باید بگویم از غم خود مو به مو عمو
با مو عدو کشید مرا کو به کو عمو
با قصد قربتِ به کدامین خدا چنین
ما را زدند لشکریان با وضو عمو؟
زجر آن شبی که گم شده بودم میان دشت
آنقدر داد زد سرِ من که نگو عمو!
وقتی بدو بدو پیام افتاده بود زجر
هی داد می زدم که کجایی عمو عمو
گفتم به خود می آیی و دعواش می کنی
أصلاً چهشد نیامدی آخر؟ بگو عمو
جز رنگهای تیرهی نیلی و رنگ دود
رنگی دگر نمانده برایم به رو عمو
با احتیاط و کند دگر راه میروم
این چشمهای تر که ندارند سو عمو
هق هق مزاحم کلماتم شده ببخش
پایان نمیپذیرد اگر گفت و گو عمو
یک شب مرا پدر ببرد با خودِ خودش
حالا که هست نقطهی ختم و شروعم او
"حسن معارف وند"
#شعر
#روضه
#حضرت_رقیه
@Arshiv_Gholam
پنهان نخواهم کرد این عشق عیان را
من عاشقم هرگز ندارم بیم جان را
چون کوه پیش روی دشمن ایستادم
از پا در آوردم همه گردنکشان را
گفتند ساکت باش! گفتم حق، حسین است
پای دفاع از تو نمی بندم دهان را
کوچه به کوچه از ولیّ اللّه گفتم
تا خلق بشناسند زهرای زمان را
بی آبرویش می کنم هر جا مؤذّن
بی ”أشهد أنّ علیّ” گوید اذان را
بابابزرگم واجب التّعظیمِ دهر است
از نام او پُر می کنم کلّ جهان را
ویران شود کاخی که در آن میزبانش
پایین مجلس می نشاند میهمان را
بالای مجلس حرمله شأنی ندارد
زیبا نخواهد کرد کرکس آسمان را
در کاخِ شام و کوفه سرداری ندیدم
من روی نی دیدم إجلاس سران را
تو جان من بودی و ما ناباورانه
دیدیم زیر سمّ اسبان جانمان را
نفرین نکردم زجر را أمّا به جایش
بسیار نفرین کرده ام شمر و سنان را
می خواستم انگشترت را پس بگیرم
گشتم ولی پیدا نکردم ساربان را
خار مغیلان را حلالش کردم أمّا
هرگز نمی بخشم پدر جان، خیزران را
بعد از عمّو عباس، من جای النگو
دارم به دور دست، ردّ ریسمان را
حالا که دیگر حرمله تیری ندارد
با حرص میکوبد به من چوب کمان را
إنسیّة الحورایی ام جسمم لطیف است
با ضربه ای راحت شکستند استخوان را
از تو چه پنهان دخترت خیلی گرسنه ست
جز سفره ی تو پس زدم هر آب و نان را
بابا شنیدم خواهرم ای وای ای وای
إفشا نخواهم کرد این راز نهان را
بابا چه گفتی با خدا که پر کشیدی
یادم بده تا با خدا گویم همان را
"علی ذوالقدر"
#شعر
#مدح_و_روضه
#حضرت_رقیه
@Arshiv_Gholam
داغ دارم جگر ندارم که
غیر گریه هنر ندارم که
باغ های مدینه مال من است
از بیابان خبر ندارم که
پشت اسبش دویده ام خیلی
من که پای سفر ندارم که
آتش خیمه گیسویم را برد
جز همین مختصر ندارم که
این گل سرخ چیست روی سرم
من که سنجاق سر ندارم که
گوشواره، النگو و خلخال
رفت، دیگر گهر ندارم که
دختران دمشق میگویند
من یتیمم، پدر ندارم که
من تو را از یزید میگیرم
یک پدر بیشتر ندارم که
"سید محمد حسین حسینی"
#شعر
#روضه
#حضرت_رقیه
@Arshiv_Gholam
دختری شاداب بودم رنج و غم آموختم
آنچه می بایست با این سنّ کم آموختم
با همین دستان بسته باز شد مشت یزید
فتح کردن را اسارت آمدم آموختم
گم شدم یا نور گفتم نیمه شب زهرا رسید
این هم از مُستَحوحِشینَ فی الظّلم آموختم
می گرفتم چادر خود را به دندان مثل مشک
استقامت را ز سردار حرم آموختم
ریگ ها و خار ها آموزگار من شدند
هروله با پای پر زخم و وَرَم آموختم
گوشوارم را خودم دادم به دختر های شان
من ز خاتم بخشی شاهم کرم آموختم
من فقط تا ده بلد بودم که بشمارم ولی
تا هزار و نهصد و پنجاه هم آموختم
#شعر
#روضه
#حضرت_رقیه
@Arshiv_Gholam
روی پا آمده ای دیدن دختر مثلا
تو بیا باش پسر من به تو مادر مثلا
مثل شب های مدینه تو ز مسجد برگرد
منتظر باش که من باز کنم در مثلا
فکر کن موی سرم شانه شده سوخته نیست
نزده هیچ کسی دست به معجر مثلا
من زبانم به دهانت نهم از سوز عطش
تشنه تر از منی و من علی اکبر مثلا
بکَنم روی زمین با کف دستم قبری
تو مرا دفن کنی من علی اصغر مثلا
دست داری مثلا غسل بده جسم مرا
عمّه أسماء مثلا من تن مادر مثلا
تا رسیدی به رخ نیلی و بازوی کبود
دست بردار ز غسلم بشو حیدر مثلا
مثلا خوابمو تو راهی میدان هستی
به رخم بوسه بزن بوسه ی آخر مثلا
میشوم من تن بی سر به زمین میاُفتم
همچو بسمل بزنم جای تو پرپر مثلا
مثلا کنج خرابه، ته گودال و من
خواهر تو بزنم بوسه به حنجر مثلا
#شعر
#روضه
#حضرت_رقیه
@Arshiv_Gholam
در بیتبی بر لحظهی تب میخورم غبطه
بعداً به احوالات امشب میخورم غبطه
وقتی که از ذکر خدا دورم چه بد حالم
حتّی به حال «خشکه مذهب» میخورم غبطه
گاهی «نمیدانم نمیدانم» ولی خوبم
گاهی به آن جهل مرکّب میخورم غبطه
وقتی که راحت تر ز من او اشک میریزد
آنجا به حال این مخاطب میخورم غبطه
ای خوش به حال آن کسی که پیر شد در عشق
آری به آن قد مُحدّب میخورم غبطه
پنجاه سال او با تو بوده من سهسال، آری
خیلی به حال عمّه زینب میخورم غبطه
این «زخم» بوسیده لبت را زودتر از من
بابا به زخمت روی هر لب میخورم غبطه
ای کاش جای تو، تن من زیر و رو میشد
خیلی به جسم نامرتّب میخورم غبطه
«رضا قربانی، گروه یا مظلوم»
#شعر
#مناجات_و_روضه
#حضرت_رقیه
@Arshiv_Gholam
أمّ أبیها شد رقیه در شب آخر
زهراییاش تکمیل شد آخر شب آخر
از وضع نامطلوب سر، بر صورت خود زد
دختر چه إلهامی گرفت از سر شب آخر
میگفت بابا این چه رگ هاییست که داری؟
خیلی شکایت داشت از خنجر شب آخر
شب های قبل آشفته تر بودم اگر، افسوس
وضعم نشد بابا از این بهتر شب آخر
من دلخوشم از اینکه مثل مادرت هستم
میریخت خون از سینه در بستر شب آخر
با ضربه های زجر، بابا کاملاً حس شد
اینکه چه دردی داشته مادر شب آخر
با اشکهایم فتح کردم شام را بابا
با گریه کردم کار یک لشکر شب آخر
#شعر
#روضه
#حضرت_رقیه
@Arshiv_Gholam
دارد این ضربالمثل را کُلِّ دنیا می زند
قلب دختر ها فقط با عشق بابا می زند
گرچه کم وزن است أمّا جان ندارد دست من
پرده ی روی طبق را عمّه بالا می زند
چهرهی برگشته را تشخیص دادن مشکل است
این سرِ سرنیزه خورده به پدرها می زند
ارث خود را زود از مادربزرگم بُرده ام
این چنین خَمراهرفتنها به زهرا می زند
حسرت یک استراحت در دل من مانده است
می روم قدری بخوابم، شمر با پا می زند
بانی سرگرمی هر روزهی زجرم، پدر
بی حیا یا می کِشد موی مرا یا می زند
این اواخر دخترت دارد طبابت می کند
بازوی دررفتهی خود را خودش جا می زند
شرط بندی کردن این نیزه داران را ببین
می بَرَد آن کس که با سنگش علی را می زند
هدیه دارد میبرد آنرا برای دخترش
روسری دخترت را یک نفر تا می زند
گوشوارم را که غارت رفته پس خواهم گرفت
دختر تو عاقبت دل را به دریا می زند
بی اراده یاد چوبِ خیزران افتاده ام
هر زمان هرکس که حرفی از معمّا می زند
آنقَدَر شکل کبودی تنم رعبآور است
آن زن غسّاله وقت غسل من جا می زند
«بردیا محمدی»
#شعر
#روضه
#حضرت_رقیه
@Arshiv_Gholam
ساکن روزهای بی نورم
گم شده آیههای مستورم
زرد بودم سیاه و سرخ شدم
رنگ رنگم شبیه منشورم
صورتم را گرفتهام با دست
چون که روبنده نیست مجبورم
جور شد دیدنِ تو أمّا حیف
شرمسارم ز وضع ناجورم
ردّ شلّاقها کنار هم است
گاهی از دور مثل هاشورم
سنّ و سالی ندارم أمّا من
بین زنها به پیر مشهورم
بس که لاغر شدم مشخّص نیست
شبحم، آدمم و یا حورم
با تمسخر نگاه میکردند
خسته از دختران مغرورم
در بساطم که نیست نقل و نبات
نوش جان کن ز گریهی شورم
میشود روی سینهام باشی؟!
کمکم کن نمیرسد زورم
گفتی از حرف آن سفیر بگو
ولی از من مخواه معذورم
«سید پوریا هاشمی»
#شعر
#روضه
#حضرت_رقیه
@Arshiv_Gholam
دختری که بی پدر طی مسافت میکند
پای تاول خوردهاش را خار اذیت میکند
ردّ این شلّاقها مثل ضریحم کرده است
زائرم من را به کعب نی زیارت میکند
دونفر به یک نفر آن یک نفر هم بی پناه
زجر زجرم میدهد خولی حمایت میکند
کار دنیا را ببین من ساکتم زیر کتک
نیزهدار از این حیای من شکایت میکند
عمّه را خیلی خجالت میدهد این پیرزن
بین ما با خنده نان خشک قسمت میکند
کاش این سرباز رومی را خودت لالش کنی
پیش ما با آبروها زشت صحبت میکند
از سر نیزه بگو بابا که بابای منی
دختر شامی مرا خیلی شماتت میکند
گرچه صدجایم شکسته اشک را دارم هنوز
گریه ام در شام ویرانه قیامت میکند
«سید پوریا هاشمی»
#شعر
#روضه
#حضرت_رقیه
@Arshiv_Gholam
وجودش مثل دریا بود عمّه
دقیقا مثل زهرا بود عمّه
اگرچه کربلا جا مانده بودی
حسین دوّم ما بود عمّه
هجوم یک سپاه تازیانه
ولی افسوس تنها بود عمّه
خدا خیرش دهد این خواهرت را
کسی سیلی نخورد تا بود عمّه
و بعد از ساقی آب آور ما
علم بر دوش و سقّا بود عمّه
تمام راه را مشغول ذکرِ
حسینم وا حسینا بود عمّه
در اوج عاطفه چون مرد جنگید
اگر چه قامتش تا بود عمّه
سرش بشکست أمّا دشمنش دید
سرش بالای بالا بود عمّه
«یاسر مسافر»
#شعر
#مدح_و_روضه
#حضرت_رقیه
#حضرت_زینب
@Arshiv_Gholam
دیدن گریۀ او داد زدن هم دارد
سر که باشد، بغلش حال سخن هم دارد
زحمت شانه نکش عمّه، برایش دیر است
گیسوی سوخته، کوتاه شدن هم دارد
کاش عادت به روی شانه نمیکرد سه سال
بند زنجیر شدن، درد بدن هم دارد
ناخن پیرزنی بر رخ او جا انداخت
کاش میگفت کسی، بچه زدن هم دارد؟
ساربان ضربۀ دستش چقدر سنگین است
تازه انگشتر او سنگ یمن هم دارد
زخمهای سر و روی پدرش را که شمرد
گفت با عمًه، چرا زخم دهن هم دارد؟
حرمله چشم چران است، بدم میآید
مثل زجر است ببین، دست بزن هم دارد
چادر پارۀ او را به روی دست گرفت
عمّهاش گفت به غسّاله، کفن هم دارد
#شعر
#روضه
#حضرت_رقیه
@Arshiv_Gholam
یه گوشه خواب بودم خیلی آروم
ولی پیچید تو گوشم صداشون
نمیبردن اگه گوشوارههامو
خودم میبخشیدم به دختراشون
گذشت و گم شدم توی بیابون
آخه از قافله جا مونده بودم
یکی اومد برمگردوند بابا
ولی کاشکی همونجا مونده بودم
بد اخلاقن چقد مردای شامی
به جای قلب سنگه تووو دلاشون
با این دستای سنگینی که دارن
دلم میسوزه واسه بچّه هاشون
یه جوری زد چشام تاره هنوزم
یه جوری زد قدم از درد خم موند
جای دستش یه کم بهتر شد أمّا
جای انگشترش رو صورتم موند
تو روی نیزه و من روی ناقه
تو چشمات باز و من دستام بسته
چقد شکل همیم بابا نگا کن
منم مثل تو دندونام شکسته
النگوهامو تو بازار فروختن
دیگه فرقی به حال من نداره
ولی ای کاش اینجوری نمونن
آخه مال یتیم خوردن نداره
«حامد تجری»
#شعر
#روضه
#حضرت_رقیه
@Arshiv_Gholam
خورشيدِ من آمدی شبانه
قدری بغلم کن عاشقانه
نشناختمت در اوّل کار
نفرین خدا به این زمانه
کی زیر گلوت را عزیزم
اینطور بریده ناشیانه
تقصیر حرارت تنور است
این سوختگی زیر چانه
امروز شبیه موی تو سوخت
آن موی بلند دخترانه
اوضاع مناسبی ندارم
چه خوب که آمدی شبانه
من که همه عمر رفته بودم
تنها به مجالس زنانه
رفتم وسط شرابخواران
کَت بسته، به زورِ تازیانه
"بَر" خورده به من، چرا نبوده؟!
برخوردِ کسی مؤدّبانه
من دختر شاه عالمینم
دادند ولی به من اعانه
در راه، شتر تکان نمیخورد
خوردم کتکی به این بهانه
هر بار طناب را کشیدند
خوردیم زمین دانه دانه
من سیر غذا نخوردم أمّا
خوردم دل سیر تازیانه
افتاد سرت ز روی شاخه
افتاد سرم به روی شانه
هر سنگ که بر سر تو میخورد
میکرد به سمت ما کمانه
از خاطر من نمیرود، نه
آن ضربه ی چوب وحشیانه
سالم لب من، لب تو زخمی؟!
واللّهِ که نیست عادلانه
دیگر ز سفر بدم میاید
کِی می بریام پدر به خانه
دیدی که ز شب هراس دارم
خورشیدِ من آمدی شبانه
«رضا قربانی، گروه یا مظلوم»
#شعر
#روضه
#حضرت_رقیه
@Arshiv_Gholam
رواق خاک آلود شبستانی که من دارم
کجا و شأن بی پایان مهمانی که من دارم
ببافم فرش قرمز رنگ با گیسوی خونینم
به کار آید همین موی پریشانی که من دارم
سر و رویت بهم خورده ولیکن باز زیبایی
ندارد هیچ کس مثل پدر جانی که من دارم
اگرچه خاکی است أمّا شبیه طشت أصلاً نیست
بیا بنشین عزیزم روی دامانی که من دارم
الهی بشکند دستی که محکم خیزران کوبید
شده لب پر لب قاری قرآنی که من دارم
از آن لحظه که دیدم در دهانت نیست دندانی
بدم می آید از این چند دندانی که من دارم
به جای دست از مویم بلندم کرده از بس زجر
پریشان تر شده موی پریشانی که من دارم
نمیدانم که از ضعف است یا که از شکستن هست
دلیل از سر شب دست لرزانی که من دارم
سراغت را گرفتم با لگد سرباز رومی زد
زبانم را نمیفهمد نگهبانی که من دارم
تو را اینجا کشیدم که بگیرم بوس آخر را
ندارد هیچ کس مانند پایانی که من دارم
«رضا قربانی، گروه یا مظلوم»
#شعر
#روضه
#حضرت_رقیه
@Arshiv_Gholam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥ما رو آوارهی خودت کن🎥
🔰 إلي مرقد السّیّدة رقیّة (علیها السّلام)
#فیلم
#سوریه
#حضرت_رقیه
@Arshiv_Gholam
طفل ویرانه شدن زار شدن هم دارد
قد خم دست به دیوار شدن هم دارد
تا صدای لبت آمد لبم از خواب پرید
سر تو ارزش بیدار شدن هم دارد
عقب افتادن این چند شب از عاطفه ات
این همه بوسه بدهکار شدن هم دارد
بی سبب نیست که با دست به دنبال توام
چشم خون لخته شده، تار شدن هم دارد
دخترت نیستم از طشت رهایت نکنم
دختر شاه فداکار شدن هم دارد
معجری را که تو از مکّه خریدی بردند
موی آشفته گرفتار شدن هم دارد
«علی اکبر لطیفیان»
#شعر
#روضه
#حضرت_رقیه
@Arshiv_Gholam
شب سرد خرابه آمد أمّا «سر» نمیآید
شده با سر بیا که بغضهایم سر نمیآید
به من گفتند با زور کتک بابا نگو اینقدر
ولی از دختران، بابا نگفتن بر نمیآید
سرت با بوی نان آمد ولی خود نان نیاوردی
پدر جان از تنور کوفیان نان در نمیآید
پر از لاله شده پیراهنم از بس زمین خوردم
لباس گل گلی به دختر لاغر نمیآید
برای دیدنت از کربلای پر بلا تا شام
دویدم پس نفسهایم از این بهتر نمیآید
نخواه از من که موهایم رسد بر شانههای من
اگر زلفی به آتش خورد دیگر در نمیآید
حساب کوچکی داریم من با خیزران بابا
تو را بوسیده قبل از من؟ مگر محشر نمیآید؟
«حلقه ادبی ریان، وحدت عظیم پور»
#شعر
#روضه
#حضرت_رقیه
@Arshiv_Gholam
ای از سفر رسیده که مهمان دختری
اوّل بگو مرا کی از این شهر می بری
مثل کبوتری که به او سنگ می زنند
از ضرب تازیانه ندارم دگر پری
جای تعجّب است که من زنده ماندهام
هر کس که دیده گفته عجب طفل لاغری
از قول من بگو به عمو بعد مردنم
باید برای غسل من آبی بیاوری
موی سپید و قدّ کمان و رخ کبود
آخر مرا ببین و بگو شکل مادری
خود را برای مقدمت آماده کردهام
چه گوشوارهای چه لباسی چه معجری
هفده سوار به دور و برت دیدهام به نی
أمّا تو بین آن همه زخمیترین سری
لبهای چاک خورده تو حرف میزنند
تقصیر چوب بوده چنین سرخ و پرپری
قدری از این محاسن خاکستری بگو
غیر از تنور نیست مگر جای بهتری
مانند رگ رگ تو دلم ریش شد
جانم فدای تو چه گلویی چه حنجری
#شعر
#روضه
#حضرت_رقیه
@Arshiv_Gholam
🌹به یاد شهید محمودرضا بیضایی🌹
ای از سفر رسیده که مهمان دختری
اوّل بگو مرا کی از این شهر می بری؟
جای تعجّب است که من زنده ماندهام
هر کس که دیده گفته عجب طفل لاغری
از قول من بگو به عمو بعد مُردنم
باید برای غسل من آبی بیاوری
#شعر
#روضه
#روضه_روز
#ماه_رمضان
#حضرت_رقیه
@Arshiv_Gholam
🌙 شب پنجم ماه رمضان ۱۴۰۲
🥃 چای درباری
من چای میریزم گناهم را بریزی
یکجا تمام اشتباهم را بریزی
من عالمی دارم در اینجا با رقیّه
هر وقت دستم سوخت گفتم یارقیّه
#شعر
#فیلم
#حرم
#مشهد
#مناجات
#روضه_روز
#امام_رضا
#حضرت_رقیه
#ماه_رمضان
@Arshiv_Gholam
1_928193901.pdf
1.73M
🔺مقاله پژوهشی + دانلود
🔰 مناسبترین تحقیق درباره حضرت رقیه (س)
● عنوان: بررسی و تحلیل تاریخی درباره رقیه بنت الحسین (ع) از آغاز تا قرن هفتم ه.ق
✍️ به قلم: دکتر حسین عبدالمحمدی و اسدالله رحیمی | دوفصلنامه علمی - تخصصی تاریخ اهل بیت (ع)
#معرفی_کتاب
#حضرت_رقیه
#اسدالله_رحیمی
#حسین_عبدالمحمدی
🔰کانال آرشیو غلام (شیخ غلامعلی بدرلو)
🌐 نشانی کانال
https://eitaa.com/Arshiv_Gholam
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
“روضه خوانی”
#حضرت_رقیه
#روضه
#شیخ_سعید_شحیطاط
#علی_کرمی
#امین_شادکام
#فیلم
🔰کانال آرشیو غلام (شیخ غلامعلی بدرلو)
🌐 نشانی کانال
https://eitaa.com/Arshiv_Gholam
خستهام از بس که بوسیدم تو را از راه دور
من شدم مهمان ویرانه، تو مهمان تنور❤️🔥
#شعر
#روضه_روز
#روضه
#حضرت_رقیه
🌐 https://eitaa.com/Arshiv_Gholam