عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
🌸🍃 🍃 °| #خادمانه✨ |° سلام به کاربرانِ پرانرجےـمونـ☺️✋🏻 اومـدم بگم الــوعده وفــا✋🏻😌😍 رمــان فوق ال
🎀🍃 🍃 ♥️ ♡﷽♡ همیشه قدم زدن در خیابان شلوغ منتهے به بیمارستان را دوست داشت! این حس، خیلے خوب بود ڪه اول صبح اینقدر آدم یک‌جا در خیابان باشند و سروصدا ڪنند!! صدای بوق ماشین‌هـا آنقـدرها هم برایش ناخوشایند نبود نشانِ زندگے میداد! دلش ضعف میرفت براے دبستانے هایے ڪه ڪج بودن خط چانه مقنعه هایشان نشان خواب آلود سرڪردن آنها بود... لبخندش را همیشه حفظ میکرد، یڪ لبخند محو و نامحسوس‌ آنقدر نامحسوس ڪه حداقل عبوس نمےنمود ماسڪ نمیزد همیشه میگفت دود ماشین‌ها را بلعیدن شرف دارن به حبس کردن راه تنفسش در این ماسڪ سفید به قول مریم او نیمه پر لیوان را نگاه نمیڪرد بلڪه آن‌را یڪ نفس سر میکشید. با آرامش پیاده‌رو را که نزدیک درب بیمارستان طے کرد و به عادت، هر روز قبل از رفتن به محل کارش سری به باغبان پیر اما صاحب دل بیمارستان زد. عمو مصطفے را خیلی دوست داشت... کنار باغچه مشغول به کار، پیدایش کرد...با خودش گفت شاید حلال ترین پولے ڪه در این بیمارستان بیرون مےآید برای همین مرد روبه رویش باشد؛ ناظر بر اجـرای عملکرد نداشت اما بهترین عملکرد را داشت.. با لبخند منحصر به خودش با انرژی گفت: سلام عمو مصطفے صبحت بخیر! همین اول صبحی خسته نباشید و خداقوت💗 عمو مصطفے با شنیدن صدایش دست از کار کشید و لبخندے در جواب لبخندش زد: +سلام دختر خوبم❤️ صبح تو هم بخیردیر ڪردے باباجان نرگسات پژمرده شد.. - شما هر روز منو شرمنده میکنید دست شما درد نکنه الان میرم برشون میدارم.. + دشمنت شرمنده باباجان برو برشون دار زودتر هم برو سرڪارت امروز بیمارستان یه جور خاصیه همه دارن بدو بدو میکنن انگار یه خبراییه! - آره عمومصطفے یه دکتر از فرنگ برگشته یه سه ماهی میخواد بیاد، اینا دارن خودشونو میکشن عمو مصطفی میخندند و بیل زنان میگوید: + حالا چرا اینقدر با حرص از این بنده خدا حرف میزنے بابا -جان؟ برای اینکه معتقدم اون بنده خدا کار شاقے نمیڪنه ڪه بیاد به مملڪت خودش خدمت ڪنه ولے اینجا یه عده جوری باهاش برخورد میکنند انگار منتے برسرما هست ایشون افتخار دادن دارن میان ڪشور خودشون مریض درمان کنند! اصلا ولش کن عمو جان... بہ قلم🖊 " ۲ "✨ ☺️ هرشب از ڪانال😌👇 🍃 @asheghaneh_halal 🎀🍃