پدر شهید طاهرنیا از سجاد میگوید: ۶۴/۴/۴ در رشت متولد شد. روزی که به دنیا آمد من در منطقه بودم. روزی هم که فرزند سجاد به دنیا آمد او در سوریه بود.
چطور شد که عازم سوریه شد؟
سال ۸۴ وارد سپاه شد. یک هفته قبل از اعزام با من تماس گرفت، اما حرفی از رفتن نزد. ماموریتهایش برایمان عادی شدهبود. از نخستین روزهای خدمتش در سپاه تا روزی که شهید شد، نیمی از این مدت را در ماموریت گذراندهبود. یک بار شمال غرب، یک بار سیستانوبلوچستان. چند روز بعد دوباره با من تماس گرفت. نیمه شب بود. حدود دوازده، دوازدهونیم. حال و احوال کردیم اما نپرسیدم کجاست. از من پرسید مادرش بیدار است؟ گفتم خواب هم باشد بیدارش میکنم چون دلتنگت است. با مادرش هم دقایقی صحبت کرد. بعد از اتمام مکالمه، مادرش از من پرسید: سجاد کجا بود؟ گفتم: حتماً سیستان مثل همیشه. همسرم گفت ولی صدای عربی از آن سوی خط به گوش میرسید. گفتم لهجه سیستانی بوده اشتباه میکنی.
چند روز ماندهبود به شهادتش،من راهی قم شدم. خانمش باردار بود و سجاد هم ماموریت. پدر خانمش گفت: حاجآقا خبر دارید که آقا سجاد سوریه است؟ من تا آن روز نمیدانستم. مادرش تا روزی که خبر شهادت سجاد را آوردند هم از این موضوع با خبر نبود.
حاجآقا مدام پسرش با لفظ آقاسجاد خطاب میکند! پر واضح است که شهید طاهرنیا از لحاظ اخلاقی و شخصیتی آنقدر وارسته بوده، که پدر هم نمیتواند بدون پیشوند، پسر را خطاب کند!