باز در بين حسرت و شادی دلِ آشفته در به در شده است خبر خوبِ تازه‌ام اين است: دوستم عازم سفر شده است هيجانی غريب دارد او حق ندارم كه غرق غم باشم -《كربلايی شدم حلالم کن می‌روم اربعين حرم باشم》 می‌دهم با كنايه و شوخی ضمن خنديدنم جوابش را: -《من حلالت کنم که تو بروی ببری لذت و ثوابش را؟! شرط دارد رفيق! آسان نيست كه حلالت كنم به اين زودی! بايد ای دوست مطمئن باشم به منِ ساده می‌رسد سودی!》 -《شرط دارد؟! ولی... بگو! باشد! چاره‌ام چيست؟ عازمم فردا》 بغض و خنده چقدر قاطی شد: -《به خدا گريه‌لازمم فردا!》 از نگاهش سوال می‌بارد گرم توضيح می‌شوم حالا: -《می‌روی كربلا به يادم باش زائر اربعينیِ آقا! جای من گريه كن كمی لطفا اگر آبی به دستتان دادند يا اگر دختری زمين افتاد يا اگر ظهر شد اذان دادند جای من گريه كن اگر در راه تازه شد درد زخم پاهايت... روضه‌خوان از رقيه حرفی زد… بين فرياد وا حسينايت… يا اگر كه خدا نكرده خودت خسته بودی به قدر يک عالم چادرت در مسير خاكی شد تنه‌ای زد كسی به تو محكم… آخرش هم... بايست رو به حرم جای من مدتی نگاهش كن بگو آقا! رفيق من بد نیست يا اباالفضل! سر به راهش كن گریه گریه بگو دلش تنگ است دست این داغ و دامن کرمت گرچه جا مانده‌ی زیارت توست دلش اینجاست، در طواف غمت اذن می‌خواهد از شما آقا! تا بيايد به كربلا يک‌بار حرمت را نديده تا امروز همه‌ی غصه‌های او به كنار… باقی صحبتم بماند چون وقت تنگ است و حرف‌ها بسيار قول دادی که ياد من باشی!》 -《چشم! هستم سر قرار و مدار》 كوله‌اش را به دوش می‌گيرد می‌شود سمت كربلا راهی زير لب با گلايه می‌گويم: چه خداحافظی جانكاهی! برو ای زائر! ای رفيق شفيق! كه دعا می‌كنم من از امشب به سلامت به مقصدت برسی رهرو راه حضرت زينب كه در آن راه هرچه خواهی دید جلوه‌ای از بهار خواهد بود و برای قدم زدن‌هايت جاده چشم‌انتظار خواهد بود @Aftab_gardan_ha