eitaa logo
آفتابگردان‌ها
527 دنبال‌کننده
180 عکس
34 ویدیو
1 فایل
«ما همه آفتابگردانیم» محلی برای نشر آثار شاعران جوان انقلاب اسلامی اعضای محترم دوره‌های آفتابگردان‌ها پل ارتباطی ما جهت ارسال شعر، پیشنهادات و انتقادات: https://eitaa.com/office4poem موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب @Aftabgardan_ha
مشاهده در ایتا
دانلود
دور از تو ببین از تک و تا افتاده این سایه که زیر دست و پا افتاده ای کاش بلافاصله می‌رفت از بین این فاصله‌ای که بین ما افتاده @Aftab_gardan_ha
زیر آوار سنگ‌ها ماندی، عرش در عرش آسمان لرزید داغِ بم تازه شد برای همه، باز هم قلب یک جهان لرزید از دهت درد سرکشی مانده‌ست، چشم‌های مشوّشی مانده‌ست زیر آوار آرشی مانده‌ست؟ تیر در دست هر کمان لرزید لرزه بر جان روستا افتاد، آه این‌بار جای دریاها خاک بلعید جسمِ سارا را، کوه از دردِ خان‌چُبان لرزید عصر یک روز گرم مردادی، آذری آذری زمین رقصید عاشیقی داشت نغمه سر می‌داد، تن تتن تن تتن‌کنان لرزید درد را در چکامه‌ها خواندیم، آخر شاهنامه‌ها خواندیم صبح در روزنامه‌ها خواندیم: عصر دیروز «ورزقان» لرزید از مجموعه شعر نشر @Aftab_gardan_ha
تقدیم به شهید مظلوم؛ میرزا یونس استادسرایی (میرزا کوچک‌خان جنگلی) در های و هوی باد و در آرامش باران ریشه دواندم از گذشته تا همین الان از گیسوی آشفته‌ام برگی نمی‌ریزد از پیکر من شاخه‌ای نشکسته در طوفان بر شانه‌های خسته‌ام گنجشک‌ها خوابند من کیستم؟ نیمی درختم‌، نیمه‌ای انسان حاشا اگر در گوشه‌ای آرام بنشینم فرقی ندارد کنج خانه‌، گوشه‌ی زندان در سایه‌ام همسایه‌ها آرام می‌گیرند آرام می‌گیرند از تبریز تا تهران آنها که می‌گفتند می‌مانند، برگشتند تنها، به پایان می‌رسد این راه بی‌پایان راه پس و پیش مرا بن‌بست می‌بینند این‌سو به دریا می‌رسم، آن‌سو به کوهستان جمع تبرها، اره‌ها، ارابه‌ها جمع است این سالخورده سرو تنها مانده در میدان آتش گرفته نیمی از من در تنور نان آتش گرفته نیمی از من بر سر قلیان من‌؛ جنگلی از سروهای چکمه پوشیده من زنده‌ام، امضا‌؛ ارادتمند، کوچک‌خان @Aftab_gardan_ha
کی صبرِ چشمانِ صبورت سر می‌آید؟ کی از پسِ لبخندت این غم برمی‌آید؟ با هر صدای کوبه‌ی در، بعدِ سی سال جان و دلت با شوق،‌ پشتِ در می‌آید گفتی پس از صد سال هم من مطمئنّم تنها‌چراغِ خانه‌ام آخر می‌آید! گفتی خودش دیشب به خوابم آمد و گفت: «دارد زمان انتظارت سر می‌آید...» سی سال پای قاب عکسی صبر کردن این عشق‌ها تنها به یک مادر می‌آید صبح است؛ پشت گوشی از بخش تفحص گفتند دارد باز هم پیکر می‌آید رفتی و در بخش شناسایی جوانی با برگه‌ای و چشم‌هایی تر می‌آید از سرو رعنای تو حالا بعدِ سی سال یک پیکر، از قنداقه کوچکتر می‌آید آه از صدای روضه‌خوانِ ظهرِ تشییع: «اکبر به میدان می رود، اصغر می‌آید...» بخش شهیدان حرم؛ فردای آن روز با چشم تر یک مادر دیگر می‌آید... @Aftab_gardan_ha
شهید کن که شهادت حیات مردان است ولی برای شما مرگ، خطّ پایان است شهید کن که شهیدان بریده از جسمند شهید کن که شهید از ازل همه جان است ببار تیر بلا لحظه لحظه بر سر ما که سرو، مستِ همین قطره‌های باران است به مورها برسانید از سپاه علی که نام یک یک سربازها سلیمان است شهید قاسم ما زنده‌تر شد و امشب خوشا که بر سرِ خوانِ حسین مهمان است خوشا به او که پس از این همه جهاد و جنون به خون خویش ابوالفضل‌وار غلطان است به خون تپیده و بر خاک قطعه قطعه شده شبیه یار شدن آرزوی یاران است ز کوچ مالک اگر خون نشسته در دل ما ولی ببین که سپاه علی رجزخوان است به دیده‌ی ترِ ما رنگ یأس و رخوت نیست سپاهِ عشق کماکان میان میدان است نه! حزن و سستی از این داغ‌ها به ما نرسد که "انتم الاعلون" از اصول قرآن است حرام می‌شود از این به بعد خواب شما که خشمِ حیدریِ شیعه سخت و سوزان است که امر رهبر ما گر رسد همین فردا به یا علی مددی کاخ ظلم ویران است در انتظار ظهوریم و خوب می‌دانیم کنار مهدی ما لشکر ‌شهیدان است @Aftab_gardan_ha
تو رفتی و در چنگ غربت اسیرم پس از تو چی‌ام من؟ يتيمم، فقیرم تو ای معنی سادگی! کاش می‌شد همین‌قدر ساده برایت بمیرم تو را دوست دارم ... از این سربلندم مرا دوست داری؟ ... از این سربه زیرم یقین دارم اکنون در آغوش یاری اگر درد را داغ را می پذیرم تو رفتی و من ماندم و دشمنانت از اینان عجب انتقامی بگیرم! @Aftab_gardan_ha
وداع با تو در آغاز راه می‌گویم تو می‌روی غم خود را به «چاه» می‌گویم به روزهای پس از تو تباه می‌گویم مدام، «بانوی آیینه»! «آه» می‌گویم چقدر زود گل «یاس» من، خمیده شدی! برای پر زدن از خاک برگزیده شدی! چگونه بی تو من این عمر را به سر ببرم؟! تن تکیده‌ی خود را به سمت «در» ببرم؟! مقدر است که غم‌های بیشتر ببرم بعید نیست اگر دست بر کمر ببرم ببین که زانوی غم در بغل گرفته «علی» نرو که راه به روی اجل گرفته «علی» میان مردم آتش‌پرست در کوچه بگو چه بر سر تو آمده‌ست، در کوچه؟! که بود راه به روی تو بست، در کوچه؟! اگر چه حرمت «حیدر» شکست در کوچه یقین که «فاطمه» جان پهلویت شکسته نبود اگر که دست «علی» بین کوچه بسته نبود اگر چه در دلت از دشمنان غضب داری و از جراحتشان مدتی‌ست تب داری نه روز داری از این درد‌ها، نه شب داری هنوز مثل همیشه دعا به لب داری حکایت تو و دریای بی‌کرانه یکی‌ست تو خود شبیه خودی، چون تو در زمانه یکی‌ست قرار بود که من غمگسار تو باشم که تو قرار من و من قرار تو باشم همیشه - در غم و شادی- کنار تو باشم نه اینکه تا به ابد سوگوار تو باشم قرار بود؛ ولی «میخ پشت در» نگذاشت و ناله‌های تو بر دشمنان اثر نگذاشت @Aftab_gardan_ha
من مسافری که مقصدش کجا نبود مرد شاعری که صِرفِ واژه‌ها نبود در شبِ سکوت، غنچه را شنیده بود طرد شد که:《شاعر زمان ما نبود》 رفت و آمدش شبیه سایه‌‌های هیچ در دل شکسته‌اش برو بیا نبود آسمانِ خنده‌اش شکفته و شگرف بغض‌های خفته‌اش برونگرا نبود سفره‌ی دلش برای دوستان فراخ پیشِ دیگران ولی گره‌گشا نبود این که بیت بیت گفت و گفت راست بود_ آینه، ولی تمام ماجرا نبود @Aftab_gardan_ha
زآنسویِ‌ نبود و بود در آیینه هر پلک دری گشود در آیینه دلخواه‌ترین رباعیِ عالم را چشمانِ تو می‌سرود در آیینه @Aftab_gardan_haa
تقدیم به حضرت موعود تو را باران کنم چون اشک یا جاری کنم چون رود؟ الا ای بغض دردآلود من! ای بغض دردآلود! اگر ابری‌ست چشمانم در این صبح فراموشی تو را گم کرده‌ام در سایه‌روشن‌های نامحدود به دنبالت نمی‌گردیم، ننگا بر من و ما ننگ، تو را تنها رها کردیم - تنها مانده‌ی مطرود - * به زیبایی تو هستی برتر از زیبایی یوسف به آرامش صدای توست سر از نغمه‌ی داوود بیا فرزند آدم! وارث موسی و ابراهیم! که این دنیا پر است امروز از فرعون و از نمرود نیازِ بودنت را دیر فهمیدیم، خیلی دیر تو اما می‌رسی از راه خیلی زود، خیلی زود من از این انتظار سخت می‌فهمم که می‌آیی تو ای آینده‌ی قطعی! تو ای آینده‌ی موعود! تو می‌آیی و چشمان جهان از این نظر روشن به این امید روح عاشقان از هر نظر خشنود بشارت می‌دهد ابری، که باران می‌رسد از راه جهان در انتظار لحظه‌ی موعود خواهد بود *اصبغ بن نباته می‌گويد از حضرت علی عليه‌ السلام شنيدم كه در مورد امام زمان فرمودند: « صاحب هذا الامر الشريد الطريد الفريد الوحيد» صاحب این امر آواره و طرد شده و تك و تنها است. @Aftab_gardan_ha
منتظرم، دلخوشم، پُر از هیجانم من عطش روزه‌دار، قبلِ اذانم قافله از نیمه‌ی مسیر گذر کرد کاش دلم را در این سحر برسانم گفت: به دیدار پیرِ دِیر نرفتی؟ -می‌روم آخر شبی؛ هنوز جوانم! حظ ابوحمزه‌ای، صفای مجیری... می‌رود از دست و من فقط نگرانم دوره‌ی قرآنِ من در اول《با》ماند فاتحه‌ای کاش بر قرار بخوانم دفتری از شعر، کنج خانه نشسته من غزلی نیمه‌ام که وِرد زبانم لذّت هر《روزه》ام؛ سلام به ارباب اهل محرّم، مقیم در رمضانم @Aftab_gardan_ha
میلاد امام حسن مجتبی علیه‌السلام مبارک نرفته است کسی نامراد از درِ او فدای او که کریم است نام دیگر او هر آن که خواست ببیند جمال عقل به چشم بگیرد آینه‌ای صاف در برابر او به خانه‌ای که حسن داشت، هر زمان رد شد سلام داد به صوتی رسا پیمبر او چه خانه‌ای؟ که بهشت است هر کجا حسن است علی‌الخصوص که باشد حسین در بر او به خانه‌ای که حسن دارد و حسین، بگو کسی که خاکِ دَرَش نیست خاک بر سر او برای مدح امام کریم ما کافی‌ست که حیدرست پدر، فاطمه‌ست مادر او اگر به جنگ درآید کجاست خصمی که به در بَرَد سر و دست از جلای خنجر او؟ اگر به صلح رود باز حق به جانب اوست که فتح و عزت و عشق است نام لشکر او در این طرف حسن ابن علی‌ست در میدان در آن طرف زر و تزویر در برابر او خوشا به من حسن ابن علی امام من است سلام ما به محمد، به سبط اکبر او قرار جمله‌ی عشاق سال آینده شب تولد او مرقد مطهر او... @Aftab_gardan_ha
بیا سنگینی بار گناهم را نبین امشب مقدر کن برایم بهترین‌ها را همین امشب برای استجابت فرصتی بهتر نخواهم یافت گره خورده‌ست احیا با امیرالمؤمنین امشب تمام عمر با خود گرم جنگی تن به تن بودم به دیدارت می‌آیم از جدالی سهمگین امشب پناهِ من همین سجاده و تسبیح و قرآن است نگاهی کن به این درمانده‌ی گوشه‌نشین امشب شب قدر است و جا خوش کرده بغضی در گلوی من مقدّر می‌شود آیا برایم اربعین امشب؟ به فردایم امیدی نیست، اکنون دستگیری کن همین حالا، همین حالا، همین امشب، همین امشب @Aftab_gardan_ha
سکوت کرده بشر ظلم‌های سنگین را گرفته‌اند همه دامن شیاطین را بگو به زاهد عزلت گرفته‌ی خاموش به باد داده سکوت تو وجهه‌ی دین را بگو حقوق بشر چیست؟ این که با طعنه خراب کرده شب و روزهای یاسین را؟ همان حقوق بشر که به اسم آزادی حرام کرده به فرهاد، خواب شیرین را دعا کنید! خدا مستجاب خواهد کرد دعای هر سحرِ مرغ‌های آمین را قسم به معنی والشمس می‌رسد مردی که پاک می‌کند این لکه‌های ننگین را همان که با ید بیضا طلوع خواهد کرد خلاص می‌کند از شرّ غم فلسطین را @Aftab_gardan_ha
ما بی‌خبران را خبر تازه چه داری؟ ای عشق بگو دردسر تازه چه داری؟ ما را طلب عافیت و امن و امان نیست ما بی‌سپران را خطر تازه چه داری؟ هی زخمه بزن تار دل زخمی ما را بی‌پرده بگو شور و شر تازه چه داری هر قدر که ناز تو زیاد است، نیازیم! در شرط و شروطت، اگرِ تازه چه داری؟ در باب وصال تو نوشتند شهادت در وادی عشاق، در تازه چه داری؟ ما خانه به دوشیم، چه غم در به دری را؟ بی‌همسفران را سفر تازه چه داری؟ مرغیم، نداریم ولی بال پریدن ای عشق بگو بال و پر تازه چه داری؟ غم را نفروشیم به هر سیم و به هر زر در چنته‌ی خود سیم و زر تازه چه داری؟ حیف است که از تلخی ایام بگوییم شیرین‌دهنا! می‌شکر تازه چه داری؟ @Aftab_gardan_ha
هوای ابر و باران دارم امشب به دل آشوب توفان دارم امشب تو محکم شانه‌هایت را نگه دار که من بغض فراوان دارم امشب @Aftab_gardan_ha
هر دو نگرانِ هم، فضا حزن‌انگیز شب آمده باید بروم اشک نریز به ماه سپرده‌ام مراقب باشد گریه نکن آفتابگردان عزیز! @Aftab_gardan_ha
به خدای عرفه مثل آن دقایقی که برق می‌زند نگاه می‌شناسمت مثل لحظه‌های ناله، لحظه‌های آه می‌شناسمت بادهای در به در به هر طرف که می‌روند در پی تواند در پی توام شبیه باد! «یا من ارسل الرياح» می‌شناسمت ای کسی که بین سوز و تب میان سجده‌های نیمه‌شب يونس از دل نهنگ برده سوی او پناه، می‌شناسمت مثل آن دمی که ياربم بيفتد از نفس، خدای غم‌شناش! مثل آن دمی که عطر توبه می‌دهد گناه، می‌شناسمت مثل آن دمی که حر رها ز بند ذلت یزید می‌شود آن دمی که می‌رود حسین سوی قتلگاه می‌شناسمت هم تو را همیشه بین خنده‌های قاه قاه دیده‌ام هم از اشکمویه‌های بی‌صدای گاه گاه می‌شناسمت می‌شناسی‌ام! برای من کسی شبیه تو نبوده است نه راستی چقدر ای شکوہ لاشریک و لا اله! می شناسمت؟ @Aftab_gardan_ha
این روزها درگیرِ تکرارم اما به آن عادت نخواهم کرد هر روز شاید پیله می‌بافم، در پیله‌ام خلوت نخواهم کرد در پیله‌ام تنها نمی‌مانم، در بند این دنیا نمی‌مانم پروانه‌ام، این‌جا نمی‌مانم، از باغ گل غفلت نخواهم کرد بر باد رفته آرزو‌هایم اما امیدم همچنان باقی‌ست از باد، حتی از خود طوفان، تا هست او وحشت نخواهم کرد تا آسمان پرواز خواهم کرد، بر روی ماهش بوسه خواهم زد فواره خواهم شد به شوق او، هرگز ولی رجعت نخواهم کرد از عقل هم دل می‌کنم یک روز، از فتنه‌های این شرارافروز اما بدان ای عشق! ای دلسوز! یک لحظه هم ترکت نخواهم کرد @Aftab_gardan_ha
یک خامش منشین! زمزمه‌ای جاری کن زاری کن بی‌ملاحظه زاری کن در سوگ حسین‌ اگر نبارم چه کنم؟ ای اشک بیا و آبروداری کن دو ای تیر چه شد جهان به هم ریخته است؟ خورشید چه ناگهان به هم ریخته است حرفی بزن ای سه‌شعبه تا جان داری از خونِ که آسمان به هم ریخته است؟ سه تا قبلِ طلوع، روسیاهان رفتند دنیازده بودند و پیِ نان رفتند از بارشِ تیر و سنگ می‌ترسیدند آنان که دمِ نزولِ باران رفتند چهار برگشت به خیمه یارِ آب‌آور؟... نه لب‌های علی به قطره‌ای شد تر؟... نه آغاز غم‌انگیز مصیبت این است: آب است و رباب است و علی‌اصغر نه پنج در وقت نیاز، کاش حاضر باشیم قرآن نروَد بر نی و ناظر باشیم حتی اگر اهل کوفه هستیم ای کاش از جنسِ حبیب بن مظاهر باشیم شش نه بود نشانی از رفیقی در شهر نه هست دل و جان رقیقی در شهر سرهای بریده کو به‌ کو می‌چرخند چون رشته‌ی تسبیح عقیقی در شهر هفت تا وادی حیرت نرسیدی شاید قرآن ز سر نی نشنیدی شاید اصحاب رقیم را عجب می‌دانی؟ اصحاب حسین را ندیدی شاید هشت از کنج خرابه نور پیداست چه‌قدر! بر گِردِ گُلی گَرد هویداست چه‌قدر! هرچند رقیه گفته‌اند اسمش را این یاس کبود مثل زهراست چه‌قدر! نه دیروز مگر قدم قدم زخم نخورد؟ از داغ عزیز، دم به دم زخم نخورد؟ بدعهدی ما مباد زخمش بزند در کرب و بلا حسین کم زخم نخورد ده از چشمه‌ی جان من جنون می‌جوشد اشک از چشمم، گدازه‌گون می‌جوشد در بدرقه‌ی تو می‌تپد قلب زمین از خاک هنوز نیز خون می‌جوشد @Aftab_gardan_ha
آفتابگردان‌ها
#معرفی_کتاب_آفتابگردانها مجموعه شعر #حاشا سروده #رضا_یزدانی نشر #شهرستان_ادب #دوره_دوم_آفتابگردان
در آن تاریک، دل می‌بُرد ماه از عالم بالا گرامی باد این رخشنده، این تابانِ بی‌همتا شب است و خرده‌های خنده‌ی ماه از ورای ابر می‌افتد روی آب و می‌پرد خواب از سر دریا شب است و می‌تکاند آسمان از دامنش آرام کمی از مانده‌های نور را بر سفره‌ی صحرا می‌اندازد فلک بر صورت خورشید روانداز و می‌خوابانَد او را روی پای خویش تا فردا شب است و آسمان پیراهنی از هاله‌ی مهتاب به تن کرده‌ست چون صوفی که بر تن می‌کند شولا میان چادر شب ماه زیباتر شود آن‌سان که بین لشکر دشمن جمال یوسف لیلا خوشا لیلا که در دامان جوانی این‌چنین پرورد که دارد خوف از پروردگار خویشتن تنها تعالی الله رویش را که «والفجر» است تفسیرش تعالی الله مویش را که «والیل اذا یغشا» ملاحت می‌چکد از ساحت پیشانی‌اش هر بار که در نزد پدر پایین می‌اندازد سر خود را کسی چون او پر از سُکر خدا گشته‌ست پا تا سر که نشناسد میان سجده‌های خویش سر از پا علیّ اکبر است او یا نبیّ دیگر است او یا علیّ بن ابی‌طالب مهیّا گشته بر هیجا؟ که او تا بر زمین پا می‌گذارد، راه می‌افتد میان آسمان‌ها بر سر پابوسی‌اش دعوا «اگر امر خدا جنگ است باید رفت» گفت و رفت نه از شمشیرها ترس و نه از سرنیزه‌ها پروا بلاجوی و بلی‌گوی و عطش‌نوش و رجزخوان بود هجوم آورد بر میدان چه رعدآواز و برق‌آسا «منم من زاده‌ی زهرا، منم آیینه‌ی حیدر» ولی نشناختند او را ولی‌نشناس‌ها... دردا! نقاب از روی خود برداشت تا محشر کند، محشر گره بر ابروان انداخت تا غوغا کند، غوغا نمی‌گویم چه آمد آخر امّا بر سر جسمش همین و بس پس از او خاک عالم بر سر دنیا چراغی نیست در دل -این پریشان‌خانه‌ی مغموم- که دزد نفس عمری برده از ایمان من یغما امیدم سوی الطاف علیّ اکبر است، ای کاش بگیرد دست خالیِ مرا در محشر کبری از مجموعه شعر نشر @Aftab_gardan_ha
تویی امیر جمل، وارث رشادت حیدر لوای صبر و جهادی به روی دوش پیمبر حسین هست و ابوالفضل هست و قاسم و زینب تو را امیر مدینه! چه حاجت است به لشکر؟ به هیچ‌جا نرسیده‌ست آن‌که در همه‌ی عمر بدون عشق تو خوانده نماز و رفته به منبر بپای عشق تو آن‌کس که سر نداده عجب نیست که با معاویه در پای چند سکه نهد سر ستون دینی و قرآن ناطقی، چه نیازی به مدرک است؟ بگو مدرک از مباهله بهتر؟ صدای غرش شمشیر در غلاف، گواه است که صلح سرخ تو با فتح و عزت است برابر نه جام زهر، که جان تو را گرفت دمی که شکست پیش نگاه تو گوشواره‌ی مادر امام بی‌حرم! این دل همیشه بوده حریمت دلی که بوده به نام حسن همیشه معطّر @Aftab_gardan_ha
از ابتدای خلقت انگور، پیدا نشد شراب‌تر از تو پیدا نمی‌کنند خلایق، هرگز شراب ناب‌تر از تو ای شعر! ای بداعت ذاتی! تو خواندنی‌ترین کلماتی در محفل کتاب‌ترین‌ها پیدا نشد کتاب‌تر از تو تو پاسخی و پرسش محضم، هرگز مباد صفحه به صفحه پیدا کنی سوال‌تر از من، پیدا کنم جواب‌تر از تو مانند تو خیال ندیدم، مانند تو زلال ندیدم آری کجاست خواب‌تر از تو؟ آری کجاست آب‌تر از تو؟ گفتند چیستی و کجایی؟ گفتند نیستی، ننمایی گفتیم راستی خودمانیم، داریم آفتاب‌تر ازتو؟ @Aftab_gardan_ha
از زبان دختر شهید تقدیم به شهید محمد بلباسی دوباره زلف تو افتاد دست شانه‌ی من طنین نام تو شد شعر عاشقانه‌ی من پس از تو جمع نکردیم جانماز تو را اتاق تو شده حالا نمازخانه‌ی من هنوز مثل همیشه دلم که می‌گیرد تویی مخاطب غم‌های دخترانه‌ی من بغل گرفته‌ام عکس تو را و می‌افتد به روی صورت تو اشک دانه‌ دانه‌ی من دلم برای تو تنگ است بهترین بابا! کجاست آغوشت؟ ها؟ کجاست خانه‌ی من؟ چقدر کار بزرگی‌ست دخترت بودن! چقدر بار بزرگی‌ست روی شانه‌ی من! @Aftab_gardan_ha
شاعر كمی نشست كنار درخت‌ها شعری سرود و كرد نثار درخت‌ها ديروز بود، با چمدانى پر از غزل آهسته شد سوار قطار درخت‌ها همراه خود چه داشت؟ فقط کاغذ و قلم هر جفتشان از ايل و تبار درخت‌ها جايى نداشت در دل آن تيرهاى برق شد رهسپار، سمت ديار درخت‌ها شاعر قلم به دست گرفت و شروع كرد: «يا رب! خزان مباد بهار درخت‌ها اى پَست‌هاى مرتفع اى برج‌هاى شهر سر خم كنيد پيش وقار درخت‌ها ايمان بياوريد به اين برگ‌هاى سبز اين آيه‌هاى معجزه‌وار درخت‌ها» اما چه زود خنده‌ی جنگل تمام شد برباد رفت دار و ندار درخت‌ها كاش ارّه‌هاى برقىِ آهن‌دل حسود كارى نداشتند به كار درخت‌ها شاعر كنار سنگ مزار درخت‌ها شعرى سرود و كرد نثار درخت‌ها @Aftab_gardan_ha
به ایستادگی ای چارفصل میهنم! ای منحصر به فرد! تقویمِ تو خزانیِ دژخیمِ دوره‌گرد آخر چه بود سهم تو از آن همه نبرد؟ جز غصه روی غصه و جز درد روی درد دریا به گِل نِشست تو را، کوه گریه کرد باید برای این همه اندوه گریه کرد ای آبْ‌رفته پیکر در گردش زمان! تاریخ توست بستر طغیان این و آن باریده بود بر سرمان ظلم بی‌امان تا رایت قیام به پا خاست ناگهان از مشرق حماسه خروشی دگر دمید ذلّت به غرب آمد و ظلمت به سر رسید ظلمت به سر رسید، ولی بیم شب به جاست سرمای مرگ نیست اگر، سوز تب به جاست آتش به جا هنوز برادر! حطب به جاست از بنگِ کفر، نشئگی بولهب به جاست اما خوشیم باور ما مانده با علی سرداده‌ی ولایت اوییم، یاعلی عمری‌ست پای باورمان ایستاده‌ایم سرچشمه‌ی ارادت و کوه اراده‌ایم جز در مسیر دین و وطن جان نداده‌ایم چشم‌انتظارِ روشنیِ صبح جاده‌ایم چیزی به چشم روشنیِ ما نمانده است چیزی دگر به آخر دنیا نمانده است ای خونِ در مصافِ ستم، دم به دم به جوش! ای موجِ پرتلاطمِ همواره در خروش! چشمِ به راهِ آمدنش منتظر! به هوش! دارد صدای پای کسی می‌رسد به گوش بر ماست هم برای ظهورش دعا کنیم هم جان به راهِ آمدن او فدا کنیم @Aftab_gardan_ha
مبارک است آسمانِ آبی، مبارک است آفتاب و باران خوشا جوانه، خوشا شکفتن، خوشان‌خوشانی‌ست در بهاران بریز از منقل زمستان، هر آنچه ته‌مانده‌ است از اسفند بریز تا گل کند دوباره، بلوغِ پُرجوشِ شاخساران سلام کردم به نرگسی مست، جواب از بلبلی شنیدم به جز محبّت، به جز ملاحت، ندیدم از این بزرگواران چقدر شادند غم‌فروشان، پر از هیاهو همه خموشان به باده‌ریزی و نوش‌نوشان حواس‌جمع‌اند میگُساران به سبزوار درخت رفتم؛ سلام کردم به جان‌به‌کف‌ها کفن‌به‌تن آمدند گل‌ها، کفن‌به‌تن ‌مثل سربداران فقط نه این دید و بازدید است؛ فقط نه تبریک‌های عید است بهار یعنی به خود رسیدن، به رغم گمگشتِ روزگاران بهار یعنی همین گسستن ز خویش و در خویش تازه‌ گشتن بهار این است؛ ای زمستان! بهار این است؛ ای بهاران! بهارها آمدند و رفتند ولی تو می‌مانی ای همیشه! من آمدم تا تو را ببینم؛ خودِ خودت را به من بباران! از مجموعه شعر نشر @Aftab_gardan_ha
آفتابگردان‌ها
#معرفی_کتاب_آفتابگردانها مجموعه شعر #حاشا سروده #رضا_یزدانی نشر #شهرستان_ادب #دوره_دوم_آفتابگردان
به کف‌بین نبود اما آینده را شبیه کف دست می‌شناخت پیری ندیده‌ایم آن‌سان زمان‌شناس که او بود با این‌که در نظر مشغول درس و بحث و سؤالات خویش بود اما هزار سال از مردم زمانه‌ی خود پیش بود ما فکر کرده بودیم آمیزه‌ی کنایه و شعر و اشاره‌اند هربار گفته بود: سربازهای من در گاهواره‌اند از مجموعه شعر نشر @Aftab_gardan_ha
آفتابگردان‌ها
#معرفی_کتاب_آفتابگردانها مجموعه شعر #گشایش سروده #محمد_شکری‌فرد نشر #شهرستان_ادب #دوره_دوم_آفتابگ
مرا چه‌کار به این زندگی؟ - به خوب و بدش - که در کنار توام سال‌های بی‌عددش سپندوار به پای زمانه می‌سوزم که از تو دور بماند نگاه پُرحسدش من از تو هرچه که دیدم کمال زیبایی‌ست بهار هیچ به جز گل نداشت در سبدش گره‌گشایی زلفت، گشایش غم‌هاست همان که بوده‌ام از دیرسال در صددش تو آن زنی که در این چارفصل دلتنگی شکوفه داده دلم در بهار چارقدش از مجموعه شعر نشر @Aftab_gardan_ha