زیر آوار سنگها ماندی، عرش در عرش آسمان لرزید
داغِ بم تازه شد برای همه، باز هم قلب یک جهان لرزید
از دهت درد سرکشی ماندهست، چشمهای مشوّشی ماندهست
زیر آوار آرشی ماندهست؟ تیر در دست هر کمان لرزید
لرزه بر جان روستا افتاد، آه اینبار جای دریاها
خاک بلعید جسمِ سارا را، کوه از دردِ خانچُبان لرزید
عصر یک روز گرم مردادی، آذری آذری زمین رقصید
عاشیقی داشت نغمه سر میداد، تن تتن تن تتنکنان لرزید
درد را در چکامهها خواندیم، آخر شاهنامهها خواندیم
صبح در روزنامهها خواندیم: عصر دیروز «ورزقان» لرزید
#محمد_شکریفرد
#دوره_دوم_آفتابگردانها
از مجموعه شعر
#گشایش
نشر
#شهرستان_ادب
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha