#امام_سجاد علیه السلام
#شهادت
#زمینه
بند1⃣
جلوی چشمامه، همه ی مصیبتای کربلا
جلوی چشمامه،طلوع خورشیدِ روی نیزه ها
خیمه های سوخته، نمیره یه لحظه از خاطر من
به اسارت رفتن، همه اهل بیت و ناموس خدا
یادمه رقیّه رو، با تازیونه میزدن
بی هوا بدونِ هیچ، عذر و بهونه میزدن
نمیذاشتن راه بره، آبله های کَفِ پاش
میدیدن راه نمیاد، هِی جا میمونه میزدن
سی و چهار سال، جلو چشمای منه قَدِّ کَمونی
سی و چهار سال، جلو چشمای منه گوشای خونی
بند2⃣
جلوی چشمامه، همه ی مصیبتای توی راه
جلوی چشمامه، از روی نیزه میفتاد سَرِ ماه
دستای عمّه م رو، بسته بودن با طناب میکشیدن
مونده بود سرگردون، بین نامحرما بی یار و پناه
عمو عبّاسم ما رو، از بالای نیزه میدید
همه ی جسارتو، اهانتا رو می شنید
اینو حس میکردم،وقتی که ما رو میزدن
أشکِ غیرت بیصدا، از ابر چشماش میچکید
سی و چهار سال،میگذره بازم چشام چشمه ی خونه
سی و چهار سال،مرهم زخم دلم اشک روونه
بند3⃣
جلوی چشمامه، همه ی مصیبتای شهر شام
جلوی چشمامه، پشت دروازه و داد و ازدحام
میپیچه تو گوشم،صدای رقیّه که دائم میگفت
نزنین نامردا، نزنین بسّه خودم دارم میام
هر نفس غصه هایی، که روز و شب یادم میاد
بیشتر از همه یه غم، اذیّتم کرده زیاد
اونجایی که جلویِ، چشمِ یه عدّه بی حیا
عمه زینبم اومد، تو مجلس إبن زیاد
سی و چهار سال، خواب میبینم روضه ی تشت طلا رو
سی و چهار سال، خواب میبینم ضربه های بی هوا رو
.