سید صاحب و سید مهدی، دو فرزند کوچک خانه آقای محمدی هستند که سید مهدی، 4 سال و نیم در جبهه بوده و سید صاحب هم با دستکاری شناسنامه اش، موفق میشود 2 سال در جبهه حضور داشته باشد تا اینکه سید مهدی در عملیات «مرصاد» و سید صاحب در «جاده کوشک» به فاصله 4 روز از هم به «شهادت» میرسند. اما این دو فرزند سادات خانه، بعد از شهادت، گویی به خواب بسیاری رفتهاند و حاجت بسیاری از نیازمندان را هم دادهاند!
پدر شهیدان میگوید: سید صاحب، از بچگی حاجت میداده و زمانی که صاحب، بچه بود و مسجد میرفت برخی نذر میکردند و حاجت روا میشدند!
محافظ آقا که خواب سید صاحب را دید
پدر شهید، اول از همه به خواب «محافظ آقا» اشاره میکند و میگوید: یکی از محافظان آقا(اسمشان را هم به یاد نمی آورند) خواب سید صاحب را دیده و آمده بود منزل ما و با هم رفتیم به محل شهادت که گنبد و یادبود ساختهاند و مطمئن شد که خواب همین شهید را دیده است و حالا 7 باری می شود که با جمعی به منزل ما میآیند و هیئت برپا میکنند.
پدر شهید میگوید: وقتی سید صاحب، یک ساله بود در مسجد امام حسین (ع) همه برای او نذر میکردند و حاجت میگرفتند. حتی یک بار در شش سالگی یک مسیحی به او نذر کرد و شفا گرفت!
آقای محمدی با لهجه مازنی – عراقی تند تند تعریف میکند و میگوید: وقتی صاحب، 7 سال و 6 ماهش بود رفته بودیم جاده شمال و در مسیر راه به زیارت امامزاده هاشم رفتیم. همانجا بی اختیار گفتم: «صاحب آنقدر مردم نذر تو می کنند، فکر می کنم آخر یک روز «امامزاده صاحب» می شوی!»