اگر چه با تو پریدن خیال بالم بود
غبارِ ماندهی روی تنم وبالم بود
ولی تو پر زدی آنقدر که گذر کردی
از آن چه دورترین نقطهی خیالم بود
ولی تو پر زدی آنگونه که به وقت وداع
فقط به قدر خداحافظی مجالم بود
نبین که هیچ نپرسیدمت سفر تا کی؟
دلِ پرِ چمدان پاسخ سوالم بود
نبین که هیچ نگفتم، به چشمهات قسم
هزار قطره《بمان》 لای دستمالم بود
بیا که پر بزنم با تو، شسته شد با اشک
همان غبار که بر بالم و وبالم بود
#حسین_صادقی
#دوره_پنجم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftabgardan_ha