#انتقام ۶
اون روز خیلی نفرینم کرد تا اینکه شهاب اومد سعی داشت ارومش کنه بهترین موقعیت بود هی به نرگس میگفت هیجی نگو و نرگس فحاشی میکرد یهو نرگس حمله کرد بهم که شهاب گرفتش گفتم شهاب نذار بیاد بچه ی چیزیش میشه، شهاب خوشحال بود و نمیدونست چیکار کنه اما نرگس وا رفت تازه متوجه موقعیت شد شروع کرد جیغ زدن سر شهاب که بچه دار شدید تا شهاب زد زیر گوشش اونم التماس میکرد که ولم نکن بچه رو بیار با هم بزرگش کنیم هر جوری بود شهاب فرستادش رفت تازه اومد سراغم جواب ازمایش رو با بی بی چک نشونش دادم خیلی ذوق کرد کلی مظلومنمایی کردم که میخواستم سورپرایزت کنم و نرگس خرابش کرد نرگس رو طلاق داد و با هم عقد کردیم زندگی خیلی خوبی داریم خدا بهمون چندتا بچه داد شاید نوع ازدواج من غلط بود ولی حداقل به نرگس نشون دادم زن علیه زن یعنی چی و حق نداره بخاطر خیانت ی مرد به همسرش زن اون مردو مقصر بدونه
پایان
کپی حرام