🔹
#او_را ... (۴)
بعد از ࢪفتن سعید دوش گࢪفتم و دࢪاز ڪشیدم...
حتۍٰتصوࢪ زندگۍبدون سعید هم بࢪام ڪابوس بود ...
❤️ من بࢪاۍ داشتن سعید حاضࢪ به هࢪ ڪاࢪۍبودم ...
اون جبࢪان همه ڪمبودها و محبت هاۍ نادیدم از طࢪف خانواده
و تنہـا همدمم بود 💕
حتۍٰبیشتࢪاز خودم مࢪاقبم بود ...
یڪ ساعت بعد با شنیدن صداۍ تݪـویزیون ، فہمیدم ڪه بابا اومده خونہ و احتماݪـا مامان هم ڪم ڪم پیداش بشه..
هࢪوقت سࢪما میخوࢪم فقط میخواستم بخوابــم...😴
- تࢪنم خوشگـݪـم!
پاشو بیا شام بخوࢪیم ...
پاشو مامانم ...
- مامان بدن دࢪد داࢪم
بذاࢪ بخوابم ، میݪ نداࢪم.
- تࢪنم خستہ ام ، حاݪ حࢪف زدن نداࢪم پاشو بࢪیم...
- مامانمممم.....
شب بخیـࢪ👋
صداۍڪوبیدن دࢪ ، خیاݪمو ࢪاحت ڪࢪد ڪه مامان ࢪفته و دوباࢪه خوابیدم... 😴
فࢪدا ࢪو نمیتونستم مثݪ امࢪوز تعطیل ڪنم.
حتۍٰیڪ ࢪوز خوابیدنم بہ بࢪنامه هام ضࢪبه میزد و از ڪاࢪهام عقب میموندم.
از باشگاه ، ڪݪـاس ها ، دانشگاه و ...
خوب میشدم یا نہ ، به هࢪحاݪ صبح باید دنباݪ ڪاࢪهام میࢪفتم.
♥︎|
@Amir_Hossein13|♥︎