#ویژه_نامه_شعر_رمضانیه_آفتابگردانها
کو آن علم به دوش؟ بگو! رفت و برنگشت؟
بی او نفس چه شد که فرو رفت و برنگشت؟ افسوس! رودِ آینهرو رفت و برنگشت
دیدند بچهها که عمو رفت و برنگشت
بیوقفه است بارش باران بدون او
تشدید شد غریبی یاران بدون او
رفت آن که سالها نفسش بوی سیب داشت
مویش سپید بود و نشان از حبیب داشت
در چشمهاش آیهی فتح قریب داشت
داغش برای ما تب امن یجیب داشت
هرجا که بود نصر من الله میرسید
شب پیش او به درک سحرگاه میرسید
اینک به صبح روشن پیشانیاش قسم
به ژرفنای طینت قرآنیاش قسم
به چارسوی ملک سلیمانیاش قسم
به خشم آسمانی و طوفانیاش قسم
ماییم یک به یک همه سرباز لشکرش
تسبیح خون رسیده به الله اکبرش
صاحب نفوذ قلعهی دلهاست خون او
مثل فلق، گواهی فرداست خون او
در موج موج حادثه دریاست خون او
تضمین فتح مسجدالاقصاست خون او
این تیغِ از نیام برون میرسد به قدس
آری سپاه قاسمیون میرسد به قدس
این صدق وعدههای الهیست مو به مو
شمشیر میکشیم علیوار و رو به رو
در جستجوی مقتل خویشیم کو به کو
ای شعرِ من اگر که به او میرسی بگو:
رفتی و نور چشم همه ماندهای هنوز
یا ایها العزیز که فرماندهای هنوز
#فاطمه_عارفنژاد
#دوره_پنجم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانيم
@Aftab_gardan_ha