آتش گرفته بال و پرم را، بیا ببین
پروازهای شعلهورم را بیا ببین
بی سابقه است، بین طبق پیشم آمدی
احوالِ قلب بی خبرم را بیا ببین
عمّه! به ساربان که به من گفت ای یَتیم
از قول من بگو پدرم را بیا ببین
بابای غیرتی خودم! چشم باز کن
بی مَحرَمی اهل حرم را بیا ببین
سنگی که خورد بر سر تو، بالِشم شده
این رخت خواب دور و برم را بیا ببین
دُردانهات گُلِسری از جنس خار بافت
قربان زلف تو، هنرم را بیا ببین
از گیسویَم کشید مرا شمر و راه بُرد
آشفتگیِ موی سرم را بیا ببین
بو بُرده بود فاطمه ام، بد کِشیده زد
ردِّ کبودِ چشم ترم را بیا ببین
بیخود مرا به بادِ کتک می گرفت زجر
تفریح های همسفرم را بیا ببین!
زورم به نیزه دار نَچَربید، پاره شد
بابا! حجاب مختصرم را بیا ببین
بازار شام دخترکی گوشواره خواست
خونابههای دردِسرم را بیا ببین
بوسه به خیزران نده لطفاً، به من بده
این گونهها که کرده ورم را بیا ببین
"بردیا محمدی"
#شعر
#روضه
#حضرت_رقیه
@Arshiv_Gholam
@hosenih