همسر شهید می گوید : 👇 👇
ایشان مصداق بارز آیه «أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ» بود، هرکس مخالف دین، شرع و قانون بود، به او رحم نمیکرد، اما وقتی در جمع صمیمی خانوادگی و مهمانیهای دورهای حضور مییافت باورمان نمیشد این همان شخصی است که در سرکار بود.
هر روز صبح که قصد داشت سرکار برود، محمد (فرزند) را از خواب بیدار و با او بازی میکرد بعد به سرکار میرفت، روزی که امام (ره) به رحمت خدا رفت من رادیو را روشن کردم و خبر فوت امام (ره) را شنیدم، حاجی سرکار متوجه این موضوع شده بود، تا یک هفته ما ایشان را ندیدیم و بعد از یک هفته که برگشت لباسهایش را عوض کرد و دوباره رفت، تا چهلم امام (ره) ما ایشان را ندیدیم، تا چند وقت ناراحت بود و اسم امام خمینی (ره) را که میشنید گریه میکرد و به سر خودش میزد.
ما با بچهها برای سلامتی ایشان خیلی دعا میخواندیم و به امامزمان (عج) نماز هدیه میدادیم تا ایشان زنده بماند. حاجی از همان نوجوانی عاشق شهادت بود، اما گویا خداوند مقدر کرده بود تا ایشان در جنگ شهید نشود، بماند و فرماندهی کند.