درست یک هفته مانده به اعزام، مادر خانم ایشان فوت میکنند و ایشان اطرافیان را مجاب میکنند که به هیچ وجه حرفی به فرمانده نزنند. ایشان به اتفاق دوست و همشهری خود، آقا محسن بعنوان پدافند هوایی اعزام شده بود. کار هر روز و شب ادامه داشت. پیشروی های کندی صورت میگرفت درست سه ماه قبل از عملیات محرم. طبق برنامه قرار شد با قبضه 23 جلوی پیشروی نیرو های متخاصم گرفته شود. محسن نشست پشت قبضه و علی و حبیب روحی کنارش بودند. بطور یکنواخت آتش 23 انجام میشد تا اینکه طی اعلان بی سیم مبنی بر رخنه گروهی از مسلحین محسن و علی جلوتر میروند تا اینکه کار به جایی میرسد که شدت آتش نیروی مقابل به حدی میشود که کار به عقب نشینی میرسد در این اوضاع محسن پشت قبضه مینشد و علی را میگوید با کمک شهید حبیب ماشین را به حرکت در آورد علی تاب نمی آورد و میگوید حاضر نیست رفیق و همشهری خودش را تنها بگذارد لذا می آید و کنار محسن مینشیند تا اینکه یک موشک کوروت به ماشین از سمت شهید اصحابی اصابت میکند. علی علمدار میشود و حبیب ، علی اکبری، محسن هم بر اثر موج اصابت موشک، پرتاب میشود و مجروح.
شهید اصحابی به آرزوی دیرینه اش میرسد چرا که خودش این مهم را در وصیت نامه ذکر کرده بود.