با شروع جنگ تحميلى براى دفاع از ميهن و اسلام به جبهه هاى حق عليه باطل شتافت. براى رضاى خدا به جبهه رفت. مى گفت: «بايد دينى را كه به انقلاب و امام دارم ادا نمايم.»
براى دفاع از دين، ناموس و اسلام جبهه را بر همه چيز ترجيح داد.
در عمليّات هاى فتح بستان، والفجر يك، والفجر مقدّماتى، كربلاى 4 و 5 حضور داشت.
تمام وقتش را صرف كارهاى جبهه مى كرد. به دنبال كارهاى عمليّات بود و استراحت نداشت. مى گفت: «كار واجب تر است.» به سركشى از واحدهاى مخابراتى لشكر از نظر تعميراتى، جوشكارى و غيره مى پرداخت.
مدّتى مسئول مخابرات تيپ جوادالائمه(ع) بود و بعد مسئول مخابرات تيپ ويژه ى شهدا شد. قائم مقامى سپاه سوّم قدس را نيز برعهده داشت.
در جبهه ابتكاراتى داشت؛ در عمليّات والفجر 8 با كمك يكى از مهندسين سپاه توانستند بيسيمى را اختراع كنند كه مى توانستند مكالمات دشمن را بشنوند.
در پشت جبهه به تعمير بيسيم هاى خراب مى پرداخت.
او پيروزى اسلام را مى خواست. بسيار فعّال بود و بسيارى از ارتشيان و سپاهيان مى خواستند كه با آن ها همكارى كند.
اگر كسى به امام، شهدا و انقلاب حرفى مى زد، بسيار ناراحت مى شد.
خواهر شهيد - مى گويد: «از جبهه چيزى نمى گفت. مى گفت: نبايد راز جبهه را گفت. ايشان فقط يك بار از معجزه اى كه در يكى از عمليّات ها رخ داده بود، براى ما تعريف كردند و گفتند: در منطقه اى كه بوديم هوا بسيار سرد بود و بايد نيروها را به پشت جبهه مى برديم، همچنين مهمّات و وسايل را با الاغ به پشت جبهه منتقل مى كرديم. شب بود و جايى ديده نمى شد. مسير را چند بار رفتيم و آمديم، مشكلى نبود. صبح كه نيروها را به پشت جبهه مى برديم، الاغ هايى كه وسايل را حمل مىكردند روى مين رفتند كه ما متوجّه شديم اين منطقه پر از مين است. با وجودى كه شب ما همين مسير را چندبار رفته بوديم. اين معجزه ى خداوند بود كه الاغ ها از بين بروند و نيروها سالم بمانند و شب هيچ اتفّاقى نيفتد.»
با افراد مجموعه اش بسيار رفتارش خوب و از حق و حقوق آن ها دفاع مى كرد. اهل شوخى بود. بسيار منظّم بود. در كارهاى نظامى كه نظم بزرگ ترين امتياز را دارد، او اين امتياز را داشت.