🔹
#او_را ... (۱۸)
دفترچہ رو باز ڪردم و نوشتہ هامو خوندم ،
آخرین نوشتم نیمہ تموم مونده بود ...
همون روزۍڪه رابطم با عرشیا شروع شد ، میخواستم راجع بہ زندگیم بنویسم ڪه با زنگ عرشیا نصفہ موند ...
حاݪـا همون زندگےرو داشتم + عرشیا ✅
دوباره ࢪفتم تو خودم ...
انگاࢪ آب داغ ریختن ࢪو سرم ...
هرچۍمینوشتم ،
هرچۍمیگشتم ،
هرچۍفڪر میڪردم ،
هیچۍتو زندگیم بہتر نشده بود ❌
فقط عࢪشیا حواسمو از زندگے پرت ڪرده بود ✅
همین ...
هیچۍ بہ ذهنم نرسید ؛ جز حرف زدن با مࢪجان
- اݪـو مرجان
- سݪـام تࢪنم خانوم !
چہ عجب یاد ما ڪردۍ !
- ببخشید ... سࢪم شلوغ بود !
- سر تو قبݪـاً هم شلوغ بود اما باز یہ یادۍاز رفیق قدیمیت میڪردی !
اما انگار یار جدیدت ڪݪـا وقتتو پرڪرده 😂
- ݪوس نشو مرجان 😏
خونه ایۍ؟
میخوام بیام پیشت ...
نیاز دارم باهات صحبت ڪنم .
- دوباره چت شده میخواۍ نالہ هاتو برام بیارے ؟؟
-مࢪجان ... خونه ایۍ ؟؟؟
- اݪـان ڪه نه
ولے تا دوساعت دیگه میࢪم خونہ .
اون موقع بیا 😊
- باشہ .
ڪارے ندارۍ ؟؟
- فداۍ تو ...
فعـݪـا..👋
تا یہ سیگار بڪشم ، یڪم قدم بزنم و یہ دوش بگیرم ، یه ساعت و نیم گذشت .
حاضࢪ شدم و راه افتادم سمت خونہ مرجان .
سرڪوچشون بودم ڪه دیدم داره میره سمت خونہ.
یہ بوق زدم تا متوجه بشہ پشت سرشم .
- عہ ، سݪـام ...
چہ بہ موقع رسیدۍ
- سݪـام ، میخواۍدیگه نریم خونہ ؟
سواࢪ شو بریم پارڪے ، جایۍ ...
- هرچند خسته ام امّا هرچۍتو بگے 😉
سواࢪ شد و رفتم سمت بوستان نہجالبݪـاغہ 🌲🌳
خیلے این پارڪو دوست داشتم
ڪلےخاطره ازش داشتم ...
دوتابستنےگرفتیم و نشستیم رو نیمڪت
- خب ؟
باز چتہ ؟
- خیلے مسخره ایۍ مرجان ...
منو نگا ڪه اومدم با ڪے حرف بزنم !!!
- خب بابا قہر نڪن ...
میدونےڪه شوخےمیڪنم ، چرا بہت برمیخوره ؟؟
بگو عزیزم ؛ چۍشده ؟
- مࢪجان ...
من ...
حالم خوب نشده ...
حتےٰ با وجود عࢪشیا هم زندگیم همونجوࢪۍ مسخرست ...
- خب ؟
- ببین عࢪشیا فقط تونستہ حواس منو از زندگیم پرت ڪنه
وگرنہ هیچ تغییرۍ برام بہ وجود نیاورده ...
- میخواۍچۍبگے ؟؟
- فقط سعید میتونست زندگے منو قشنگ ڪنه 💕
- سعیدم نمیتونست ...
- چی؟ ڪے گفتہ ؟
من با سعید حاݪـم خوب بود ... 😢
- یڪم عقلتو به ڪار بنداز !
تو از اوݪ همینجورے بودۍ !
سعیدم مثل عࢪشیا فقط حواستو پرت ڪرده بود ! 😒
مثݪ من ڪه بہزاد ، ڪامران ، شہاب ، ایمان ، سروش و ...
همه شون فقط حواسمو از زندگے پرت میڪنن ....
- یعنے چۍ؟
- تو با سعید احساس خوشبختے میڪࢪدۍ ؟
- خب آره !
- پس چرا دم به دقیقہ ڪارت رپ گوش دادن و گریہ هاے شبانہ بود ؟؟؟
پس چرا گاهے با قرص خوابت میبرد؟؟
- خب بخاطࢪ مشڪݪـاتےڪه تو زندگیم دارم ...
- بعد سعید چرا حاݪت بد شد ؟
-همون مشڪݪـات + تنہایۍ + خیانت دیدن
- خب اݪـانم با وجود عرشیا همون دو تا چالہ آخرے برات پر شده !
اون چاه هنوز سر جاشه !!
- تو اینا رو از ڪجا میدونے ؟؟
- چون منم تو همون ݪجن دست و پا میزنم !!
- پس چرا حاݪت همیشہ خوبہ ؟ 😳
- نیست ؛ فقط سعےمیڪنم بہش فڪر نڪنم
از یادم میبࢪمش تا اذیتم نڪنه !
ولےتو همش دارۍبہش فڪر میکنے😒
بخاطࢪ همینم عذاب میڪشے !
- خب آخہ من نمیتونم مثݪ تو باشم !
من رو بےهدف بودن آزار میده !
- پس اینقدر آزار بڪش تا دق ڪنے !
ڪدوم هدف ؟؟
ما همہ تو این دنیا تو ݪجن دست و پا میزنیم !
هیچڪس خوشبخت نیست !
همہ فقط اداشو درمیارن !
اینقدر تو مخ تو فرو ڪردن پیشࢪفت هدف ترقّے ، ڪه باورت شده این دنیا جاے رشده !! 😏
اینجا هیچےنیست جز یہ صحنه تئاتر و ما هم همہ عروسڪ خیمه شب بازی !!
حرفاۍمرجان مثل پتڪ ڪوبیده میشد رو سرم !
حاݪم داشت بد میشد ...
بلند شدم و مࢪجانو رسوندم خونش و خودمم رفتم خونہ ...
♥︎|
@Amir_Hossein13|♥︎