این داستان رو بخونید👇گاهی داستان با دیالوگ پیش میره و نیاز به توضیح نداره
گفتم:زود باش بی بی جان!
گفت:خودت برو دیگر برایم صرف نمی کند نصفه شبی بیایم آن جا
گفتم:پلو خورش داریم ها!
گفت:باشد ننه جان! تو عوض من بخور! من پیرزن پایم لب گور است پلو بخورم یا نخورم توفیری نمی کند.
گفتم:اگر صدام بیاید یک بمب بیاندازد تو کله ات نه من هستم که کمکت کنم نه حسین
_اخر بچه یک دور از جانت هم بگو! آدم که موقع سحر نفوس بد نمی زند
+آخر کس دیگر پیش تو نیست! هست؟
_هست! چرا نیست؟ فرشته ها و ملائکه جنازه ام را می کشند بیرون
+حالا نصفه شبی فرشته و ملائکه کجا هستند که تو را از زیر آوار بکشند بیرون؟ بیا برویم بی بی بابا دعوا می کند ها!
در همین دیالوگ ها زمان مکان حالات، اتفاقات و حوادث گنجانده شده و نیاز به توضیح نداره