#اعتراف
آقا صحبت از پدربزرگ های آلزایمری شد منم یه خاطره ای یادم افتاد
پدربزرگ من به خاطر آلزایمر خونه بچه هاش میمونه و هر چند وقت یکبار میره خونه اون یکی بچش،یه بار خونه ما بود که برامون مهمون اومد همین که وارد شدن پدربزرگ من با سختی و به زور عصا داشت از جاش بلند میشد.اون بنده خداها هم هی میگفتن حاج آقا بشینید تو رو خدا بلند نشید و از این حرف ها.خلاصه از پدربزرگ من اصرار که بلند بشه از اون ها انکار که بشینید😁
آخرش فکر می کنید چی شد؟بابا بزرگم نه گذاشت نه برداشت گفت میخوام برم دستشویی دستمو ول کنید بابا😳برای شما بلند نشدم🤦♀😐🤣واقعا از خجالت مونده بود سینه بزنیم
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•