ای قرار جانم برادر من نور دیدگانم برادر من دار و ندارم عباس صبر و قرارم عباس می‌روی خرامان به سوی میدان تا برای قرآن فدا کنی جان با دلی پر از خون و کام عطشان ای گل جوانم برادر من دار و ندارم عباس صبر و قرارم عباس از فراق روی تو نور دیده خون دل ز دیده بسی چکیده این زمان به گوش فلک رسیده ناله و فغانم برادر من دار و ندارم عباس صبر و قرارم عباس تو فتادی و من رمق ندارم کاش در کنارت که جان سپارم بعد تو شد ای جان خزان بهارم سیر از این جهانم برادر من دار و ندارم عباس صبر و قرارم عباس تا که فرقت از تیغ کین دوتا شد دستت ای برادر ز تن جدا شد طاقت و توانم ز کف رها شد بی تو چون بمانم برادر من دار و ندارم عباس صبر و قرارم عباس