هدایت شده از سابقه گسترده طلایی💛
مجرد که بودم فکر میکردم اگر ازدواج کنم عاشقانه ترین زندگی رو میسازم
،کتاب خوندم ، کلاس رفتم ، دعا کردم ، سالم نگه داشتم خودمو ،یه روز مادرم یه دختر سنگین و زیبا رو بهم معرفی کرد
،منم همون لحظه اول که دیدمش یه دل نه صد دل عاشقش شدم، اخه انتخاب مادرم بود ، اوایل همه چیز خوب بود ولی کم کم نگرانی های من شروع شد ، مادرم میگفت هانیه اصلا مناسب تو نیست ،
هانیه میگفت مادرت خیلی دخالت میکنه ، من مونده بودم بین زنم و مادرم هانیه گفت ما همدیگه رو دوست داریم
بیا بریم مشاوره و مشکلاتمون رو حل کنیم ،،،مامانم گفت اگر اون دختر رو نگه داشتی دیگه خونه من پا نزار من که طاقت ناراحتی مادرم رو نداشتم داشتم به طلاق فکر میکردم، عیبهای هانیه رو زیاد میدیدم و همش خودم رو ازش دور میکردم تا اینکه با #دکتر_یزدانی آشنا شدم و الان ،،،👇
https://eitaa.com/joinchat/2166554911Ce6c4cc9b2a