بیت اول شانه ی تنهایی آرایه ی تشخیص داره. یعنی برای *تنهایی* که یه مفهوم انتزاعیه *شانه* تصور کرده که می خواد سرشو روش بذاره😊 به علاوه، این ترکیب *شانه ی تنهایی* یه پارادوکسی هم داره. اگه آدم کسیو داشته باشه که سر روی شونه ی اون بذاره، دیگه تنها نیست. اگر هم تنها باشه دیگه نمی تونه سرشو روی شونه ی کسی بذاره. حالا فاضل این دو فرض رو باهم دیگه جمع می کنه؛ می گه من می خوام سر روی شونه تنهاییم بذارم. بیت دوم هم یه پارادوکس ریزی داره اگر عمر به هدر رفته باشه که حاصلی نداره اگر هم حاصلی داشته باشه نمی شه بهش گفت *به هدر رفته* اونوقت فاضل نظری میگه: از *حاصل* عمر *به هدر رفته* ام ... بیت سوم قفسه ی سینه رو به قفس تشبیه کرده؛ این تشبیه بسیار تکراریه و خود کلمه ی قفسه ینی چیزی که شبیه قفس هست اما فاضل دو مرحله تشبیه رو پیش تر هم برده یکی این که می گه دستی قفسی را در سینه ام آویخته است ینی قفس بودن رو بیشتر مجسم کرده و تشبیهش رو واضح تر کرده. از طرفی توی بیتش *حبس نفس* هم آورده این حبس با قفس مراعات نظیر قشنگی رو پدید آورده. بیت چهارم یه مبالغه ی جالب داره؛ می گه اینقدر غریبم و هیچ کس سر مزارم نمیاد که حتی غبار هم که سر همه ی مزار ها میشینه سر مزار من نیومده... اما یه پارادوکس هم داره: اگر کسی غریب باشه سر مزارش غبار می شینه، اما اگه کسی روی مزارش غبار نشینه ینی حتمن کسیو داشته که مزارش رو پاک نگه داره و شست و شو کنه. فاضل بین دو فرض جمع می کنه می گه از بس که غریبم هیچ کس سر مزارم نیومده... هیچ کس حتی غبار!!! بیت پنجم به جز تکرار کلمه ی روز نکته ای نداره بیت شیشم از بوسه ای که طول بکشه به *کاشتن* تعبیر کرده و ضمنا داره بوسه رو به استعاره ای از گل سرخ تبدیل می کنه... با آوردن کلمه ی کاشتن و گل سرخ توی مصراع اول. بیت هفتم تعبیر *دست خدا حافظی* به اصطلاح اضافه ی اقترانیه است ینی اضافه ای که مقترن و همزمان بودن *دست* و *خدا حافظی* رو می رسونه ﷽؛انار، پادشاهی ست وارونه با تاجی رو به زمین چرا که انار پادشاه درختان آسمان است که قدش تا زمین کشیده شده. اینجا با هم یاد میگیریم. با هم ساقه می زنیم و برگ می دهیم. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/100270145C4e53c7d0f6 @ANARSTORY