eitaa logo
رمانکده زوج خوشبخت ❤️
464 دنبال‌کننده
129 عکس
194 ویدیو
4 فایل
بنام خدا سلام دوستان به منبع اصلی رمان‌های عاشقانه مذهبی و زیبا خوش آمدید. کانال ما را به دوستان خود معرفی نمائید. لینک کانال https://eitaa.com/joinchat/1420559197Cbc586d52af رونق کسب و کار کانال و گروه @hosyn405 تبلیغات به ما بسپارید در دو کانال
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹هوالمحبـــــــوب 🌹رمان زیبا و واقعے 🌹قسمت توي دزفول دیگه تنها نبودیم. آقاي پازوکی و خانمش اومدن پیش ما،😊 طبقه بالا آقاي صالحی تازه عقد کرده بود و خانمش رو آورده بود دزفول،😊 آقاي نامی، کریمی، ملکی، عبادیان، ربانی و ترابیان هم خونواده هاشون را آوردن اونجا... گرفته بودن...😅☝️ مردها که بیشتر اوقات نبودن. ما خانمها با هم ایاق شده بودیم یه روز در میون دور هم جمع میشدیم، هر دفعه خونه یکی... یه عده از خونواده ها اندیمشک بودنن، محوطه ي شهید کلانتري. اونا هم کم کم به جمعمون اضافه می شدن...😊 از علی میپرسیدم: _"چند تا خاله داري؟" میگفت: _"یه لشکر"!!😅 میپرسیدم: _"چند تا عمو داري؟" میگفت: _"یه لشکر"!😅 نزدیک عملیات بدر، عراق اعلام کرد دزفول رو میزنه... دزفولیها می رفتن بیرون از شهر.می گفتن: _ "وقتی میگه، میزنه...". دو سه روز بعد که موشک بارون تموم میشد برمیگشتن. بچه هاي لشکر می خواستن خانماشونو بفرستن شهر هاي خودشون، اما کسی دلش نمیومد بره...😎✌️ دستواره گفت: _"همه برون خونه ما، اندیمشک." من نرفتم... به منوچهر هم گفتم، ادعا داشتم قوي هستم و می مونم...💪 هرچی بهم گفتن، نرفتم... پاي علی میخچه زده بود نمیتونست راه بره...😥 بردمش بیمارستان، 🏥نزدیک بیمارستان رو زده بودن. همه شیشه ها ریخته بود. به دکتر پای علی رو نشون دادم... گفت _"خانم تو این وضعیت براي میخچه پای بچت اومدي؟ برو خونت". ! برگشتم خونه...😔 موج انفجار زده بود در خونه رو باز کرده بود. هیچ کس نبود، توي خونه چیزي براي خوردن نداشتیم... تلفن قطع بود... از شیر آب گل میومد... برق رفته بود... باعلی دم در خونه نشستیم یه تویوتا داشت رد می شد آرم سپاه داشت، براش دست تکون دادم. از بچه هاي لشکر بودن. گفتم: _"به برادر صالحی بگید ما اینجا هستیم، برامون آب و نون بیارید". آقاي صالحی مسئول خونواده ها بود. هرچی می خواستیم به اون می گفتیم. یکی دو ساعت بعد اومد. نذاشت بمونیم. ما رو برد خونه ي دستواره... ادامه دارد.. 🌹شادے ارواح طیبہ شــہـــدا صلواٺ ✍نویسنده؛ مریم برادران