#اعتراف
این اعتراف مربوط به روز عقدمه😂
جلو در محضر از ماشین پیاده شدم بریم تو محضر شوهرم کنار جوب پارک کرده بود از این جوب بزرگاااااا🤦♀منم باید از جوب رد میشدم لباسمم بلند بود و فک کردم اگر پامو باز کنم لباسه ب اندازه عرض پام کش میاد تو همین افکار بودم که به پامو از اینور جوب برداشتم بذارم اونور جوب ، ک متاسفانه پام ب اونور نرسید و با اون سر و وضع افتادم تو جوب شوهرم و مادر پدرم ک خشکشون زده بود یه لحظه فک کردن من دست و پاهام خورد شد منم شوکه شده بودم و نمیدونستم سالمم يا ن تكون نمیخوردم و تو اون لحظه پدرشوهرم اومد بالاسرمو مثل سوپر من دستشو دراز کرد و منو کشید بالا😅🤌🏼جونم براتون بگه با پای لنگون و گل پر پر شده و لباس كثيف وارد محضر شدم و همه هل هل کنان ن اومدن استقبال عروس چلاق🤣🤣تنها شانسی که آوردم این بود ک جوبه فقط کَفِش آب داشت و زیاد خیس نشدم😅
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•