. مرد میدان شوری میان سینه ها انداخت قاسم ما را به یاد کربلا انداخت قاسم کوچ پرستوهای عاشق، ناله ی او گردانی از غم ، یار چندین ساله ی او جا مانده بود و در به در دنبال راهی با بغض میبرد نامی از یوسف الهی در خلوت خود با شهیدان گفتگو داشت در عالم بالا فراوان آبرو داشت بیداری ما ارث عمری اهتمامش از جان گذشته ، جان فدا ، پای امامش مانند زهرا، قوت قلب ولی بود چون ذوالفقار حضرت سید علی بود در جبهه ی حق بود و باطل روبرویش هر لحظه صدها فتنه می آمد به سویش اوج بصیرت موج میزد در طریقش دلداده یعنی او ، به معنای حقیقش در سنگر تبیین ، جهادش بی مثل بود قاسم سلیمانی ما ، مرد عمل بود فرمانده ی لشکر ولی سرباز دین بود در زندگانی با امیرالمومنین بود او با یتیمان مثل بابا مهربان بود خاکی ترین سردار تاریخ جهان بود کرده سفارش عهد و پیمان با ولی را حفظ قرارگاه حسین بن علی را تکلیف کرده بر همه روشنگری را وقتی عزیز جان بداند رهبری را هیهات من الذله ، گردیده دم ما گشته فدای مکتب ما ، قاسم ما شیرین ترین نوع شهادت شد نصیبش کرب و بلا ، شب های جمعه ، بوی سیبش این سیلِ مشتاقان، حدیث نابِ نور است راهش زمینه ساز دوران ظهور است این بیشه دارد رسم سلمان پروری را "منّا شدن" در آستان حیدری را عاشق شدیم و قدمتی دیرینه داریم مهر علی و فاطمه در سینه داریم از روز اول تا به آخر با حسینیم ما ملت جان بر کفِ مولا حسینیم هر کس که با ایران سر سازش ندارد با غیرت ما یک دم آسایش ندارد می آید آقایی که منجی جهان است منظورم از منجی همان صاحب زمان است ما ذوالفقار حیدریم و در نیامیم آماده ی صبح سپید انتقامیم ✍ .