•✵𖣔✨⊱
سـلامبࢪابراهیـم⊰✨ 𖣔✵•
#پارت181
✨
فکه آخرین میعاد
نیمه شــب بود كه آمديم مسجد. ابراهيم با بچه ها خداحافظی كرد. بعد هم رفــت خانه. از مادر و خانواده اش هم خداحافظی كرد. از مادر خواهش كرد برای شهادتش دعا كند. صبح زود هم راهی منطقه شديم.
ابراهيم كمتر حرف ميزد. بيشتر مشغول ذكر يا قرآن بود.
رســيديم اردوگاه لشكر درشــمال فكه. گردانها مشــغول مانور عملياتی بودند. بچه ها با شنيدن بازگشت ابراهيم خيلی خوشحال شدند. همه به ديدنش می آمدند. يك لحظه چادر خالی نميشد.
حاج حســين هم آمد. از اينكه ابراهيم را ميديد خيلی خوشــحال بود. بعد از ســلام و احوالپرسی، ابراهيم پرسيد: حاج حسين بچه ها همه مشغول شدند، خبريه؟!
حاجي هم گفت: فردا حركت ميكنيم برای عمليات. اگه با ما بيائی خيلی خوشحال ميشيم.
حاجی ادامه داد: برای عمليات جديد بايد بچه های اطلاعات را بين گردانها تقسيم كنم. هر گردان بايد يكی دو تا مسئول اطلاعات و عمليات داشته باشه.
بعد ليســتی را گذاشــت جلوی ابراهيم و گفت: نظرت در مورد اين بچه ها چيه؟ ابراهيم ليست را نگاه كرد و يكی يكی نظر داد. بعد پرسيد: خب حاجی،
الان وضعیت آرایش نیروها چه طوریه؟
🌿راوی:علی نصرالله
زنـدگۍنامھشهیـدابࢪاهیمهادۍ💜✨
#زندگینامه_شهدا
#شهید_ابراهیم_هادی
@Antiliberalism