eitaa logo
رمانکده زوج خوشبخت ❤️
466 دنبال‌کننده
129 عکس
194 ویدیو
4 فایل
بنام خدا سلام دوستان به منبع اصلی رمان‌های عاشقانه مذهبی و زیبا خوش آمدید. کانال ما را به دوستان خود معرفی نمائید. لینک کانال https://eitaa.com/joinchat/1420559197Cbc586d52af رونق کسب و کار کانال و گروه @hosyn405 تبلیغات به ما بسپارید در دو کانال
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍂🍂🍂🍂🍂 🍂مـــا زنده بہ آنیــمـ ڪہ آرامـ نگیریمـ... 🍂موجیــــمـ ڪہ آسودگــے ما عدم ماســٺ... 🍂🍂🍂🍂🍃🍃🍃🍃 🍃 🍃 🍃 قسمت من ارشیا هستم... پسر دوم خانواده "مفتخری". نازنین 22 ساله و سوگل 15 ساله خواهرهای من👭 هستند. نمیخوام از خودم تعریف کنم.. ولی بهترین شاگرد مدرسه بودم و همیشه تو آزمون های کشوری حرف اول رو میزدم.☺️ الان 20 ساله هستم ولی سال اولی هست که وارد دانشگاه شدم... شاید بپرسید که چرا منی که همیشه شاگرد اول بودم 👈یک سال هم پشت کنکور گیر کردم. خب باید اینطوری شروع کنم که همه چیزم در ✨18 سالگی✨ تغییر کرد... تا قبل از 18 سالگی... هم قیافه خیلی خوبی داشتم هم درسم خیلی خوب بود (از گفته دوستام میگم... هم پسرها و هم دختر ها) ... پدرم هم رئیس یک شرکت بزرگ ساختمان سازیه🏘 برای همین هم از نظر مالی هیچ مشکلی نداشتیم .😊 زندگیمون نسبتا آروم بود... اصلا آدم سیاسی نبودم اصلا هم از رجال سیاسی کشور خوشم نمیومد همه چی بر وفق مراد بود تا یکی از روز های زمستان❄️..... صبح☀️ یکی از روزهای نزدیک به عید بود که توی خیابون نزدیک خونمون نازنین و یکی از دوستاش رو با 👥سه تا پسر غریبه👤 دیدم. 👫👬👭 قیافشون خیلی عجیب بود😐 سر تاس، و انگشترهای اسکلتیشون👽 من رو یاد فیلم های افسانه ای می انداخت. این اتفاق ها زیاد توی خانواده ما می افتاد... نه اینکه بگم بی غیرت بودیم، نه، ولی توی این مسائل خیلی دید بازی👉 داشتیم، اما... ✋ چیزی که اونروز من رو داد بیشتر از همیشه خواهرم به این 👤پسرها👥 بود. از این و بدنم مور مور شد. جلو تر رفتم.... و کنار یکی از درخت 🌳های اطراف خیابون به حرف هاشون گوش دادم. ... یکی از پسرها سیگار 🚬نصفه کشیده اش رو از دهنش در آورد.... سیگار رو نزدیک صورت خواهرم گرفت و با یک صدای خشن و زمخت گفت: "بکش برای نابودی این رژیم آخوندی." بعد هم همه با هم خندیدند و خواهرم سیگار رو کشید...🚬 🍂 اثــرے از؛✍ رمانکده زوج خوشبخت ❤️ https://eitaa.com/joinchat/1420559197Cbc586d52af