🥀🥀🥀🥀🥀 🌷 🌷 !! 🌷اوایل انقلاب از اصفهان به جماران رفتیم و با اصرار توانستیم امام را زیارت کنیم، دور تا دور ایشان نشستیم. یک‌دفعه ضربه‌ای محکم به پنجره خورد و یکی از شیشه‌های اتاق شکست. همه از جا پریدند به جز امام (ره). امام (ره) در همان‌حال که صحبت می‌کرد آرام سرش را برگرداند و به پنجره نگاه کرد. هنوز.... 🌷هنوز صحبت‌هایش تمام نشده بود که صدای اذان شنیده شد. بلافاصله والسلام گفت و از جا برخاست. همان‌جا فهمیدم که آدم‌ها همگی می‌ترسند. امام (ره) از دیر شدن وقت نماز می‌ترسید و ما از صدای شکستن شیشه، او از خدا ترسید و ما از غیر خدا. آن‌جا فهمیدم هرکس واقعاً از خدا بترسد دیگر از غیر خدا نمی‌ترسد.... : سردار خيبر، فرمانده شهيد محمدابراهيم همت ♥️اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌ لِوَلیــِـــڪَ الفَـرَجـــ 🥀🥀🥀🥀🥀🥀