میریزد  خیز قاسم که ببینی چقدر تنهایم  وای از خجلت من پیش امانتهایم..  🔸شاعر: ________________________ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعرین روضه نشینان ⬆️
🏴 اشعار __________________ هست قالو به لبش گر که بلامی آید از سما نعره لا حول و لا.. می آید از حرم آمده و قبله نما می آید بر دل کفر ببین شیر خدا می آید داده با هُرم عطش خنجر خود را صیقل هر کجا حمله برَد رفته به آن سمت اجل رجز اوست نهفته به کفِ شمشیرش اَلفرار است فقط هر طرف شمشیرش وای بر آنکه شود او هدف شمشیرش زنده و مرده نشسته به صف شمشیرش ذوالفقارست بحق ، لایقِ این شه زاده شده در رزم عمو ، عاشقِ این شه زاده رفت میدان که دگر ، جان عمو حفظ شود این شده حرف پدر ،‌ جان عمو حفظ شود ضربه گر خورد به سر، جان عمو حفظ شود سینه شد خورد اگر ، جان عمو حفظ شود باز یک نقطه پر از نیزه و خنجر شده است باز دور بدنی غارت پیکر شده است پیکرش حرف دلم را به معما آورد غربتش باز غمِ آل عبا را آورد باز انگار دلم روضه زهرا آورد مرکبی سینهٔ او را به صدا تا آور‌د گو به زینب که دوباره به برش طشت آرد جگرِ خون حسن را زِ زمین بردارد 🔸شاعر: ________________________ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعرین روضه نشینان ⬆️
🏴 اشعار ______________ هم پریشانِ حسینم هم پریشان حسن ای بقربان حسین و  ای بقربانِ حسن روزِ اول مادرم چشمانِ من را نذر کرد این یکی آنِ حسین و آن یکی آنِ حسن هرشبی که فاطمه بر روضه‌ها‌مان می‌رسَد هست گریانِ حسین و هست گریانِ حسن نه که دنیا ، دینمان را هم کریمان می‌دهند من که ایمان دارم از اول به قرآنِ حسن زیرِ ایوانِ نجف دیدم که روزی می‌رسد یاحسن جان می‌نویسم زیرِ ایوانِ حسن هرکجا رفتم دیدم کار دستِ مجتبی است بشکند دستم نباشد گر به دامانِ حسن نه که تنها این دوشب  کُلِ محرم می‌شویم شب به شب تکیه به تکیه باز مهمانِ حسن قاسمش وقتی به میدان زد حسین آهسته گفت : می‌رود جانِ حسین و می‌رود جانِ حسن نعره شد : إن تَنکرونی فأنا ابنُ المُجتبی" تیغ را چرخاند و گفت این است طوفانِ حسن شد حسن یک ضربه زد اَزرق همانجا شد دوتا نعره زد عباس  ؛  ای جانم به قربانِ حسن روضه‌های ما همه لطفِ امام مجتبی است شُکر هرشب می‌روم در زیرِ بارانِ حسن پیشِ زهرا آبرو داری کنیم و آوریم هِی گلاب و دسته گُل یادِ یتیمانِ حسن 🔸شاعر: ______________________ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعرین روضه نشینان ⬆️
🏴 اشعار ______________ من برایت پدرم پس تو برایم پسری چه مبارک پسری و چه مبارک پدری یاد شب های مناجات حسن می افتم می وزد از سر زلف تو نسیم سحری همه گشتیم ولی نیست به اندازه ی تو نه کلاه خوودی و نه یک زره ای نه سپری من از آنجا که به موسایی ات ایمان دارم می فرستم به سوی قوم تو را یک نفری بی سبب نیست حرم پشت سرت راه افتاد نیست ممکن بروی و دل ما را نبری قاسمم را به روی زین بگذار عبّاسم قمری را به روی دست گرفته قمری نوعروست که نشد موی تو را شانه کند عاقبت گیسویت افتاد به دست دگری تو خودت قاسمی و سر زده تقسیم شدی دو هجا بودی و حالا دو هجا بیشتری بند بند تو که پاشید خودم فهمیدم از روی قامت تو رد شده هر رهگذری جا به جا می شود این دنده تکانت بدهم وای عجب درد سری وای عجب درد سری 🔸شاعر: ______________________ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعرین روضه نشینان ⬆️
https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعرین روضه نشینان ⬆️
✅ اشعار _______________________ لرزه بر دست من و پیکر تو میلرزد وسط معرکه دیدم سر تو می لرزد خواستم از گلویت تیر کشم اما حیف تیرهم در وسط حنجر تو می لرزد شده آویخته بر پوست سر کوچک تو گر ببیند سر تو، خواهر تو می لرزد موقع دفنِ تنت، کار پدر مشگل شد عمه ات گفت، هنوز اصغر تو می لرزد مثل بسمل شده ای گرچه سرت گشته جدا خاک میریزم و بینم پرِ تو میلرزد کاشکی نیزه ی دشمن نکند پیدایت نیزه در خاک رود، مادر تو میلرزد 🔸شاعر: ________________________ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعرین روضه نشینان ⬆️
✅ اشعار ________________________ آتش خورشید تا اسباب شد تشنگی در خیمه ها هم باب شد واژه ی «آب زلال» کربلا بعد عباس علی «نایاب» شد در غم لب های خشک طفل او خیمه ها آتش گرفت و «آب» شد از عطش بر روی دستان حسین کودک دردانه ای بی تاب شد تیر دستان خودش را باز کرد بی مهابا راهی مهتاب شد خنده اش بابای خود غم دار کرد شمر هم از داغ او شاداب شد خون او در آسمان کربلا مصحفی بر غربت ارباب شد 🔸شاعر: ________________________ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعرین روضه نشینان ⬆️
✅ اشعار ________________________ از شوق رود بود که دریا درست شد  تقصیر درد بود مداوا درست شد  عاشق به ذات خویش ندارد هویتی  یوسف که ناز کرد، زلیخا درست شد  بادی وزید و باز نقابش کنار رفت  گیسوش پیچ خورد و معما درست شد  باز این چه شورش است که عیسا درست کرد  باز این چه شورش است که یحیا درست شد  فطرس به شوق آمدنش بال و پر گرفت  از خاک پای یار مسیحا درست شد  بر خاک پای خویش خودش نیز سجده کرد  این گونه بود تربت اعلا درست شد  سر را به پای یار که انداخت، عاقبت  پایین پاش عرش معلا درست شد  از بس به سینه مهر علی پرورانده بود  روی دلش برای علی جا درست شد  دیدی رباب، محض علی اصغرت فقط  قبری به روی سینه ی آقا درست شد  🔸شاعر: ________________________ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعرین روضه نشینان ⬆️
✅ اشعار ______________________ اگر چه حوصله ی شعر سر نیامده است  قلم ز عهده ی مدح تو بر نیامده است  به شهد غنچه ی لبهای سرخ تو سوگند  گلی شبیه تو از خاک در نیامده است  بزرگی تو چنان جلوه کرده در عالم  مجال عمر کَمَت در نظر نیامده است  به لطف منسب بابُ الحوائجْیت بُوَد  که توی حرف تو اصلاً اگر نیامده است  علی؛علیست چه اکبر؛چه اصغرش؛اصلاً  ز نام نامی تو خوبتر نیامده است  بدیل نیست برایت که در سرای حسین  پس از ظهور تو دیگر پسر نیامده است  چه جلوه ای تو ندانم که لطف نقّاشیْت  به ذهن این همه تصویرگر نیامده است  خبر رسیده لبت خنده داشت وقت سفر  اگر ز شورش اشکت خبر نیامده است  ازآن طرف دل مادر اسیر دلشوره ست  ازاین طرف سوی خیمه پدر نیامده است  بگو گلوی تو شمشیر خورده یا نیزه ؟  مگر به سمت تو تیر سه پر نیامده است ؟  تنت برای چه اینقدر؛ زخمْ خورده شده؟  اگر ز خاک به سرنیزه در نیامده است  🔸شاعر: ________________________ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعرین روضه نشینان ⬆️
✅ اشعار _______________________  مادر نه طفل تشنه خود را به باب داد  مهتاب را فلک به کف آفتاب داد  چون قحط آب، قحط وفا، قحط رحْم دید  چشمش به لعل خشک وی از اشک، آب داد  بر طفل و باب او چو جوابی نداد کس  یک تیر، هر دو را، به سه پهلو جواب داد  خون گلوی طفل نه، ایثار را ببین  آن گُل، نخورد آب و به گلچین گلاب داد  هم عندلیب سوخت و هم باغبان که خصم  آبی به گُل نداد، ولی گُل به آب داد  پرپر چو مرغ می زد و تا پر، نشسته تیر  اما به خنده باز تسلاّی باب داد  او خنده کرد و عالم از این خنده گریه کرد  نگرفت آب و آب به چشم سحاب داد  اصغر به لای لای ندارد نیاز و تیر  او را به خواب بُرد و به مَهد تُراب داد  🔸شاعر: ________________________ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعرین روضه نشینان ⬆️
✅ اشعار _______________________  هرم لبهای تو آتش زده جانم پسرم  قصه ی آب برای تو بخوانم پسرم  پسر ساقی کوثر به چه کاری افتاد  کشته ی طعنه ی این زخم زبانم پسرم  داغ تو چون علی اکبر کمرم را تا کرد  نعره خواهم زنم از دل نتوانم پسرم  مادرت دیده به راه است که سیراب آیی  با چه رویی تن تو خیمه رسانم چه کنم  بی هوا تیر رسید و نفسم بند آمد  با نگاه تو گرفته ست زبانم پسرم  خون من گردن آنکس که گلوی تو برید  حسرت بوسه نهاده به لبانم پسرم  صبر کن تا پر قنداقه ی تو پاره کنم  سخت جان می دهی ای راحت جانم پسرم  ز ترک های لبت بوسه گرفتن سخت است  خندۀ آخر تو برده توانم پسرم  می کَنم قبر تو را دور ز چشم مادر  پدرم داده ره چاره نشانم پسرم  با وجودی که کنم قبر تو یکسان با خاک  باز هم جان تو بابا نگرانم پسرم  🔸شاعر: _______________________ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعرین روضه نشینان ⬆️
✅ اشعار _______________________ رفتی و غم برگ و برت در بغلم ماند  صدخاطره وقت سفرت در بغلم ماند  خوابیده ای ای خواب زده در بغل خاک  بیخوابی وقت سحرت در بغلم ماند  بستی به نوک تیر دلم را و پریدی  شال عربی کمرت دربغلم ماند  تیرسه پر آمد سپرت بند به مو شد  ای بی سپر من سه پرت در بغلم ماند  آتش زده ولله مرا کاش ببینی  قدری نم چشمان ترت دربغلم ماند  سیراب شدی یا نشدی؟آب نخوردی؟  خشکی لبت با جگرت در بغلم ماند  رفتی و شبم بی تو دگر ماه ندارد  خاموشی روی قمرت در بغلم ماند  این تیر که نه!نیزه بی رحم تورا کشت  یک تکه تن مختصرت دربغلم ماند  من هلهله را میشنوم! دید ندارم  ای دلخوشی من خبرت دربغلم ماند  تب کرده زمن رفتی و سرد آمده ای آه..  گرمای تن شعله ورت در بغلم ماند  هربار که افتاد ز نی مادرت افتاد  برداشتمش باز سرت دربغلم ماند  مادر بخدا آب دل سیر نخورده  من مانده ام و داغ تو ای شیر نخورده  🔸 شاعر: ________________________ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعرین روضه نشینان ⬆️
✅ اشعار ________________________ بست بر روی سر عمامه پیغمبر را  رفت تا بلکه پشیمان بکند لشکر را  من به مهمانی تان سوی شما آمده‌ام  یادتان نیست نوشتید بیا؟ آمده‌ام  ننوشتید بیا کوه فراهم کردیم؟  پشت تو لشکر انبوه فراهم کردیم  ننوشتید زمین ها همه حاصلخیزند؟  باغ هامان همه دور از نفس پاییزند  ننوشتید که ما در دلمان غم داریم؟  در فراوانی این فصل تو را کم داریم  ننوشتید که هستیم تو را چشم به راه؟  نامه نامه لک لبیک ابا عبدالله  حرف هاتان همه از ریشه و بُن و باطل بود  چشمه هاتان همگی از ده بالا گِل بود  باز در آینه، کوفی صفتان رخ دادند  آیه‌ها را همه با هلهله پاسخ دادند  نیست از چهره آیینه کسی شرمنده  که شکم ها همه از مال حرام آکنده  بی‌گمان در صدف خالی‌شان درّی نیست  بین این لشکر وامانده دگر حرّی نیست  بی وفایی به رگ و ریشه آن مردم بود  قیمت یوسف زهرا دو سه مَن گندم بود  آی مردم پسر فاطمه یاری می‌خواست  فقط از آن همه یک پاسخ آری می‌خواست  چه بگویم به شما هست زبانم قاصر  دشت لبریز شد از جمله هل من ناصر  در سکوتی که همه مُلک عدم را برداشت  ناگهان کودک شش ماهه علم را برداشت  همه دیدند که در دشت هماوردی نیست  غیر آن کودک گهواره نشین مردی نیست  آیه آیه رجز گریه تلاوت می کرد  با همان گریه خود غسل شهادت می کرد  گاه در معرکه آن کار دگر باید کرد  گریه برنده تر از تیغ عمل خواهد کرد  عمق این مرثیه را مشک و علم می دانند  داستان را همه اهل حرم می دانند  بعد عباس دگر آب سراب است سراب..  غیر آن اشک که در چشم رباب است رباب…  مرغِ در بین قفس این در و آن در می‌زد  هی از این خیمه به آن خیمه زنی سر می زد  آه بانو چه کسی حال تو را می فهمد؟  علی از فرط عطش سوخت، خدا می فهمد  می رسد ناله آن مادر عاشورایی  زیر لب زمزمه دارد: پسرم لالایی  کمی آرام که صحرا پر گرگ است علی  و خدای من و تو نیز بزرگ است علی  کودک من به سلامت سفرت، آهسته  می‌روی زیر عبای پدرت آهسته  پسرم می روی آرام و پر از واهمه‌ام  بیشتر دل نگران پسر فاطمه ام  پسرم شادی این قوم فراهم نشود  تاری از موی حسین بن علی کم نشود  تیر حس کردی اگر سوی پدر می‌آید  کار از دست تو از حلق تو بر می‌آید  خطری بود اگر، چاره خودت پیدا کن  قد بکش حنجره‌ات را سپر بابا کن  🔸 شاعر: _______________________ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعرین روضه نشینان ⬆️
✅ اشعار __________________ _ غنچۀ شش ماهه ای که بار ندارد  چیدنش آنقدر افتخار ندارد  زود خزان شد گلی که در همه عمرش  تجربۀ دیدن بهار ندارد  کار خودش را برای غربت من کرد  او که نیازی به کارزار ندارد  تشنۀ یک جرعه بود، تیر نمی خواست!  حنجر خشکی که اختیار ندارد  نازکی این گلوی سوخته تابِ –  - تیر نه! شمشیر شعبه دار ندارد!  کار ابالفضل را سه شعبه اگر ساخت  حجم گلوی تو جای خار ندارد  حداقل کم کنید هلهله ها را  کشتن شش ماهه که هوار ندارد1  کاش کسی هم به نیزه دار بگوید  نیزه از این طفل انتظار ندارد  🔸شاعر: _______________________ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعرین روضه نشینان ⬆️
✅ اشعار __________________ _ غنچۀ شش ماهه ای که بار ندارد  چیدنش آنقدر افتخار ندارد  زود خزان شد گلی که در همه عمرش  تجربۀ دیدن بهار ندارد  کار خودش را برای غربت من کرد  او که نیازی به کارزار ندارد  تشنۀ یک جرعه بود، تیر نمی خواست!  حنجر خشکی که اختیار ندارد  نازکی این گلوی سوخته تابِ –  - تیر نه! شمشیر شعبه دار ندارد!  کار ابالفضل را سه شعبه اگر ساخت  حجم گلوی تو جای خار ندارد  حداقل کم کنید هلهله ها را  کشتن شش ماهه که هوار ندارد1  کاش کسی هم به نیزه دار بگوید  نیزه از این طفل انتظار ندارد  🔸شاعر: _______________________ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعرین روضه نشینان ⬆️
✅ اشعار __________________ _ غنچۀ شش ماهه ای که بار ندارد  چیدنش آنقدر افتخار ندارد  زود خزان شد گلی که در همه عمرش  تجربۀ دیدن بهار ندارد  کار خودش را برای غربت من کرد  او که نیازی به کارزار ندارد  تشنۀ یک جرعه بود، تیر نمی خواست!  حنجر خشکی که اختیار ندارد  نازکی این گلوی سوخته تابِ –  - تیر نه! شمشیر شعبه دار ندارد!  کار ابالفضل را سه شعبه اگر ساخت  حجم گلوی تو جای خار ندارد  حداقل کم کنید هلهله ها را  کشتن شش ماهه که هوار ندارد1  کاش کسی هم به نیزه دار بگوید  نیزه از این طفل انتظار ندارد  🔸شاعر: _______________________ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعرین روضه نشینان ⬆️
✅ اشعار ________________________ در تنگناي حادثه بر لب نوا گرفت  از بي قراري‌اش دل هر آشنا گرفت  با شوق پر کشيدن از اين خاک بي فروغ  در بين گاهواره قنوت دعا گرفت  اعلام کرد تشنه‌ي‌ صبح شهادت است  آنقدر ناله زد که گلوي صدا گرفت  آنقدر اشک ريخت که خورشيد تيره شد  از شرم چشم غرق به خونش، هوا گرفت  در آخرين وداع غريبانه اش پدر  او را به روي دست براي خدا گرفت  ناگاه يک سه شعبه سراسيمه سر رسيد  ناباورانه فرصت يک بوسه را گرفت  تا عرش رفت مرثيه‌ي سرخ حنجرش  جبريل روضه خواند و خدا هم عزا گرفت  از شرم چشم هاي پر از حسرت رباب  قنداقه را امام به زير عبا گرفت  شاعر نوشت از کرم دست کوچکش  آخر از او حواله‌ي يک کربلا گرفت  🔸شاعر: _______________________ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعرین روضه نشینان ⬆️
✅ اشعار _______________________ هَل من مُعین..." شنیدی و ابیات ناب را  دادی به شیوه ی خودت آخر جواب را  اذن شهادت است در اعماق گریه ات  تنها به این بهانه طلب کردی آب را  مردی شدی برای خودت روی دست من!  دشمن شناخت  زبده ترین  هم رکاب  را  گردن گرفته ای دگر ای نور چشم من!  ای کاش حرمله نزند آفتاب را!  چشم تو باز مانده شبیه لبت علی!  لالاییِ سه شعبه  گرفت از تو خواب را!  قنداقه دست و پای تو را سخت بسته است  زیر عبا ادامه بده پیچ و تاب را  هرجای خیمه گاه، نگاهِ رباب هست!  خواهر! بیا ببر تو ازینجا رباب را  🔸شاعر: _______________________ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعرین روضه نشینان ⬆️
✅ اشعار _____________________ به روی نی، بزند شانه باد موی تو را و آفتاب عوض کرده رنگ و روی تو را چقدر جای تو و گاهواره ات خالی ست هنوز می دهد این خیمه گاه بوی تو را رباب بعد تو هر شب به خواب می بیند گرفته است هدف حرمله گلوی تو را همان سه شعبه که بر حنجر تو زد بوسه شکافت مشک و سر و دیده ی عموی تو را قرار بود عصای حسین باشی تو به باد داد ولی شمر آرزوی تو را تو کیستی؟ که ملائک همه به قصد شفا به چشم خویش بمالند خاک کوی تو را 🔸شاعر: ________________________ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعرین روضه نشینان ⬆️
✅ اشعار _______________________ در اصل، تیر قلب پدر را هدف گرفت گرچه گلوی خشک پسر را هدف گرفت مُنّو علی الغریب، جگرسوز شد گلم آبش نداد بلکه جگر را هدف گرفت دست حسین زیر گلوی علی نشست تیری رسید، زیر و زِبَر را هدف گرفت تیری که ظهر سینه خورشید را شکافت در علقمه هلال قمر را هدف گرفت سر درد داشت مادر غم پرورش، رباب از آن زمان که حرمله سر را هدف گرفت بعد از علی، سکینه دگر قدکمان شده اینبار تیر، قدّ و کمر را هدف گرفت اصغر چقدر مثل عمو محسنش شده، آن روز در مدینه که در را هدف گرفت؟ تیر سه شعبه قصه ی ما را تمام کرد در اصل تیر قلب پدر را هدف گرفت 🔸شاعر: ________________________ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعرین روضه نشینان ⬆️
✅ اشعار _______________________ ذبیح من که زخمت به خون بخشیده زیبایی  دهان خشک و چشم نیم بازت گشته دریایی  منم خورشید و تو همچون ستاره بر سر دوشم  رخت گردیده چون ماه بنی هاشم تماشایی  تبسم های تو دل برده از عباس و از اکبر  تلظی های تو داده حرم را شغل سقایی  به قد کوچک و سن کمت نازم که تا محشر  دهد زخم گلویت آب بر گل های زهرایی  تو دیشب تا سحر بیدار بودی و در اطرافت  صدای العطش گردیده بود آوای لالایی  تبسم کن که می بینم سر ببریده ات با من  چهل منزل کند بالای نیزه راه پیمایی  تمام تشنگان را بود بر لب حرفِ آب اما  تو بهر آب گفتن هم نبودت هیچ یارایی  زبس زیبا شدی برروی دستم دم به دم ازمن  گلویت دل ربایی می کند، رویت دل آرایی  به روی دست من ذبح تو بر من سخت اما  تو با لبخند خونینت به من دادی شکیبایی  اگر چه دم به دم رفتم زمیدان کشته آوردم  تو تا بودی مرا در دل نبود احساس تنهایی  🔸شاعر: ________________________ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعرین روضه نشینان ⬆️
✅ اشعار ___________________ ذبیح من که زخمت به خون بخشیده زیبایی  دهان خشک و چشم نیم بازت گشته دریایی  منم خورشید و تو همچون ستاره بر سر دوشم  رخت گردیده چون ماه بنی هاشم تماشایی  تبسم های تو دل برده از عباس و از اکبر  تلظی های تو داده حرم را شغل سقایی  به قد کوچک و سن کمت نازم که تا محشر  دهد زخم گلویت آب بر گل های زهرایی  تو دیشب تا سحر بیدار بودی و در اطرافت  صدای العطش گردیده بود آوای لالایی  تبسم کن که می بینم سر ببریده ات با من  چهل منزل کند بالای نیزه راه پیمایی  تمام تشنگان را بود بر لب حرفِ آب اما  تو بهر آب گفتن هم نبودت هیچ یارایی  زبس زیبا شدی برروی دستم دم به دم ازمن  گلویت دل ربایی می کند، رویت دل آرایی  به روی دست من ذبح تو بر من سخت اما  تو با لبخند خونینت به من دادی شکیبایی  اگر چه دم به دم رفتم زمیدان کشته آوردم  تو تا بودی مرا در دل نبود احساس تنهایی  🔸شاعر: ____________________ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعرین روضه نشینان ⬆️
✅ اشعار ____________________ روی غدیر دست بابا رفت بالا شد قتلگاهش دست بابا کرد لالا تیر سه شعبه هر دو را باهم زمین زد خون گلویش ریخته بر روی بابا از پوست آویزان شده این سر ز پیکر لب تشنه جان دادی بمیرم پیش دریا شرمنده ام از چشم های نیمه بازت خیری ندیدی مثل اکبر تو ز دنیا ماندم چه خاکی سر کنم حالا عزیزم شد ناله های مادرت از دور پیدا بابا عبا رویت کشیدم تا نبیند این مادر بی اصغر افتاده از پا 🔸شاعر : ________________________ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعرین روضه نشینان ⬆️
✅ اشعار _______________________ به تبسّم لب خشکیده ی خود وا میکرد هر زمانی که نظر بر رخ بابا میکرد قطره ای اشک چو بر صورت او می افتاد یادی از تشنه لبان لب دریا میکرد مثل ماهی که جدا از لب دریا باشد روی دستان پدر بود و تلظّی میکرد وَ پدر نیز برای لب عطشان پسر طلب آب غریبانه ز اعدا میکرد سند غربتش این بس که ازآن کوردلان چشمه ی آب بقا ، آب تمنّا میکرد روی دستان پدر ، حرمله سیرابش کرد مادرش غمزده از خیمه تماشا میکرد خنده بر تیرِ سه شعبه نزد اصغر ، هرگز او برای دل ما طرح معمّا میکرد فاطمه آمد و آغوش گشودش ، که بیا او هم از رویِ ادب خنده به زهرا میکرد در جهانی که بُود عشقِ علی ، نیست عجب معجزاتی که نفسهای مسیحا میکرد 🔸شاعر: _______________________ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعرین روضه نشینان ⬆️