شهید سیدسجاد خلیلی
یکی را گفتند عشق غم است یا شادی ؟ انگشت بر لب نهاد و گفت : انتظار !!! انتظار !!! انتظار !!! ما و مجنون درس عشق از یک ادیب آموختیم او به ظاهر گشت عاشق ما به معنا سوختیم 🍃🍃🍃 سجادجان این دست نوشته را از تو دیدم... بغضم ترکید ....چه خوب با این واژه« انتظار» آشنا بودی .... آشنا بودی و دو سال و نیم چشم انتظارمان گذاشتی ؟!.... می دانستی سه ماه رمضانی که گذشت ٬ مادر با انتظار و چشم به در بودن روزه اش را افطار می کرد ؟! صدای دعای سحر که بلند میشد دلش برایت پر می کشید ... پدر چقدر دلش برای تکبیر گفتن هایت و مکبر شدن هایت در صف نماز تنگ شده بود .... سجاد هوای سُفره افطار بیشتر بوی سَفر آخرت را می داد ... چه سفری ... آه از دمشق و سفر عشق .. آه از عشق ... سجادجان برایمان از انتظار نگو که به معنا سوختیم در انتظارت برادر .. 🍃 حال دیگر هر کداممان واژه انتظار را میشناسیم... دلتنگ می شویم خیابان را مستقیم میگیریم سمت مزارت .. 🌾 راستی سجاد کاش انتهای یک خیابانی هم وصل می شد به مولایمان .. انتظار!! انتظار !! انتظار !! 🌷 @Aghaseyedsajad