غزلی برگرفته از فرازهای دعای عرفه: «ياصاحبی فی وحدتی» یاور ندارم با تو ولی باکی از این لشکر ندارم از ابتدای راه گفتم «حسبى الله» نقشی به جز این روی انگشتر ندارم من آسمانم را به تو تقدیم کردم دور و برم یک ماه، یک اختر ندارم «یا رادّ یوسف علی یعقوب» بنگر دیگر علی اکبر... على اكبر ندارم «يا رازقَ الطّفلِ الصّغير» اصغر فدایت غير از همین لاله، گلی دیگر ندارم دور از حبیب خویش ماندن، غربت این است درد من از این نیست که یاور ندارم دارم سر و سِرّی در این هنگامه با تو می‌آید آن ساعت که دیگر سر ندارم با عضو عضو پیکرم می پ‌گویم اینک ترسی ز تیر و نیزه و خنجر ندارم هر زخم با تو حرف‌هایی تازه دارد ذکری، مناجاتی از این بهتر ندارم این شمرها احساسشان را سربریدند این‌ها مسلمانند؟ نه باور ندارم هم زنده‌ام با اشک، هم مقتول اشکم از راز خود پرده چگونه برندارم @Aftab_gardan_ha