✳️ برخورد کریمانه امام سجاد(ع) با مخلوقات الهی یکی از علل محبوبیت زین‌العابدین(ع)، رفتار کریمانۀ آن بزرگوار با انسان‌ها و حتی حیوانات بود. این کرامت چونان جامعه را به ایشان جذب کرد که هیبت و محبوبیت حضرت با هیبت و محبوبیت ولیعهد اموی مقایسه‌شدنی نبود. (۱) برای نمونه، برخی از مصادیق ذکر می‌شود: ایشان با وجود کثرت مشغله و عبادات طولانی، اگر می‌شنید مسلمانی بیمار شده است به عیادتش می‌شتافت و غم از چهره‌اش می‌زدود. ایشان بر بالین محمد بن‌ اسامة‌ بن‌ زید که درحال احتضار بود حاضر شد، به‌‌ رغم اینکه پدر او از مخالفانی بود که با امیرالمؤمنین(ع) بیعت نکرد و خودِ محمد هم از محترمان عامه بود (۲) در واقع، این اوصاف باعث نشد حضرت سجاد(ع) به عیادتش نرود و در همان مجلس، دِین او را که پانزده‌ هزار دینار (پانزده‌ هزار مثقال طلا) بود بر عهده نگیرد. (۳) ایشان اگر می‌شنید مسلمانی به عسر و گرفتاری مبتلا شده است و در همان لحظه نمی‌توانست کمکی کند، چنان می‌گریست که همه متأثر می‌شدند و در پاسخ به سؤالشان از علت گریه می‌فرمود: «آیا مصیبت و محنتی بزرگ‌تر از اینکه مسلمانی گرفتار شود و انسان نتواند به او کمک کند، وجود دارد؟» (۴) ایشان اهل تلافی‌کردن نبود و کرامتشان به دشمن‌ترین فرد هم می‌رسید. وقتی هشام‌ بن‌ اسماعیل که والی مدینه بود و حضرت را بسیار آزرد، به‌دست سلطان اموی عزل شد و ولید، حاکم جدید، برای او دستور قصاص صادر کرد، هشام‌ بن‌ اسماعیل گفت: از هیچ‌کس به‌ اندازۀ علی‌ بن‌ حسین(ع) نمی‌ترسم. او با من چه خواهد کرد؟ اما حضرت از کنار او گذشت و رو برگرداند و متعرضش نشد (۵) و بنابه نقلی دیگر، به او فرمود: «از اینکه گرفتار شدی، ناراحتم. پسرعمو، اگر حاجتی داری، بگو!» (۶) روزی کسی به تحریک دشمنان، به ایشان دشنام داد. ایشان ازسر کرامت فرمود: «آنچه از ما بر تو پوشیده مانده بیشتر است.» سپس، هزار درهم به او بخشید و آن مرد گفت: «شهادت می‌دهم تو از فرزندان پیامبرانی.» (۷) فردی دیگر پی‌در‌پی به حضرت توهین کرد؛ ولی ایشان تغافل می‌فرمود تا اینکه آن بی‌ادب به حضرت گفت: «این حرف‌ها را به تو می‌گویم.» حضرت فرمود: «من هم از تو چشم می‌پوشم.» (۸) این روش امام با هاشمیان پررنگ‌تر بود. روزی حسن مُثَنی به حضرت بی‌ادبی کرده و دشنام داد و مجلس را ترک کرد. حضرت همچنان که آیۀ (و الکاظمین الغیظ و العافین عن الناس و الله یحب المحسنین) را می‌خواند، به در خانه‌اش رفت و حسن که خیال کرد حضرت به تلافی آمده است، با خشم از خانه بیرون جست. امام‌ زین‌ العابدین(ع) فرمود: «برادر جان، اگر آنچه گفتی (دشنام دادی)، درست بود، خدا مرا بیامرزد و اگر تو خطا کردی، از تو درگذرد.» (۹) در واقع، کرامت امام مخصوص طبقۀ خاصی نبود. حتی با برده‌ها هم چنین می‌کرد. ایشان در خطاب به بردگانش، آنان را «بنُیَّ» (۱۰) صدا می‌زد؛ یعنی با تعبیر محبت‌آمیز پسرم و پسرکم. با کنیزی که پس از مادر، دایه‌اش بود به‌ احترام هم‌ غذا نمی‌شد (۱۱) کنیزی دیگر ظرف را سهواً به سر حضرت زد و سر امام شکست؛ اما ایشان وقتی دید کنیز ترسیده و ناراحت شده است، او را آزاد ساخت. (۱۲) از این‌ رو گفته‌اند کمتر پیش می‌آمد عبد و بنده‌ای تمام یک سال را در خانۀ حضرت بماند و آزاد نشود (۱۳) و وقتی آزاد می‌فرمود، آن‌قدر به او می‌بخشید که به دیگران نیازی نداشته باشد‌.(۱۴) ایشان گاهی کنیزان را جمع می‌کرد و می‌فرمود: «اگر دوست دارید با کسی ازدواج کنید، بگویید برایتان اقدام کنم.» (۱۵) اگر یکی از آن‌ها خطایی می‌کرد که باید برای عبرت دیگران مجازات می‌شد، به او یاد می‌داد چگونه عذرخواهی کند که امام بتواند او را ببخشد. 📚منبع (۱) تهذیب الکمال، یوسف بن عبدالرحمن حافظ مزی، ج ۲۰، ص ۳۹۳ کشف الغمة، علی بن عیسی اربلی، ج ۲، ص ۲۹۴ (۲) أمالی، شیخ صدوق، ص ۵۳۷ (۳) الإرشاد، حسن بن محمد دیلمی، ج ۲، ص ۱۴۸ (۴) کشف الغمة، علی بن عیسی اربلی، ج ۲، ص ۳۱۲ (۵) همان (۶) البداية و النهاية، اسماعیل بن عمر این کثیر، ج ۹، ص ۱۲۴ (۷) الإرشاد، حسن بن محمد دیلمی، ج ۲، ص ۱۴۶ (۸) إعلام الورى بأعلام الهدى، شیخ طبرسی، ج ۱، ص ۴۹۱ تاريخ مدينة دمشق، ابن عساکر، ج ۴۲ ص ۳۸۸ (۹) عیون المعجزات، حسین بن عبدالوهاب، ص ۶۴ (۱۰) الخصال، شیخ صدوق، ص ۵۱۷ (۱۱) أمالی، شیخ صدوق، ص ۲۶۹ (۱۲) بحار الأنوار، علامه مجلسی، ج ۴۶، ص ۱۰۵ (۱۳) همان (۱۴) مناقب ابن‌شهرآشوب، محمد بن علی ابن شهرآشوب، ج ۳، ص ۳۰۱ (۱۵) کشف الغمة، علی بن عیسی اربلی، ج ۲، ص ۳۱۴ مكارم الأخلاق، شیخ طبرسی، ص ۲۶۴ حلیة الأولیا، ابونعیم اصفهانی، ج ۱، ص ۱۳۳