روزنوشت
اینجا گفته بودم که در رابطه با موضوع زندان اوین خواهم نوشت. سر قولم هستم.
در پست بعدی به قولم عمل کردم.
پاسخ به شبهاتی در ارتباط با برخورد با مجرمان در نگاه دین/مجرم از هویت انسانی خارج نمیشود
ادامهاش را اینجا بخوانید:
mehrnews.com/xW2gL
https://eitaa.com/roznevesht
قلب آدم خدایِ ارجاعات عاطفیست. یعنی آدم میتواند با قلبش فلاشبک بزند به گذشته.
یا خودش این کار را میکند یا اتفاقهای دور و برش.
مثلاً اگر باران ببارد، بوی خاک بارانخورده یکهو تو را میبرد به خانهی قدیمیِ پدربزرگت و دیوار کاهگلیاش
یا هنگام تماشای یک فیلم واژهای میشنوی، قلبت دست تو را میگذارد در دستِ همکلاسی دوران بچگیات، که فلان روز همان واژه را برایت به کار برد.
گاهی استرس به جانت میافتد و ناخودآگاه اضطراب جلسهی کنکور یادت میآید که چطور گوشهی لبت را از استرس میخوردی.
مزهی یک غذا تو را تا مطبخ مادربزرگ میکشاند.
دو بیت شعر، یاد عاشقانههای دوران جوانیات را زنده میکند.
یک بندی از یک دعا، تو را میبرد به مراسم دعایی که سالها پیش با تمام خلوص در آن شرکت کردهای.
چای را میبینی یکهو میروی اربعین، دلت هوس چای موکب میکند.
میگویند ما عشق حسین را با شیر و از مادرهایمان گرفتهایم.
اما تمام مستندات قلبی ما چیزی بالاتر از این میگوید. این عشق خیلی عمیقتر از این حرفهاست.
ردّ این جذبه را که میگیریم میرسیم به ازل، به عالم ذر، به آنجا که داشتند عشق حسین بن علی را تقسیم میکردند.
بویسیبحسین ریشه در فطرت ما دارد.
🖋زهرا ابراهیمی
https://eitaa.com/roznevesht
شهریار میگه:
هرچه پل پشت سرم هست خرابش بنما
تا به فکرم نزند از ره تو برگردم
شرحش برای ما میشه:
"حسینجان" به زور هم که شده ما را نگهدار.
https://eitaa.com/roznevesht
+ به نظرت لذتبخشترین حالت برای شیطان چیه؟
-- به نظرم وقتی که روح آدم جلوی شیطان زانو بزنه.😔
از آنهایی که اینجا مرا میخوانند درخواست میکنم منت بگذارند و برای بیماران ما حمد شفایی بخوانند.
التماسدعا...
نمیدانم نگاه شما به نوشتن چیست؛ اما نوشتن برای من هم درد است و هم درمان.
گاهی با قلم، رنجها را مینویسم و گاه برای تسکین یافتن از همان رنجها به قلم پناه میبرم.
نوشتن فراتر از نور و شلوغی و سروصدای اطراف، کُنج امنی است برای من تا به واسطهی آن دردها را به واژه تبدیل کنم.
استیصال، سختترین واژهای است که نگاشته میشود و در روح این کلمه انقطاع و دلبُریدن از همهچیز نهفته است.
اینکه آدم برسد به اینجا که هیچ کسی جز خدای مهربان را ندارد، آسان نیست.
فلسفهی غم و بلا و گرفتاری و بیماری هم همین است که ما به این حجم از درک برسیم که همگان ما را ترک میکنند و جز خدا کسی نمیماند.
خدایا! ما به جایی رسیدهایم که بغضمان درگلو مانده و حتی توان تبدیلش به اشک را هم نداریم.
خدایا! دستانمان خالیست و فهمیدیم که در این ظلمات تو فقط نوری.
خدایِجان! ما رسیدهایم به اینجا که شانههای دنیا جای مناسبی نیست برای اینکه سرمان را رویش بگذاریم و زارزار گریه کنیم.
خدایا! ما اصلا هیچ آدمی را دیگر به تو نمیسپاریم تا پاسخ بدیهایش را بدهی، همه را به بخشندگی خودت میبخشیم؛ تو هم ما را ببخش.
خدایا! ما آنقدر بدیم که حتی سایهمان هم دلش نمیخواهد دنبالمان راه بیافتد؛ اما تو همواره بودهای باز هم باش.
باز هم باش...
13.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اگر چشمانتان بارانی شد
برایِ منِ بیابان هم دعا کنید.
https://eitaa.com/roznevesht
آنهایی که برای حضور مذهبیها در ایام محرم قلم زدید (و البته که خوب دعوتشان کردید به رعایت پروتکلها)و هرجا کوتاهی دیدید رسالت قلم را بر دوش کشیدید و تذکر به موقع دادید از شما سپاسگزاریم.
لطف کنید چند خطی هم در رابطه با کنسرت ابی بنویسید تا دهان یاوهگویان آن طرفآبی هم بسته بماند.
*قلم متعهد، گزینشی نمینویسد.
https://eitaa.com/roznevesht
یه وقتهایی کلی حرف برای گفتن دارم؛ اما واژهای برای نوشتن ندارم.
دلیلش هم نمیدونم دقیقا چیه؟!