✅
#داستان_کوتاه
روایت دو داستان از یک ماجرا (روایت ما شبیه به کدام داستان است؟) 🤔
#سکانس_دوم:
نویسنده نگاهی به آن کاغذ انداخت و نام خودش را روی آن دید؛ روی کاغذ نوشته شده بود:
🍃"سال گذشته از
شرّ کیسۀ صفرا، که سالها مرا قرین درد و رنج ساخته بود،
رهایی یافتم.
🍃سال گذشته در
سلامت کامل به سن شصت رسیدم و از شغلم
بازنشسته شدم.
🍃حالا میتوانم
اوقاتم را بهتر از قبل با تمرکز بیشتر و آرامش افزونتر صرف نوشتن کنم. در همین سال بود که
پدرم، در نود و پنج سالگی،
بدون آن که زمینگیر شود یا متّکی به کسی گردد، بی آن که در شرایط نامطلوبی قرار گیرد، به دیدار خالقش شتافت.
🍃 در همین سال بود که
خداوند به پسرم زندگی دوباره بخشید.
🍃اتومبیلم از بین رفت
امّا پسرم بی آن که معلول شود زنده ماند.
🌿" و در پایان نوشته بود
، "سال گذشته از مواهب گستردۀ خداوند برخوردار بودیم و چقدر به خوبی و خوشی به پایان رسید!"
🌿نویسنده از خواندن این تعبیر و تفسیر زیبا و دلگرم کننده از رویدادهای زندگی در سال گذشته
بسیار شادمان و خرسند و در عین حال متحیّر شد.
✨
در زندگی روزمرّه باید بدانیم که شادمانی نیست که ما را شاکر و سپاسگزار میکند بلکه شاکر بودن است که ما را مسرور میسازد.
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
◀️ کانال انجمن اولیا و مربیان استان اصفهان
@AnjomaneOliyavaMorabianEsfahan
https://b2n.ir/AMOE