سرِّ تقدیر جهان دست تو را بوسید اوَّل نور باقی ماند اگر روی شما را دید اول سازهٔ هستی محیایِ بنا گردید اما آجرِ کاشانه ات را حق روی هم چید اول کهنه ساغرها هم دیدند که بعد از تولد بادهٔ نام تو در پیمانه می جوشید اول آدم آمد از بهشت و بود دلتنگ صدایی در زمین از پیک معبود از شما پرسید اول آدم آمد بر زمین و دید در صف هست آخر کهکشان را دید بر دور تو می چرخید اول صبحِ چشمان توعالم را نمایان کرد ، بی شک خورد نور روی تو بر چهرهٔ خورشید اول خسته از آلودگی ها خویش را آسوده می خواست رفت باران رفت باران درنجف بارید اول ما کجا ، هفت آسمان تصدیق کرده رتبه ات را ای که در نطق نبی از منظر تائید اول در شروع جنگ ها بهر دفاعِ از پیمبر جز شما آقا که رخت رزم را پوشید اول؟ پیشِ لشگر تا نگاه انداختی بر قبضهٔ خود چشمِ عزرائیل با خشم تو می ترسید اول وصلهٔ ناجور چسباندند بر نام خلیفه از نگاه ما تویی ای شاه ، بی تردید اول چونکه بالا برد دستت را نبی ، دیدی علی جان در میان هر دو عالم فاطمه خندید اول 🔸شاعر: ========================