#ازدواج_حضرت_علی_و_حضرت_زهرا
💞💞💞💞💞💞💞💞
صدای هلهله ای عاشقانه می آید
صدای پای تغزل، ترانه می آید
بهشت خنده کنان، این میانه می آید
خدا به شوق در این آستانه می آید
حدیث وصل دو دریا عجب شنیدنی است
عروسی علی و فاطمه چه دیدنی است
از این به بعد، دو عاشق کنار هم هستند
تجلّی هم و آیینه دار هم هستند
به روی سفره ی خود نان بیار هم هستند
چو کوه پشت هم و دوستدار هم هستند
دوباره پوزه ی شیطان شکست، شکر خدا
عروسی علی و فاطمه است، شکر خدا
از این وصال مبارک خدا هدف دارد
چقدر حضرت خاتم به دل شعف دارد
دلم هوای ضریح شه نجف دارد
عروسی علی و فاطمه است، کف دارد
به بزم عشق همه عاشقانه دف بزنید
برای خاطر داماد باز کف بزنید
کنار سفره ی عقد، این عروس گل سیما
زکیّه، طاهره، انسیّه، فاطمه، زهرا
نشسته اذن "بلی" تا بگیرد از بابا
پدر اجازه گرفت از خدای جلّ علا
بساط خطبه از این اذن تا فراهم شد
علی به فاطمه اش تا همیشه محرم شد
بگیر دامن پر برکت پیمبر را
بپاش بر سر امّت، گلاب قمصر را
گره زدند به هم عادیات و کوثر را
کشانده اند به دنیا بهشت و محشر را
از این وصال غدیر از گزند ایمن شد
نوشته اند که تکلیف شیعه روشن شد
نوشته اند که شیعه نشانه ای دارد
شراب کوثریِ جاودانه ای دارد
کبوتری شده و آشیانه ای دارد
برای گریه و شادی بهانه ای دارد
تمام عمر دلم زیر دین می آید
از این وصال مقدّس حسین می آید
سخن ز عشق که باشد، شراب شیرین است
برای تشنه ی عشق آفتاب شیرین است
کنار یار خوشی و عذاب شیرین است
سلام های بدون جواب شیرین است
اگر که فاطمه باشد کنار شیر خدا
زمان فتنه شود ذوالفقار شیر خدا
زمان فتنه قمر در محاق می افتد
تبر به جان درختان باغ می افتد
میان امّت احمد نفاق می افتد
و آن دوشنبه ی شوم اتّفاق می افتد
که درب خانه ی زهرا شکسته می شود و
دو دست حیدر کرار بسته می شود و
خدا کند که نبینی قیامتی را که
کنار خانه ی حیدر جماعتی را که
شکسته اند دری را، نه ساحتی را که
شکست ضربه آن درب، قامتی را که
پس از سه ماه علی نیمه شب، غریبانه
به دست قبر سپردش، عجب غریبانه
🔸شاعر:
#امیر_عظیمی
____________________________
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️
╰┅────────————
#به_یاد_محرم #امام_حسین
#شب_جمعه_شب_زیارتی_ارباب
غمخوارِ کربلا غم عالم نمیخورد
دنیایِ بی حسین به دردم نمیخورد
هرکس که خورد نان تو جایی نمیرود
هرکس که خورد داغِ تو را غم نمیخورد
شأنِ دو چشمِ خیسِ عزادار عرشی است
این حرفها به چشمهی زمزم نمیخورد
آنکه به زیر سایهی زهرا نشسته است
غمهای روزِ حشر مسلم نمیخورد
آنکس که جای بستر بیماری ، از غمت
آتش گرفت حسرت عزیزم نمیخورد
من با محرم تو نفَس میزنم هنوز
هرچند طعنه نوکرتان کم نمیخورد
من حتم دارم از نفسِ گرمِ مادرت
این سینه باز داغِ محرم نمیخورد
🔸شاعر:
#حسن_لطفی
__________________________
╭┅──────——————─
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️
╰┅────────—————
▪️در وصف حال و هوای این روزهای حرم
_________________
#امام_حسین
#شب_جمعه_شب_زیارتی_ارباب
بی هیاهو و بی صدا...خلوت
آستانِ گره گشا خلوت
پرچم ِ رویِ گنبد آشفته
حرم شاه با وفا خلوت
اشکِ میدانِ مشک شد جاری
شده ایوان-طلا چرا خلوت؟!
کاش میمردم و نمی دیدم
لحظه ای زیرِ قبّه را خلوت
قاتل جانِ من شد این تصویر...
دورِ شش گوشه! کربلا! خلوت...
سائلی نیست و شده ست چرا؟!
دورِ ارباب، از گدا خلوت
داغِ تو شد اضافه یابن شبیب
پس بخوان روضه در خفا...خلوت...
¤
وای از سینه ای که لب تشنه
کرد با تیرِ بیهوا خلوت
همه رفتند و پیکری جا ماند...
شد پس از حمله خیمه ها خلوت!
🔸شاعر:
#مرضیه_عاطفی
╭┅──────——————─
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️
╰┅────────—————
#امام_باقر #مرثیه_امام_باقر
دوباره مرغِ دلم با پرِ شکسته سفر کرد
تمام همسفران را پرید و باز، خبر کرد
نیاز نیست، به منبر؛ به روضهخوان؛ به مصیبت
دو چشمِ خشکِ مرا روضهی مزارِ تو تر کرد
زمین برای تو با هقهقش به زلزله افتاد
و لرزههاش، حرم را گرفت و زیر و زبر کرد
تو گنجِ روضهی مکشوفهای؛ که مدفن پاکت
میان بزم عزایت نشست و خاک به سر کرد
به گَردِ قافلهی اشکهای تو نرسیدیم
تو دیدهای همهی آنچه را که ما نشنیدیم
تو دیدهای همهی داغهای کربوبلا را
به نیزهزارِ بلا؛ رویشِ سرِ شهدا را
تو دیدهای که تنِ کشتی نجات، به خاک است
و موجِ زخمی دریای سرخ خون خدا را
شنیدهای وسط سوزِ لایلای عطشناک
صدای هلهله و خندههای حرملهها را
تو هم شبیه پدر بردهای به جادهی عمرت
به شانهات غمِ هموزنِ کوهِ شامِ بلا را
به شاهراه شهادت تو هم مرید حسینی
قتیلِ مقتلی و آخرین شهید حسینی
🔸شاعر:
#رضا_قاسمی
╭┅──────——————─
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️
╰┅────────—————
#امام_باقر #مرثیه_امام_باقر
عاقبت آه کشیدم نَفسِ آخر را
نفسِ سوخته از خاطرهای پرپر را
روضهخوانیِ مرا گرم نمودی امشب
روضهیِ آنهمه گُل ، آنهمه نیلوفر را
آخرین حلقهیِ شبهایِ محرّم هستم
شُکر اِی زَهر ندیدم سحری دیگر را
باورم نیست هنوز آنچه دو چشمم دیدهاست
باورم نیست تماشایِ تَنی بی سر را
باورم نیست غروب و حرم و آتش و دود
دیدنِ سوختنِ چـارقَدِ دختر را
غارتِ خود و عَلَم ، غارتِ گهواره و مَشک
غـارتِ پیرهن و غارتِ انگشتر را
ذوالجَناحی که زِ یالَش به زمین خون میریخت
نیزههایی که رُبودند سَرِ اکبر را
آه در گوشهی ویرانه که دِق مرگ شدیم
تا که همبازیِ من زد نَفسِ آخـر را
کمکِ عمّه شدم تا بدنَش خاک کنیم
بیـن زنجیر نهان کرد تَنی لاغر را
چنگ بر خاک زدم تا که به رویش ریزم
سرخ دیدم بدنش ، تکّهای از معجر را
🔸شاعر:
#حسن_لطفی
╭┅──────——————─
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️
╰┅────────—————
#امام_باقر #مرثیه_امام_باقر
زهر ملعون، نفست را به شکایت انداخت
گوشه حجره تو را سخت به زحمت انداخت
داری از درد چه بدحال به خود می پیچی
مثل لب تشنه ی گودال به خود می پیچی
چه غریبانه کف حجره زمین گیر شدی
چقدر بیشتر از سن خودت پیر شدی
زهر ملعون، چه به روز جگرت آورده
خنده ی حرمله را در نظرت آورده
خواستی آب بنوشی، جگرت تیر کشید
عطشت، علقمه را زود به تصویر کشید
زهر نه، گریه ی بسیار تو را خواهد کشت
روضه ی دست علمدار تو را خواهد کشت
سالها رفته، ولی خوب به خاطر داری
با رقیه دل تان سوخته چندین باری
مو به مو، طعنه ی اغیار به یادت مانده
ازدحام سر بازار به یادت مانده
دل پر خون تو، از غصه لبالب می شد
چادری در ملأعام معذب می شد
🔸شاعر:
#وحید_قاسمی
╭┅──────——————─
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️
╰┅────────—————
#امام_باقر #مرثیه_امام_باقر
روضه می خوانم از زبان کسی
که خودش داغ کربلا دیده
در حوالیِ قتلگاه حسین
خولی و شمر بی حیا دیده
باقرالعلم اینچنین فرمود
جدّ ما را به پنج حربه زدند
لشگری با تمام بی رحمی
به غریبی هزار ضربه زدند
یک نفر با هجوم شمشیرش
عده ای با هزار سر نیزه
بر تنش زخم بی شماره نشست
تیر بر تیر نیزه در نیزه
یوسف افتاد بین صدها گرگ
پنجه هایی پلید چنگش زد
آنکه بی تیر بود و بی نیزه
از همان راه دور سنگش زد
یوسف افتاد بی رمق در خاک
پیش چشم اله و محبوبش
بی حیایی رسید و با کینه
زد به زخم حسین با چوبش
دادِ زینب بلند شد اینجا:
پسر مادر مرا نزنید
تن صد چاک و بی دفاعش را
دیگر اینگونه با عصا نزنید
🔸شاعر:
#مجتبی_لشکریان
╭┅──────——————─
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️
╰┅────────—————
#امام_باقر #مرثیه_امام_باقر
چشمهای ترم از کودکیم تر شده است
زندگی نامه من داغ مکرر شده است
بدن لاغر و این قامت خم شاهد که
روزها با چه غم دل شکنی سرشده است
گاه میسوزم و گهگاه به خود میپیچم
سوختن ارث من از روضه مادر شده است
رد زنجیر و طناب است به دستم یعنی
خاطرم از سر بازار مکدر شده است
دم آخر همه اهل و عیالم هستند
شهر از ماتم این فاجعه محشر شده است
زهر امروز مرا از نفس انداخت ولی
قاتلم زهر نه یک علت دیگر شده است
بین بستر چقدر زار زدم وای حسین
روضه ها در نظرم خوب مصور شده است
باز انگار که با چشم خودم میبینم
زینت دوش نبی طعمۀ لشگر شده است
باز انگار که با چشم خودم میبینم
ته گودال گل فاطمه پرپر شده است
باز انگار که با چشم خودم میبینم
قسمت گردن او کندی خنجر شده است
باز انگار که با چشم خودم میبینم
نوک هر نیزه ای آماده ی یک سر شده است
باز انگار که با چشم خودم میبینم
غارت چادر و پوشیه ی خواهر شده است
باز انگار که با چشم خودم میبینم
درخیام نبوی قحطی معجرشده است
سوختم پای غم آن شه افتاده نفس
همدم هرسحرم خونه جگر بوده و بس
🔸شاعر:
#سیدپوریا_هاشمی
╭┅──────——————─
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️
╰┅────────—————
#امام_باقر #مرثیه_امام_باقر
من ولی الله اکبر هستم
پنجمین حجت داور هستم
باقر آل پیمبر هستم
از ستم طایر بی پر هستم
همه دیدند ز من مهر و وفا
باز کردند به من ظلم و جفا
گر چه از زهر به خود پیچیدم
کس نداند که چه غم ها دیدم
از غم کودکی ام پاشیدم
همه شب تا به سحر نالیدم
گر به هم ریخته اعضایم شد
قاتلم،دیده ی بینایم شد
طفل بودم که اسارت دیدم
خیمه ها را همه غارت دیدم
من چهل روز حقارت دیدم
عمه را بزم جسارت دیدم
بزم می بود لعینی برخاست
دختری را به کنیزی میخواست
غنچه ها را همه پرپر دیدم
بر سر نی،سر اصغر دیدم
چادر پاره ی خواهر دیدم
دم کاخ یزید،سر دیدم
خاکها زخم رخش پوشیدند
سر او را به زمین کوبیدند
رفتم از یاد و نرفته از یاد
همه ی زندگی ام رفت به باد
تا که همبازی ام از ناقه فتاد
زجر آمد ز ره و زجرش داد
لگدی زد به تن او که خداش
نکند قسمت کافر ای کاش
🔸شاعر:
#محمود_اسدی
╭┅──────——————─
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️
╰┅────────—————
#مرثیه_مسلم_بن_عقیل
شبیه ابر بهاری به ناله می بارم
صدای قافله ات را به گوش دل دارم
شنیده ام که مسیرت عوض شده داری
به سمت کرب و بلا می روی و می باری
کنار اکبر و عباس و قاسمت بودی
چقدر دل نگران محارمت بودی
به چشم می خورد از دور نیزه ها انگار
به پای زینبت افتاده لرزه ها انگار
به دشت کرب و بلا بوی سیب می پیچد
صدای ناله و آهی غریب می پیچد
حذر کن از سفر کربلا بیا برگرد
ببین سکینه و حال رقیه را برگرد
سه شعبه های مهیبی برایت آوردند
چه نیزه های عجیبی برایت آوردند
چه نقشه های پلیدی کشیده اند اینها
برای پیرهن پاره یوسف زهرا
سرت حواله ی سر نیزه ها در این صحرا
تنت به نعل ستوران مقطع الاعضاء
زدند بر تن تو با هزار و صد حربه
جدا شده سر تو با دوازده ضربه
چه شد که این همه از هم تنت گسست اینجا
چقدر روی زمین استخوان شکست اینجا
🔸شاعر:
#مسعود_اکثیری
╭┅──────——————─
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️
╰┅────────—————
#امام_باقر #مرثیه_امام_باقر
وقتی که زهر کینه ز زین تا جگر رسید
انگار قصّه ی غم عمرش به سر رسید
از سوز زهر ناله ی جانکاه می کشید
از فرط تشنگی چِقَدَر آه می کشید
او سروِ دانشی ست که قدش خمیده است
خود را به کنج حجره به زحمت،کشیده است
پروانه ای که پر زدنش فرق می کند
شمعی که شکل سوختنش فرق می کند
حالا به یاد خاطره ها گریه می کند
با یاد داغ کرببلا گریه می کند
او امتداد غُصّه ی فردای کربلاست
همبازی سه ساله ی صحرای کربلاست
دریای غیرت و غضبش پر تلاطم است
بین تمام قافله او مرد دوم است
او آشنای هق هق اشک شبانه هاست
زخمیِّ دست سلسله و تازیانه هاست
طفل آمده ولی چِقَدَر پیر گشته بود
بی جان و خسته از غل و زنجیر گشته بود
با آبله ز پای خودش کار می کشید
مثل رقیّه از کف پا خار می کشید
انگار زهر تازه تری از جگر گذشت
تا غصه های بی حد شام از نظر گذشت
او دیده با چه سختی و آزار برده اند
ناموس شاه را،سر بازار برده اند
او دیده شامیان حرامی،دریده اند
او دیده معجر از سر عمه کشیده اند
او دیده رقص مستی بزم شراب را
او دیده خیزران و لب آفتاب را
با یاد صحنه ای،جگرش پاره پاره شد
حرف کنیز شد،به سکینه اشاره شد
🔸شاعر:
#بردیا_محمدی
╭┅──────——————─
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️
╰┅────────—————
#امام_باقر #مرثیه_امام_باقر
آن روزهایِ شعله ور یادم نرفته
دستان تب دارِ پدر یادم نرفته
دریا همان نزدیکی اما تشنه بودیم
بیتابی و چشمانِ تر یادم نرفته
شش ماهه را تیر سه شعبه بُرد با خود
داغِ عجیب ِ این خبر یادم نرفته
گهواره را بردند بعدِ گوشواره
هول و وَلایِ دور و بر یادم نرفته
افتاد خیمه دستِ یک عدّه حرامی
آن لحظهٔ پر دردسر یادم نرفته
بعد از جسارت ها اسارت ها کشیدیم
یک تکه نانِ مختصر یادم نرفته
یکریز در آغوش عمه بغض کردیم
زخم زبانِ رهگذر یادم نرفته
یک گوشه خوابید و صدایش درنیامد
اشک رقیه(س) تا سحر یادم نرفته
دیدم به عینه روضه ها را پیشِ چشمم
لحظاتِ تلخِ آن سفر یادم نرفته!
🔸شاعر:
#مرضیه_عاطفی
╭┅──────——————─
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️
╰┅────────—————