🔶 قتل نفس حادثه عاشورا بدون یک سیر درونی که فرد سرشار شده باشد، و از حیث وجودی به انتهای وجودش رسیده باشد، و به دنبال انفجار و احراق خودش باشد، و از درون بلاجو باشد، امکان ندارد. اینکه فرد در زندگی روزمره‌اش به انتها رسیده باشد، و انگار سینه‌اش تنگ باشد... شما در حوادث کربلا می‌بینید که بعضی از شهداء وقتی برای اجازه‌ی جهاد می‌آیند، عبارتی که به کار می‌برند این است که سینه‌مان تنگ شده، و عرصه بر ما تنگ شده است. البته همه این‌ها حتما با یک حوادث بیرونی همراه است؛ یعنی نمی‌توانیم توجیه کنیم که فرد به دنبال کشتن خودش باشد، به دنبال شهادت باشد، و بدون {در نظر گرفتن} شرایط بیرونی، فقط بخواهد قیام کند! آن‌طوری که مثلا در زیدیه مرسوم است. تفاوت زیدیه با امامیه‌ و {شیعه} اثنا عشری(دوازده امامی) این است که آنها اصالت را به قیام می‌دهند. آنها می‌گویند انسان و شیعه در هر حالتی باید قیام کند. اما شیعه امامی، و اثنا عشری معتقد است که وقتی این قیام باید صورت بگیرد که شرایط بیرونی امکان داشته باشد و تناسب داشته باشد. قیام امام حسین، وقتی شرایط بیرونی را در نظر می‌گیرید، می‌بینید که از حیث اجتماعی و از حیث تمدنی و تاریخی، در بهترین شرایط رخ داده است. اگر این قیام در زمان معاویه انجام می‌شد، اصلاً این نتایج را نداشت. کما اینکه در زمان معاویه، چه بسا به اجبار، طبق چیزی که تاریخ می‌نویسد، یک‌بار امام حسین بیعت هم می‌کند. این غیر از بیعت و صلحی است که امام حسن کرده، و حکومت را واگذار کرده است. بعد از فوت امام حسن و در زمان معاویه یک بار در مکه حضرت {امام حسین} به اجبار البته، ولی با معاویه بر ولایتعهدی یزید بالأخره بیعت می‌کند. خب همانجا چرا قیام نکرد؟ چرا تا پای جان نایستاد؟ و برخلاف مدینه رفتار کرد؟ تفاوت در این است که در آن زمان شرایط آماده نبود. علاوه بر بستر اجتماعی، سیاسی و تاریخی که فراهم می‌شود، تا حضرت {چنین} حرکتی را بروز بدهد؛ شرایط درونی هم شرط است. شرایط درونی چنان آماده است، و حضرت آنقدر سرشار و آماده شهادت است؛ انگار که یک سیری دارد، که آن سیر فقط با این شهادت تمام می‌شود. {این موضوع} در حرکات، گفتارها و رفتارهایی که از بقیه اصحاب هم نقل شده، کاملاً مشهود است. گویی این‌ افراد، قبل از حادثه عاشورا، در یک سیر درونی به نقطه‌ای رسیده‌اند، که مانند غنچه‌ای که همه شرایط برایش آماده است، شکوفا شدند. این شکوفایی با اهدای زندگی به یک هدف اجتماعی رخ می‌دهد؛ اما اصلش درونی است. ما که می‌خواهیم بزرگداشت حضرت را {برگزار} کنیم و بر ایشان عزاداری کنیم، اگر آن حادثه‌ی درونی را استثنا کنیم، هرگز نمی‌توانیم جایگاه اصیل نهضت امام حسین را در زندگی امروز خودمان پیدا کنیم، و آن را بزرگ بداریم. اگر نگاه‌ ما به عاشورا یک نهضتی است که مثلا برای حکومت بوده، یا برای اعتراض مدنی بوده، یا برای عدالت‌، یا برای هر هدف بیرونی دیگر بوده؛ اگر صرفا این باشد، ما نمی‌توانیم برای کربلا یک جایگاه ویژه در نظر بگیریم! اگرچه همه آن اهداف می‌تواند درست باشد، و منافاتی با هم ندارند. اگر ما هم‌چون شهدای کربلا یک سیر درونی داشته باشیم، و این سیر درونی ما در بزرگداشت عاشورا به نقطه‌ای برسد که ما هم نیازمند همان جایگاه و همان شکوفایی باشیم، و از حیث وجودی به این نیاز برسیم؛ آن موقع است که می‌توانیم این بزرگداشت {حقیقی} انجام بدهیم. 📚 بخشی از بیانات آقای 📢 «مدرسه معارف علامه طباطبایی» را دنبال کنید: تلگرام: https://t.me/allaamehwisdom اینستا: https://www.instagram.com/allaamehwisdom ایتا: https://eitaa.com/AllaamehWisdom توییتر: https://twitter.com/allaamehwisdom بله: https://ble.ir/allaamehwisdom آپارات: https://www.aparat.com/allaamehwisdom