شب عملیات ایوب گفت: بیا برویم غسل شهادت بکنیم . نمی دانم امشب چه شبی است برای ما ، من گفتم : خیلی دوست داری شهید شوی؟ گفت : من یک چیز به تو می گویم که شهادت نصیب همه کس نمی شود و من از خدا می خواهم که پیش خدا شهید بشوم نه پیش بندۀ خدا و اگر نیت من برای خدا نباشد یک دفعه می بینی در جنگ نیت من عوض شد ، آنجا دیگر من نزد مردم شهید هستم نه پیش خدا . من می خواهم پیش خدا شهید بشوم . تو نمی دانی شهادت چیست ، اگر انسان شهید بشود می تواند 40نفر را شفاعت کند، البته اگر شهید بشود نه اینکه اسمش شهید باشد . خدا می داند که عقیده و ایده اش چه بوده و برای چه آمده و برای چه کشته شده است . بعد یک دیگ کوچک آب برداشت و رفت غسل کرد. راوی: همرزم شهید