eitaa logo
رمانکده زوج خوشبخت ❤️
464 دنبال‌کننده
135 عکس
194 ویدیو
4 فایل
بنام خدا سلام دوستان به منبع اصلی رمان‌های عاشقانه مذهبی و زیبا خوش آمدید. کانال ما را به دوستان خود معرفی نمائید. لینک کانال https://eitaa.com/joinchat/1420559197Cbc586d52af رونق کسب و کار کانال و گروه @hosyn405 تبلیغات به ما بسپارید در دو کانال
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹هوالمحبـــــــوب 🌹رمان زیبا و واقعے 🌹قسمت دوست نداشت توی خواب بمیره. دوستش ساعد که شهید شد... تا مدتها جرات نمی کرد شب بخوابه... شهید ساعد جانباز بود... توی خواب نفسش گرفت و تا برسه بیمارستان شهید شد. چند شب متوجه شدم منوچهر خیلی تقلا می کنه. بیخوابه.... بدش میومد هوشیار نباشه و بره... شبا بیدار می موندم تا صبح که اون بخوابه... 😭 برام با این که بعد از اذان صبح فقط دو سه ساعت می خوابیدم، کسل نمی شدم... شب اول منوچهر بیدار موند... دوتایی مناجات حضرت علی می خوندیم. تموم که می شد از اول می خوندیم، تا صبح..... شباي دیگه براش حمد می خوندم تا خوابش ببره. مدتی بود هوایی شده بود... یاد دوکوهه و بچه های جبهه افتاده بود به سرش. کلافه بود... یه شب تلویزیون فیلم جنگی داشت... یکی از فرمانده ها با شنیدن اسم رمز فریاد زد _ «حمله کنید، بکشیدشون، نابودشون کنید ».... یهو صدای منوچهر رفت بالا... که _«خاك بر سرتون با فیلم این ساختنتون!  کدوم فرمانده جنگ می گفت حمله کنید؟ مگه کشور گشایی بود؟ چرا همه چیزو می کنید؟....»😡 چشماشو بسته بود و بد و بیراه می گفت.... تا صبح بیدار بود فردا صبح زود رفت بیرون... باغ فیض نزدیک خونمون بود... دوتا امام زاده داره... می رفت اونجا. وقتی برمی گشت چشم هاش پف کرده بود.... نون بربری خریده بود... حالش رو پرسیدم گفت: _خوبم، خستم، دلم می خواد بمیرم... به شوخی گفتم: _آدمی که میخواد بمیره نون نمی خره!😉 خندش گرفت.....!گفت: _یه بار شد من حرف بزنم تو شوخی نگیری؟!   اما اون روز هر کاری کردم سر حال نشد. خواب بچه ها رو دیده بود. نگفت چه خوابی.....😣🕊 ادامه دارد.. 🌹شادے ارواح طیبہ شــہـــدا صلواٺ ✍نویسنده؛ مریم برادران